شنبه رفتيم فيلم School of Rock رو ديديم. ماجراي يه مرده بود که اولش تو يه گروه راک گيتار ميزد ولي بيرونش کردن و چون پول نداشت به اسم يه نفر ديگه رفت تو يه مدرسه معلم شد، و اونجا بچهها رو تشويق کرد تا با راک آشنا بشند و يه گروه راک راه انداخت.
فيلم بدي نبود، خيلي خنده دار و سرگرم کننده بود ولي خب هيچ چيزي به جز اين هم نداشت.
Monthly Archives: January 2004
درس جديد
يه درس ديگه هم امروز کشف کردم و ميخوام برم سرش بشينم. امضا هم گرفتم.
درس مال دانشکده تاريخه و اسمش هست «تاريخ مبارزه اعراب و اسرائيل» . امروز هم رفتم سر کلاسش. جالب بود، هنوز درس رو شروع نکرده و داشت راجع به تاريخ و تاريخدان و اينا حرف ميزد که چهقدر فهميدن حقيقت سخته و چيا توش اثر داره، نژاد، دين، کشور و همه پيشفرضايي که داره.
نميدونم تو اين درساي علوم انساني ايران هم چيزي به اسم بحث و اينا هست يا نه. تو اينجور درسا اينجا، جلسههاي بحث يه جزء اصلي کلاس و نمره است.
تکميل:
مرسي علي از تذکر. اسم کتاب رو يادم رفته بود. اسم کتاب هست: A History of the Israeli-Palestinian Conflict.
Partner، پوشک و آبجو
امروز براي کلاس Java هم امضا گرفتم. دانشگاه Yale يه به اصطلاح امکاني گذاشته براي همسران دانشجوها و استادا که ميتونن بعد از اينکه يه فرمهايي رو پر کنن و از استاد درس امضا بگيرن برن سر کلاسا بشينند. همسران که گفتم البته در واقع هم spouse، يعني زن يا شوهر و هم partner يعني کسايي که gay يا lesbian هستند هم با (چيه آخه فارسي اين کلمه؟) شريک/طرف/…؟!!!
امروز تو کلاس data mining داشت حرفاي کلي راجع به درس و کاربردهاش ميگفت که مثلا تو فروشگاههاي بزرگ database خريدهاي مشتريها رو بررسي ميکنن تا بفهمن که چه جوري خريد ميکنن مثلا يه فروشگاهي يه بار بررسي ميکرده که مردم چي رو با چي ميخرن تا اونا رو بذاره پيش همديگه. بعد فهميده که روزهاي جمعه از همه بيشتر پوشک رو با آبجو ميخريدند!!! و خب ميگن که احتمالا چون آخر هفته شروع ميشه و اين دو تا چيز تو خونه خيلي واجبن! خلاصه اينکه حالا اين خيلي مثال مشهوري شده، ميتونين تو Google بگردين دنبال nappies و beer!!
درسهای این ترم
ديروز يهو فهميدم که اي داد بيداد ترم شروع شد و من نه تنها چيزي نخوندهام، درسايي که اين ترم ميخوام برم سرش بشينم رو هم انتخاب نکردم. اومدن دانشگاه و تند تند، مطالب درسا رو نگاه کردم، از Data Mining که خوشم اومد، قراره ياد بگيريم که چطوري اطلاعاتي رو که ميخواهيم از dataهاي موجود بيرون بکشيم. مثلا اگه زياد باشن يا اطلاعات نامربوط هم بينشون باشه. يه درس ديگه بود به اسم Intelligent Robotics که همون استادي که ترم پيش باهاش AI داشتم ارائه ميداد. اونم جالب بود. و ديدم يه درس Introduction to Programming هم ارائه شده که Java ست. اينو هم دلم ميخواست ياد بگيرم چون تا حالا تنبلي کرده بودم و حالا Java بلد نيستم. ولي درست ساعتش روي Intelligent Robotics بود. بايد يکي رو انتخاب ميکردم. منم فکر کردم Java بهتره. چون اون يکي به نظر خيلي حرفهاي اومد و پروژه ساختن روبوت هم داشت. خلاصه ديروز رفتم سر کلاسها. Java فکر کنم يه ۳۰۰-۴۰۰ نفري کلاسش بود و جا براي خيليها نبود. و رو زمين نشسته بودن از جمله خودم. منم خنگي کردم ترسيدم برم ازش امضا بگيرم. ترسيدم بگه کلاس شلوغه. حالا خلاصه الان نميدونم راهم ميده يا نه.
يه مشگل بزرگ هم اينجا سر کتابا هست. کتابا کلي گرونن. و نميدونم چه سريه اين درسايي که من تا حالا گرفتهام هيچ کدوم کتابش تو کتابخونه نيست.
اين کتاب data mining و اين کتاب Java
یعد از زلزله
ديروز ما رفتيم جلسه ايرانيان Connecticut که براي زلزله بم بود. دکتر اصغر رستگار که اينجا تو Yale استاد نفرولوژيه از طرف Americare رفته بوده بم حرف زد. عکساي مختلفي نشون داد. ميگفت الان اونجا پول و کمک حسابي زياده ولي کسي نيست اين چيزا رو مديريت کنه. ميگفت من فکر کردم برم سراغ مسوول بهداشت شهر. از صد نفر پرسيدم تا يه استاد دانشگاهي رو که مسوول بود پيدا کردم. ولي اصلا معلوم نبود که اون بايد به کي مديريت کنه. چيکار بايد بکنه.
يا ميگفت الان تعداد زخميها از تعداد مردهها کمتره و اين خيلي عجيبه. و نشون ميده که در ساعات اوليه زلزله کسي کاري نکرده. بعد رفته بوده تحقيق کرده بوده که ساعتهاي اول چه اتفاقايي افتاده. ظاهرا ساعت ۵ صبح که زلزله شده، کسي نفهميده. يه مسافر که داشته از اونجا رد ميشده ميرسه ميبينه همه چي خرابه. موبايلش کار نميکرده اينم مجبور ميشه برگرده کرمان و اولين کسي بوده که زلزله رو گزارش ميده، در صورتي که الان دستگاههاي زلزلهسنج از هر جاي دنيا ميفهمن کجا زلزله شده. بعد هم خبرش رو اعلام نميکنن تا ساعت ۲. ميگفت اونجا همه ميگفتن به خاطر اين بوده که نماز جمعه تحت تاثير قرار نگيره.
نميدونم البته من خودم فکر ميکنم بيشتر تو ايران اين جور خبرها رو زود نميدن تا به قول خودشون تشويش افکار عمومي نکنن. اما برعکسش اينجا. انقدر مردم رو ميترسونن. نصف اخبارهاي تلويزيون راجع به قتل و دزدي و ايناست. مثلا با همين Security Alert، حسابي ملت رو ترسوندن. هيچ کدومش شايد خوب نباشه ولي اگه اينجا تو روحيه مردم اثر ميذارن اونجا دارن جون مردم رو ميگيرن.
ديگه دکتر رستگار راجع به اين گفت که تو ايران که يه کشوريه که همش از اين اتفاقا براش ميفته از زلزله و سيل و جنگ و …، يه دونه هم بيمارستان صحرايي نداشتن. اولين بيمارستان صحرايي رو تو بم آمريکاييها ميزنن. يا جالبه که سگهاي آدم ياب رو از سويس اورده بودن که اصلا توش زلزله نميآد!! ديگه ميگفت که بعد از زلزله به خاطر بلاهايي که سر دست و پا و بدن آدمها ميافته نارسايي کليه خيلي زياد ميشه. ميگفت بعد از زلزله منجيل، ما اينجا يه پروتوکل تهيه کرديم که دقيقا به ترتيب بعد از زلزله براي اين موضوع بايد چيکار کرد و با همکارامون تو ايران تو فرهنگستان علوم پزشکي روش کار کرده بوديم. ميگفت تا اين يکي زلزله اومده اينا اونو بخشنامه کردن به همه بيمارستانهاي محلي. ولي فقط سه تا بيمارستان اونو اجرا کردن که چهقدر هم موثر بوده ولي بقيه فوقش زدنش به تابلو اعلانات.
خلاصه حرف که خيلي زد، ولي من که حرفاي اون و بقيه رو که ميشنيدم هي فقط تاسف ميخوردم. اين همه پول که جمع شده، اين همه ايراني که انقدر همه جا و خيليهاشون جاهاي خيلي مهمي هستند و اکثرا هم دلشون ميخواد که کاري کنن. مثلا دکتر خدادوست هم دکتر چشم تو شيرازه و بزرگترين بيمارستان چشم خاورميانه رو داره تو شيراز، و هم خيلي کارش درسته و ظاهرا وضع ماليش هم خيلي خوبه. خوب اون هم رفته بوده بم و کلي مريض عمل کرده بوده و گفته بوده که هر مريض بمي رو مجاني عمل ميکنه. ولي خب همه اينها با يه بياعتمادي نگاه ميکنن. و واقعا درصد زيادي از کاراشون هدر ميره. کاش حداقل حالا که همه متخصصهامون رفتن، بلد بوديم موقعي که احتياح بود خوب ازشون استفاده کنيم.