خیلی وقتا که بحث میشه یا فکر میکنم که چی مهمه! (نگین برای چی، همینطوری مهم دیگه. حالا بقیهاش رو بگم معلوم میشه) به این نتیجه میرسم که پول.
اولا فکر میکردم دانشجوهای اینجا لابد کمتر عصبیان. رو اطلاعیهها شکلک نمیشن، جرشون نمیدن، تابلوهای اطلاعات رو خطخطی نمیکنن، رو صندلیها چیزی نمینویسن، …. . اما حالا فهمیدم که یه آقایی اینجا هست که لابد پول میگیره. هر روز میاد تو این ساختمون اطلاعیه میچسبونه. اونایی که پاره پوره شدن رو عوض میکنه و رو اونایی که مال امروز هستن یه برچسب «Today» میزنه.
یه روز یکی از تابلوهای اعلانات تو آسانسور رو یکی با تیغ موکتبری جر داده بود، فرداش یکی نو به جاش گذاشته بودند. رو صندلیهای چوبی مثل اونایی که تو ایران هست کلی چیز نوشته میشه و کندهکاری! ولی اکثر اتاقها میزا از یه جنسیه که اگه با خودکار و اینا اصلا نمیشه روش نوشت و اگه هم بنویسی با یه کف صابون پاک میشه.
اینجا برای ریاضی عمومی از همون کتاب James Stewart درس میدن که ظاهرا شریف هم همینو دارن. برای یکی از ریاضیها یک فصل از جلد بعدی هم درس داده میشه. پارسال ناشر کتاب یه نسخه مخصوص Yale چاپ کرده که اون فصل رو داره و یه سری تغییرهای جزئی. ولی نگو که چند تا اشتباه شده. یکی از فصلها جابهجا بوده. index هم یه اشکالایی داشته. خلاصه امسال ناشر کتاب اومده چند تا جعبه شیرینی اورده (از جمله یه بسته باقلوا!!) و یه جور معذرتخواهی و دوباره کتاب رو درست چاپ کردن و همه اون کتابهای قبلی رو از بین بردن!
Monthly Archives: January 2005
امریکا و اروپا
چند روز پیش یه مقاله تو نیویورکتایمز نوشته بود راجع به حرفی که چنی راجع به ایران زده بود. توش گفته بود که که اروپاییها با سختگیری زیاد و مثلا تهدید به بردن مساله سلاحهای هستهای به سازمان ملل و تحریم موافق نیستند و میگند که این فقط باعث میشه که ایران از توافقنامه توقف غنیشازی بیان بیرون و سلاح اتمی بسازن، درست همون راهی که کره شمالی رفت.
اینش برام جالب بود که تو این کتاب all the shah’s men یه جورایی قضیه برعکس بود. هی امریکاییها به انگلیس میگفتن که کوتاه بیاد و تو قرارداد نفتیش تجدید نظر کنه، مثلا تقسیم نصف نصف سود، اجازه ارتقا ایرانیها به شغلهای مدیریتی و …. . و هی بهشون تذکر میدادن که اگه کوتاه نیاین اینا نفت رو ملی میکنن و همه رو میندازن بیرون. ولی انگلیس به یه قرون بیشتر هم راضی نمیشه و اینطوری نفت ملی میشه.
خلاصه انگار فقط جای امریکا و اروپا عوض شده!
از همه جا
کلاسا شروع شدند. منم دو تا درس تقریبا ابتدایی گرفتم. ولی خب واقعا خیلی چیزا یادم رفته و به جای اینکه بخوام خودم بخونم خوبه که تو یه کلاسی مجبور باشم یادش بگیرم.
خب هم چون میخوام خوب درس بخونم و هم چون درسهای پایهای هستند و بنابراین کتاباشون ازون کتابایی که همیشه به در میخورن، میخواستم بخرمش.
رو amazon خیلی گرون بودند منم رفتم دیدم رو ebay هست. گفتم خوبه تجربه خرید از ebay رو هم داشته باشم. یکیش اینجوری پیش رفت.
۹.۹۹، ۱۰.۹۹، ۱۱.۹۹، ۱۲.۹۹، ۱۳.۹۹، ۱۴.۹۹، ۱۵، ۱۵.۵۰، ۱۶.۵۰، ۲۰، ۲۰.۵۷ و درست در این نقطه که درست ۲ دقیقه مونده بود به آخرش من زدم ۲۱.۰۷ و بردمش. گرچه خیلی بالا رفت ولی بازم از ارزونترین چیزی که تو آمازون بود ارزونتر شد.
ولی یکی دیگه فقط دو نفر روش قیمت داده بودند. ۲۵، ۳۵. من این دفعه اشتباه کردم عجله کردم و ۸ دقیقه مونده گذاشتم ۳۶. ولی دقیقا یک دقیقه مونده دو نفر گذاشتن ۳۷ و ۳۸. و من باختم :(
ولی بدیش اینه که هر دو تا کتاب رو ایران داشتم. از فتوکپیهایی که دانشگاه میداد. خلاصه که ندا، خودم هم کلی یاد کتابا و عروسکام میکنم که همه رو گذاشتم و اومدم.
تقلب
یه اتفاق باحال کلی مایه خنده ما شد این چند وقت.
دو تا از دانشجوهای دکترای دانشکده (روم نشد بگم دو تا از بچههای دانشکده!!!) امسال درس آمار احتمال ارائه کردند و یه کار جالبی کردند برای پروژه درس. بچهها گروه گروه شدند و هر کسی یه موضوعی برای تحقیق انتخاب کرده. و گروهها باید برای تحقیقشون یه وبلاگ درست کنند و از روند پروژه و مطالبی که باهاش مواجه میشن بنویسن.
وبلاگ اصلی گروه اینه و لیست وبلاگهای گروهها هم تو همون وبلاگ هست. چند وقت پیش داشتم یه نگاهی بهشون میکردم. اتفاقا یکی از موضوعها برام جالب بود. «چند درصد دانشجویان، چرا تقلب میکنند؟» تو مطلب ۳۰ آذر (لینک دائم نداره) راجع به راهکارهای مبارزه با تقلب نوشته بودند، نظارت بر جلسه، بازرسی بدنی، برخورد با متقلب. اومدم ببینم کسی راه بهتری نظر نداده یا اینکه خودم نظر بدم، دیدم ااا سه تا کامنت آخر چقدر آشنا میزنه. رفتم مطلبهای خودم ( لینکهای ۱ و ۲ و ۳ رو هم نگاه کنید) راجع به تقلب رو اوردم دیدم ای بابا، کپی تا حد زیادی برابر اصل! امیدوارم اونجوری که تو اسم نظر دهنده نوشته شده، این کار اعضای خود گروه نباشه، آخه تو رو خدا بد نیست، تحقیق راجع به تقلب و بعد تقلب؟!!
اعتراف یا توجیه!
۱- یکی از دوستان می گفت که بعد از یک شکست شوروی از برزیل (تو یکی از جام های جهانی فوتبال)
از پله نظرش رو در مورد بازی پرسیدن. گزارشگر می پرسه که نقطه ضعف تیم ما چی بود، که بریم و روش
کار کنیم. پله می گه ما به نقطه قوّت خودمون نگاه می کنیم و سعی می کنیم بیشتر رو
اون کار کنیم.
۲- از Gromov ( یک ریاضیدان روس که کارش هم خیلی درستِ ) می پرسن چقدر در روز کار می کنین؟
می گه الان زیاد نه، ولی وقتی جوون بودم ۱۰ ساعت در روز کار می کردم.
۳- در دانشگاه NYU سر یه سمینار نشسته بودیم. وسطای سخنرانی یه آقای ریش سفیدی اومد تو و
بعد از چند دقیقه با یک بر خورد و لحن بسیار بدی به سخنران می گه که چیزهایی که داره می گه حرف های
تازهای نیستن و قبلآ ثابت شدن. سخنران بنده خدا که خودش هم ریاضیدان جا افتاده ای بود ازش می خواد
که بهش اجازه بده که سخنرانیش رو ادامه بده. من بعدش می فهمم که این آقای ریش سفید Gromov .
۴- رویا: تو تنها کسی هستی که همیشه حرفِ ریاضی رو تو جمع ها پیش می کشی، اَه !
۵- من همین الان یاد ِ کلاغ افتادم و ترسیدم.