مهماني در يک خانواده امريکايي

جمعه شب دعوت شده بوديم خونه يه خانواده امريکايي. اينا خيلي مسيحي‌هاي مومني هستن و با برنامه‌هاي کليسا همکاري مي‌کنن. دعوت کردن ما هم در همين راستا بود. اينجا‌ها انگار اين کار خيلي رسمه. مخصوصا براي مناسبت‌ها، مثل کريسمس يا شکرگزاري (Thanksgiving). نمي‌دونم واقعا مقصودشون چيه. اينکه مي‌خوان دينشون رو براي ما تبليغ کنند؟ يا اينکه آشنا کردن و کمک کردن به دانشجوهاي خارجي رو يه جور کار خير مي‌دونن؟
بهر حال ما اون شب رفتيم و خيلي تجربه خوبي بود. خيلي خيلي راحت بودن. يه سري آشناهاي خودشون هم بودن. يکيشون تو کارهاي ساخت و ساز بود، يعني ساختمون مي‌ساخت يا تعمير مي‌کرد و عضو يه گروه خيريه بود و الان هم داشت يه کليسا مجاني مي‌ساخت. اونجا چهار نفر امريکايي بودن، يکي کانادايي، خانوم صابخونه هم اصالتا آرژانتيني، و به جز ما هم يه دانشجوي تايواني بود. کلي راجع به فرهنگ‌ها حرف زديم. مثلا تفاوت لهجه‌ها تو کشورمون يا اينکه هر قسمتي به چي معروفن. مثلا ما راجع به جک‌هايي که راجع به منطقه‌هاي مختلف مي‌گن گفتيم. راجع به تفاوت‌هاي سلام عليک کردن مردم با هم. اينکه در امريکا ظاهرا بيشتر همديگه رو بغل مي‌کنن، و در اروپا همديگه رو مي‌بوسن. يا اينکه مردم بعضي منطقه‌ها خشک برخورد مي‌کنن و بعضي‌ جاها گرمتر. و مي‌گفتن که اين منطقه ما يعني New England خيلي محافظه‌کار و سردن. حالا يعني چي؟ مثلا تو تگزاس بقالي هم که مي‌ري کلي باهات حرف مي‌زنه و از خودش و بچه‌اش و خانواده‌اش تعريف مي‌کنه و از تو مي‌پرسه!!!‌ من که کلي برام عجيب بود چون اينجا هم همه فروشنده‌ها کلي باهات خوش و بش مي‌کنن و ازت مي‌پرسن که کجايي هستي و … . ديگه اگه خشکش اينه ….!!!!
قبل از هر کاري هم برامون توضيح مي‌دادن، مثلا تا وارد شديم فوري گفتن که لازم نيست کفش در آرين، و توضيح دادن که ما با مهمونا خيلي راحت برخورد مي‌کنيم و از اين حرفا! وقتي هم غذا اوردن خود صابخونه گفت که هرکسي کجا بشينه. و بعد هم دعا خوندن و بعد يکي يکي توضيح دادن که هر غذايي چيه و توش چيه. بعد هم بردن اتاق بچه‌شون رو بهمون نشون دادن!
خلاصه تجربه جالبي بود.

One thought on “مهماني در يک خانواده امريکايي

Comments are closed.