دیشب تو خونه داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم که صدای زنگ خطر دود! (smoke detector) از یه جایی بلند شد. و البته به همراهش بوی غذای سوخته. اولش فکر کردیم لابد یکی غذاش سوخته الان خاموش میکنه. هی صبر کردیم، صبر کردیم یه ۲۰ دقیقهای گذشت و خاموش نشد. رفتم فهمیدم صدا از آپارتمان طبقه اوله. در زدم میبینم صدای نوار میاد ولی کسی نمیاد در رو باز کنه هی باز محکمتر در زدم ولی بازم خبری نشد. دیگه شده بود ساعت ۱۱ زنگ زدیم به صاحبخونه گفتیم شاید تلفنشون رو داشته باشه ولی بدبخت خواب بود و با عصبانیت گفت خب زنگ بزنید به آتشنشانی. ما هم زنگ زدیم گفتیم فلان جا زنگخطر صدا میکنه. گفتن شما دود میبینید گفتیم نه ولی بوی غذای سوخته میاد و خودشون خونه نیستند. ۲ دقیقه نگذشته دو تا ماشین گنده آتشنشانی آژیرزنان اومدند. هی در زدند وقتی دیدن نه کسی نیست در رو شکوندند (یعنی قاب در رو در اوردند!) و رفتند تو. البته خوشبختانه جایی آتش نگرفته بود ولی همه خونهشون پر دود شده بود که یه پنکههایی گذاشتند تا دود بره بیرون که یه نیم ساعتی طول کشید و فکر کنم دیگه ساکنین اون خونه اومدند تا مامورها رفتند. حالا هنوز ندیدیمشون بفهمیم دعامون کردند که خونهشون رو از آتیش گرفتن نجات دادیم یا فحشمون دادن که در خونهشون شکسته!
آشپزی
آیفون
آیندهنگری
اخلاق
اریگامی
امریکا
اولینها
ایران
بابا
بانک
برکلی
بهتن
بچهداری
تقویم
تلویزیون
تنکسگیوینگ
تولد
جنگ
جیم
حاملگی
خانه
خبر
دنیا
دو سالگی
دوچرخه
دویدن
رانندگی
روزمره
زنان
سال نو
سرگرمی
سفر
سمپاد
سه سالگی
سوال
سیاست
شبکههای اجتماعی
شریف
شعر
شیردادن
طپش قلب
علائق
عکس
غر
فصلها
فوتبال
فیلم
لیست زندگی
لینک
متعلقات
متفرقه
مدرسه
مردم
مهاجرت
موسیقی
مونتسوری
نظر
نوامبر
نوستالژی
نوشتن
نویسنده
نکته
هالووین
هوا
وبلاگ
ورزش
وسایل بچه
ونکوور
پاریس
پروژه ماهانه
پرینستون
پزشکی
پلاک پنج
پنج سالگی
پول
چهار سالگی
کاردستی
کامپیوتر
کتاب
کرنل
کرونا
کریسمس
کلاس اول
کمبریج
یادگیری
یک روز در زندگی