Monthly Archives: March 2006

طالبان در دانشگاه؟

از وقتی نیویورک تایمز راجع به رحمت‌االه هاشی نوشت، (لینک از ژرف)یه جنجالی تو دانشگاه به پا شده. هر روز تو روزنامه دانشگاه (Yale Daily News) یه مقاله‌ای راجع بهش هست. امروز که یه چند تا کار دور و بر دانشگاه داشتم، دیدم تو یکی از خیابون‌های نزدیک دانشگاه از یه خبرگزاری وایسادن و از دانشجو‌ها راجع می‌پرسن که نظرشون چیه. تو روزنامه که کسایی که مقاله می‌نویسن به شدن مخالفشن و یه دانشگاه فشار میارن که بهش پذیرش نده. (تا حالا بدون مدرک درس می‌خونده و امسال داره برای تحصیلات با مدرک اقدام می‌کنه) یه سری هم از فارغ‌التحصیلان هم یه برنامه‌ای (campaign) راه انداختن که برای رییس دانشگاه ناخن‌های قرمز مصنوعی(اشاره به این که ظاهرا طالبان ناخن‌های لاک زده زن‌های افغانیرو می‌کشیدند) بفرستند و اعتراض کنن و کمک‌هاشون به دانشگاه رو قطع کنند.

تلفن‌های تجاری

چند وقت که تمام روز رو خونه بودم از دست این تبلیغ‌ها که هی زنگ می‌زنند عاصی شده بودم.
یادم افتاد که یه موقع با بچه‌ها حرف لیست «زنگ نزنید» (Do Not Call) شده بود. رفتم تو گوگل گشتم، دیدم آره یه تو این سایت می‌تونی شماره خونه‌ات رو بدی و می‌ذارنت تو این لیست و دیگه به جز خیریه‌ها و نظرسنجی‌ها، تلفن‌های تجاری بهت نمی‌شه.
شماره رو وارد کردم، تا یک ماه طول می‌کشه تا اثر کنه. ولی تا ۵ سال اعتبار داره. می‌خواستم یک ماه بگذره ببینم واقعا کار می‌کنه یا نه، بعد بنویسم و دیدم آره. الان حسابی خوب شده و دیگه از این تلفن‌های اعصاب خورد کن نداریم.
برای کانادا هم ظاهرا مشابهش هست، ولی به نظر میاد از طرف دولت نباشه.
اینجا هم راجع به این مساله تو هر دو کشور توضیح داده.

مهمون

اینا مهمون‌های تازه خونه ما شدند. خونه سابق ما تهران.

DSC03764.JPG

سال نو

سال نو هم رسید. سومین عیدی که ما ایران نیستیم.
سال اول که یه هفت‌سین قراضه چیدم. اون موقع خودم هم قراضه بودم و به هیچی وارد نبودم که چی رو از کجا بخرم و اینا.
سال دوم اصلا حسش نبود، سبزه‌مون کچل شد و سنجدمون رو کرم خورد! و کلا بی‌خیال هفت‌سین شدیم.
اما امسال خیلی تو حال و هواش بودم. یه خونه‌تکونی حسابی کردیم. واسه سبزه هم گندم سبز کردیم هم عدس که هرکدوم بهتر شد استفاده کنیم. روبان خریدیم، تخم‌مرغ رنگ کردیم و حتی شیرینی ایرانی درست کردم که البته به جز یه ته مزه‌ای شباهتی به شیرینی ایران پیدا نکرد.
حتی ماهی هم خریدیم و همه توصیه‌های آقای فروشنده رو گوش کردیم و براش تنگ خیلی گنده خریدیم، سنگ ریزه برای کف تنگ خریدیم، غذای مخصوص خریدیم ولی بیچاره یه روزه مرد! و با اینکه گارانتی ۱۵ روزه داشت بی‌خیال کشتن یکی دیگه شدیم و هفت سین بی ماهی قرمز چیدیم.
اینم هفت‌سین امسال ما.

haftsin.jpg

سال گذشته برای من سال خیلی بی‌خاصیتی بود. نه خوب نه بد. هیچ کاری نکردم، و همین که عمرم رو تلف کردم خودش بدترین اتفاقه. ولی بالاخره به زندگی اینجا عادت کردم و تازه معنی زندگی آرامش‌بخش رو می‌فهمم.
همه اینا بیشتر از همه به خاطر دیدن مامان و بابا بود. با اینکه دیگه امسال ۱۰ سال می‌شه که جدا ازشون زندگی کردم و از اولش هم آدم وابسته به خانواده‌ای نبودم ولی انگار اون کسایی که به زندگی اوردنت تا ابد باز هم بهت زندگی تزریق می‌کنن.
بزرگ‌ترین آرزوی امسالم هم اینه که بتونم بفهمم می‌خوام چی‌کار کنم تا قدر زندگی‌ای که بهم داده شده رو دونسته باشم.

دفن شهدا

از وقتی من ایران بودم این بحث خاک کردن شهید‌ها توی دانشگاه بود که اون موقع دانشگاه مخالفت کرده بود و نشد.
اما امروز خوندم که بالاخره این کار رو کردند و نمی‌دونم چرا رییس دانشگاه که اون موقع مخالف بوده حالا مخالفتی نکرده.
اینا رو که می‌خونم و عکس‌ها رو که می‌بینم، فکر می‌کنم به اینکه چه‌طوری دارن مفهومی رو که می‌شه پر از حرمت و افتخار باشه به گند می‌کشن و باعث نفرت یه عده زیادی می‌شن.
نمی‌فهمم چرا اون کسی یا کسایی که یاد‌آوری شهیدها انقدر براشون مهمه یه پولی جمع می‌کردن یا از جایی می‌گرفتند و مثلا یه کلاس می‌ساختند برای دانشگاه یا یه کلاسی رو تجهیز می‌کردن یا کتاب به کتاب‌خونه می‌دادن. یا اصلا یه بنای یادبود تو همون مسجد می‌ساختن. مثلا این بنای یادبودیه که یکی از فارغ‌التحصیل‌های اینجا برای کشته‌های جنگ ساخته.

memorialyale.jpg