Monthly Archives: March 2004

اسم وب‌لاگ

راستي توجه کرده بوديد، اسم وب‌لاگم گم شده! اينم از شاهکارهاي منه ديگه! نه اینکه حالا اسم شاهکاری بود. اون موقعی که خواستم برای امتحان وب‌لاگ درست کنم، یه جا باید یه عنوان، یه توصیف و یه اسم برای وب‌لاگ انتخاب می‌کردم، منم چه می‌دونستم هر کدومش چی خواهد بود، هر کدومش رو یه اسم بی ربط گذاشتم. و عنوان رو هم گذاشتم Only Some Words، و به حسين درخشان mail زدم که اسمم رو تو ليست وب‌لاگ‌ها اضافه کنه. اونم ترجمه‌اش کرده بود، تنها چند واژه و خلاصه الان دو سال و ۴ ماهه که دارم با اين اسم وب‌لاگ مي‌نويسم. حيفه نابودش کنم، نه؟

Same Sex Marriage

يه چيزي راجع به اين same sex marriage، فکر کنم خودم هم وقتي ايران بودم اين جوري فکر مي‌کردم و به نظرم اکثرا تو ايران تصورشون اينه. اين که اين gay ها يه مشت آدم خلاف يا خيلي سوسولن. من خودم هنوز با اصل ماجرا مشکل دارم. ولي تصويرم ازشون خيلي فرق کرده. به خاطر اينکه بهرحال فقط يه مشت آدم زير ابرو برداشته علاف تو خيابون نيستند. خيلي‌هاشون هستند که سال‌هاست با هم زندگي مي‌کنن، کار مي‌کنن و بچه دارن. و حالا مي‌‌خوان بعد از مدت‌ها زندگي کردن با هم مثلا اگه يکيشون مرد، به اون يکي و بچه‌ها ارث برسه، و ساير مزايايي که اونايي که با هم ازدواج کردند دارند، رو داشته باشند. نمي‌گم که من موافقم، ولي مساله به اون مسخرگي که به نظر مياد هم نيست.

Emire State

واقعا يکي از جالب‌ترين جاهايي که تو نيويورک رفتيم Empire State بود.
اول بگم که بعد از ۱۱ سپتامبر Empire State بلندترين ساختمون نيويورک شده، و در دنيا هم پنجميه.
بلندترين ساختمون دنيا Petronas Towers تو کوآلالامپور هستند، بعدش برج Sears تو Chicago بعد ساختمون Jin Mao تو شانگهاي چين و بعد Empire State ه. بعد از اون هم برج ايفله.
Empire State تا جايي که مي‌دونم ۱۰۲ طبقه داره که ما تا طبقه ۸۶ رفتيم، البته با آسانسور!! از اون بالا تمام نيويورک رو مي‌شد ديد.
اين هم عکس از بالاي Empire State.


آخرين سري ساختمون‌هاي بلند، همون منطقه Wall St. معروفه. توي آب اون دور دورها هم خيلي ريز، مجسمه آزادي معلومه.

اينم يه منظره ديگه از آسمون‌خراش‌هاي نيويورک که مي‌تونين توش سازمان ملل رو هم ببينين

نيويورک

ما رفتيم نيويورک و برگشتيم. تا حالا يه سه چهار باري نوشتم و پاک کردم چون نمي‌دونستم چه جوري بايد بنويسم. به قول عليرضا خوش گذشتن که نوشتني نيست.
سازمان ملل رو ديديم، Rockefeller Center، کليساي St. Patrick رو هم همين‌طور. Times Square رو هم که همش تو تلويزيون ديده بوديم از نزديک ديديم. خرابه‌هاي World Trade Center، مرکز بورس نيويورک تو Wall St معروف، China Town و آخر سر هم از Empire State بالا رفتيم و همه شهر رو از بالا ديديم.
ولي همه اينا يه طرف، خيابون‌هاي پر مغازه، پر آدم‌هاي که تند تند از اين طرف به اون طرف مي‌رن، يه شهر پر از آسمون‌خراش، به نظرم نيويورک به خاطر اينا ديدنيه.
والبته مهموني NYU و ديدن دوستان و زحمت‌هايي که به سارا داديم هم ناگفتني.

مصائب مسيح

شنبه رفتيم ببينيم اين فيلم The Passion of the Christ انقدر حرفش رو مي‌زنن چيه. چيزاي کلي رو راجع بهش نوشتم. ولي اين‌که گفتم همه فيلم شکنجه بود، واقعا اين‌طوري بود. من چشمام رو مي‌بستم، يه جاهايي که صورت مريم رو نشون مي‌داد يا فلاش‌بک‌هاي خيلي کوتاهي به شام آخر يا زندگي مسيح بود، آهنگ فيلم عوض مي‌شد، من اون‌جاها چشمم رو باز مي‌کردم.
بعدش مي‌گفتيم دقيقا مثل روضه‌خوني‌هاي خودمون براي امام حسينه، که وحشتناک‌ترين صحنه‌هاي ممکن رو توصيف مي‌کنن. حالا اين‌جا مي‌ديدي! البته انصافا انقدر خوب ساخته بود که هر چي به خودم مي‌گفتم بابا اين فيلمه، اثر نداشت و نمي‌تونستم نگاه کنم.
خب مسيحي‌ها عقيده دارن که مسيح بار گناهان اونا رو به دوش کشيده که انقدر زجر کشيده، و با ديدن اين فيلم مقداري از رنجي رو که مسيح به خاطر تو کشيده درک مي‌کني. ولي دقيقا در همين موضوع هم با روضه‌هاي ما مشترک بود که فقط براي کسي اثر دارن که معتقد باشه. اگه معتقد باشي، روت اثر مي‌ذاره و گريه مي‌کني و تا يه چند وقتي هم شايد يادت بياد و آدم بهتري باشي. ولي چيزي از عقايد و کارهاي مسيح يا امام حسين بهت نمي‌گن.