Monthly Archives: March 2004

8 mile – 2002



8 Mile (2002)
    official site

Starring: Eminem, Kim Basinger, Brittany Murphy, Mekhi Phifer, Eugene Byrd
Directed by: Curtis Hanson

اين فيلم که نقش اولش رو هم Eminem بازي می‌کنه، بر اساس زندگي خود Eminem، که يک خواننده rap ه ساخته شده. زندگی سختي که داره، موقعيتي که به هيچ‌جا تعلقی احساس نمی‌کنه. با دوست دخترش به هم زده، خونه مادرش هم نمی‌تونه راحت زندگی کنه، و خودش سفيده و تو محله سياه‌ها زندگي می‌کنه. از يه طرف هم فيلم زندگي اون محله سياه نشين رو نشون می‌ده. 8 mile اسم خيابونيه که منطقه زندگی سياه‌ها رو از سفیدا جدا می‌کنه. یکی از تفریح‌های این محله اینه که توی کلوب‌های rap مسابقه خوندن برگزار کنن. و Eminem که تو فیلم به اسم rabbit می‌شناسنش، می‌خواد که توی این مسابقه‌ها برنده بشه. این مسابقه‌های دو نفر دو نفر انجام می‌شن، یکی شروع می‌کنه و به شعر هر چی از دهنش در می‌اد به اون یکی می‌گه تا شخصیتش رو خراب کنه، و نفر دوم هم همین‌طور باید جواب اون رو دندان‌شکن‌تر بگه! و جمعیت تعیین می‌کنن که کی بهتر بوده. این مسابقه‌های برای خود اونا کلی مهمن، کسی که اون‌جا می‌بازه دیگه یه‌جور بی‌آبرو شده!

Continue reading

تحقیق

چند روز قبل دکتر شهشهانی رو که اومده بود اينجا ديديم. کلی باهاشون حرف زديم. از دانشکده و برگشتن و برنگشتن و همه اينها. دکتر شهشهانی خيلي همه رو تشويق می‌کنه که برگردن ايران. اين‌که جو دانشکده خيلی بهتر شده از قبل و مثل سال‌های قبل نبايد کسی قيد تحقيق رو بزنه اگه بخواد بياد ايران. چون قبلا دانشجوی دکترا نبود و تنها کار درس دادن بود و ولی الان به خاطر دانشجوهای دکترا هم شده بايد تحقيق کنن. و خب بودن دانشجوهای دکترا باعث می‌شه که استادا برای تحقیقاتشون یه اثر اجتماعی هم ببینن. البته خب مجبور هم هستن. استاد‌هایی که تازه استخدام می‌شن باید یه حداقل امتیازی از تحقیق بیارن تا رسمی بشن. و خب این اجبار باعث شده که خیلی‌ها حتی رشته‌هاشون رو تا حدی تغییر بدن به رشته‌‌هایی که توش می‌شه نتایج سریع در‌آورد. دکتر شهشهانی تعریف می‌کرد که یکی از استادای دانشکده که به همین خاطر یه مقاله تو همین‌جور نوشته‌ها در اورده بوده خودش از این ناراحت بوده، دکتر شهشهانی بهش گفته بوده یکی از پیانیست‌های خیلی مشهور برای این‌که خرجش رو دربیاره بعضی‌ شب‌ها می‌رفته تو کاباره پیانو می‌زنه، این که دیگه بدتر از اون نیست!!!
راجع به این لیسانس‌های علوم‌ کامپیوتر هم که امسال دانشکده گرفته هم پرسیدیم. ظاهرا بیچاره‌ها هیچ‌کس نیست بعضی درساشون رو ارائه بده. خب خیلی از درساشون رو قاعدتا می‌تونن از دانشکده کامپیوتر بگیرن ولی خب اون‌ وقت چرا پس اومدن دانشکده ریاضی. احتمالا فقط به خاطر یه مقدار بودجه بیشتر. نمی‌دونم چرا تو ایران این برنامه‌های بین دانشکده‌ای غیر ممکنه. حالا لابد کلی باید استاد مهمان بگیرن تا همون درسا رو تو دانشکده ریاضی ارائه بده.

قرتي بودن

يه مدته دلم مي‌خواست راجع به «قرتي بودن» بنويسم!! ولي واقعا همين‌طوري رو هوا حرف زدن رو خيلي دوست ندارم ولي خب اينجا وب‌لاگه. مجله درجه يک علمي که نيست!
خيلي‌ها مي‌گن که دختراي ايراني خيلي قرتين. و اين‌که حتي تو اروپا و امريکا هم کسي اين‌جوري نيست. من فکر مي‌کنم نسبت آدم‌هايي که به خودشون خيلي مي‌رسن تو همه‌جاي دنيا تقريبا يکي باشه. آره خيلي واضحه که تو ايران دخترا خيلي بيشتر از دختراي اين‌جا آرايش مي‌کنن. ولي خب به نظرم علتش واضحه. تو ايران دخترا فقط يه صورت رو دارن که مي‌‌تونن آرايشش کنن، يه مانتو که مي‌تونن قدش رو کوتاه بلند کنن، گشاد و تنگش کنن و يه روسري که مي‌شه جلو عقبش برد. اما اين‌جا انواع و اقسام قرص‌ها رو مي‌خورن، رژيم‌هاي غذايي مختلف رو امتحان مي‌کنند که هيکلشون خوب شه.دامن و شلوار مي‌تونه خيلي کوتاه باشه يا خيلي بلند. بلوز مي‌تونه هر رنگي هر شکلي با هر مقدار آستين و حتي کوتاه يا بلند باشه. موهات رو مي‌توني هر رنگي بکني، بلند کني، ببافي، بتراشي. حتي مي‌توني کلاه گيس بذاري که موهي فرفريت صاف بشه يا برعکس. خب با همه اين امکانات چه احتياجي به آرايش. و چيزي که من ديدم اين‌جا اينه که اين‌جاها هم خيلي به اين که خيلي sexy به نظر بيان اهميت مي‌دن، حالا ديگه زياد توضيح نمي‌دم! يه نمونه از اهميتشون به لباس پوشيدن رو مي تونيد از نوشته‌هاي علي بخونيد.

سطحي‌نگري

خب اول از همه اسم وب‌لاگم رو هم درست کردم!
بعدش اين‌که من اصلا يادم رفت که سال نو رو تبريک بگم. پس سال نو مبارک و اميدوارم سال خيلي خوبي باشه براي همه.
بعد هم يه مطلب کلي يه مقدار مربوط به gay marriage. من يه چيزي که شديدا بهش معتقدم اينه که آدم نبايد ساده انگاري کنه. منظورم چيه؟ يادمه هم تو مدرسه، هم دانشگاه، معلم‌ها مي‌اومدن سر کلاس و مي‌خواستن تئوري‌هاي مختلف رو بررسي کنن، اون وجهي رو که باهاش مخالف بودن انقدر ساده و مسخره جلوه مي‌دادن که با خودت فکر مي‌کردي اون کسايي که بهش اعتقاد دارن عجب احمقن. از يه طرف ديگه، مثلا کسي رو در نظر بگيرين که تو يه خانواده مذهبي بزرگ شده و اونها رو دوست داره و باهاش خوب رفتار کردن، اگه خودش مذهبي نشه، هيچ وقت قضاوت خيلي تندي راجع به مذهب نخواهد کرد. در کل منظورم اينه که اگه کسايي رو که به نظرت خيلي معقول ميايند رو ببيني که يکي از عقايدشون با تو مخالفه مطمئنا در نگاهت به اون عقيده تاثير مي‌ذاره. نمي‌گم لزوما اون عقيده رو قبول مي‌کني، ولي حتما باعث مي‌شه که به سطحي‌نگري قبل بهش نگاه نکني. و به نظرم اين يکي از مثبت‌ترين نتايج ديدن کشورهاي ديگه است. اين که يه عالم آدم معقول و خيلي کار درست‌تر از خودت مي‌بيني که با يکي از عقايد تو مخالفن، حداقلش اينه که باعث مي‌شه جدي‌تر بهش فکر مي‌کني. از چيزي که راجع به gay marriage هم گفتم منظورم همين بود، اين که وقتي آدم‌هاي باهوش و معقولي رو مي‌بيني که همجنس‌گرا هستند، ديگه به اون سادگي قبل بهش فکر نمي‌کني.

سال تحويل

اولين عيد بدون مامان و بابام و داداشم رو هم تجربه کردم. اينجا فکر کنم خيلي‌ها بي‌خيال عيد مي‌شن و اصلا بهش فکر نمي‌کنند. ولي ما کلي خونه تکوني کرديم، سبزه سبز کرديم ککه البته فکر کنم از بس برف اومد و نور کم بهش خورد کچل شده بود، خلاصه سفره چيديم. قرار بود BBC هم قبل سال تحويل برنامه داشته باشه. گفتيم يا راديو ايران رو مي‌گيريم يا BBC. ولي راديو ايران که اصلا صفحه‌اش هم نميومد، BBC هم لينک صداش کار نمي‌کرد. خلاصه در سکوت مطلق سال تحويل شد. کلي دلم گرفته بود. فکر کردم اه کاش ما هم خوابيده بوديم. ولي بعدش خدا به اين Skype عمر بده، کلي با خونه حرف زديم. يه عالم تبريک عيد بايد بفرستم که هنوز کليش مونده، فکر کنم مثل عيد ديدني‌هاي ايران تا تابستون در حال mail زدن باشم.
اينم سفره هفت سين ما: