شب شعر

بچه‌های کلاس‌های فارسی اینجا پیشنهاد کرده بودن که یه شب شعر گذاشته بشه. email زده بودن و همه رو دعوت کرده بودن. تا حالا ۳ جلسه تشکیل شده و معمولا یه ۱۰-۱۲ نفری میان. دو سه نفر خارجی‌هایی هستن که دارن فارسی یاد می‌گیرند. دو سه نفر دیگه بچه‌های ایرانی نسل دومی هستن که به اندازه حرف معمولی زدن فارسی بلدن ولی خوندن نوشتن و شعر و اینا نه. و بقیه هم ماییم که نسبتا تازه از ایران اومدیم.
اون بچه‌های کلاس فارسی اگه هم شعر بخونن معمولا یه دو بیتی می‌خونن و نمی‌دونم اصلا می‌فهمن ما چی می‌گیم یا نه. با اینکه با دسترسی نداشتن به کتاب شعر و تو محیطش نبودن معمولا شعرهای خیلی مشهور خونده می‌شه(*) ولی یه حس خوبی می‌ده همون شعرهای آشنا رو خوندن و شنیدن. تازه می‌فهمم چه قسمت مهمی از زندگی‌ام رو سه ساله یادم رفته بود. الان به این بهانه هم شده دو هفته‌ای یه بار می‌رم می‌گردم تو اینترنت سراغ شعرهای محبوب قدیمی.
(*) البته شعرهای جدید (یا از شاعرهای‌ جدید یا از شاعرهای قدیمی‌تر ولی کمتر خونده شده) هم خونده می‌شه هر از گاهی. مثل دیروز که امیر یه شعر در مورد عشق پیری از عماد خراسانی با لهجه مشهدی و یه شعر با ردیف اسب از ایرج میرزا خوند که خیلی بامزه بودن. )

6 thoughts on “شب شعر

  1. سارا

    سلام رویا جون
    من یه بار تو یه کامنت از شما یه خواهشی کردم که فکر کنم بین کامنت ها گم شد اگه ممکنه و وقت داری اسم کتاب هایی که به فارسی خوندین رو هم به لیست کتابت اضافه کنی
    باید اسم کتاب های خوب رو از آدم های کتاب خون پرسید
    فکر کنم یادآوری گذشته بد نباشه !!!
    من خیلی خیلی به وبلاگت سر می زنم آخه همشهری هستیم
    قربانت یه خواهر کوچولو
    —————————
    رویا: خودم هم بدم نمی‌یاد یه لیستی داشته باشم از کتاب‌های فارسی که خونده‌ام. یه لیستی هم داشتم از کتاب‌هایی که داشتم تو ایران.(ایران کتاب‌ها رو می‌خریدم اکثرا) ولی خب اینجا نیستن دم دستم. بنابراین کار راحتی نیست. اما سعی می‌کنم هر از مدتی یه فشاری به حافظه بیارم و یه لیستی بنویسم.

  2. يك دانه شن

    واي رويا! حسابي ذوق زده شدم. خوش به حالتون. شعرخوني! ياد اون روزها افتادم كه توي همه شب شعرهاي دانشگاه شركت مي‌كرديم. ساعت‌ها باهم و همه بچه ها شعر مي خونديم.
    از در درآمدي و من از خود بدر شدم
    گويي ازين جهان به جهان دگر شدم

  3. neda

    خیلی جالب باید باشه، و جالب ترش اینه که این بچه هایی که تو ایران دنیا اومدن و بزرگ شدن و همینجا هم زندگی می کنن حال و حوصله شعر خوندن رو ندارن، اونوقت اون هایی که از بدو تولد اونجا بودن، پا می شن می رن شب شعر!!! این دوستای ما باید خجالت بکشن!!

  4. لاله ح.ش.

    رویا جون سلام
    در مورد شب شعر که خوندم نمی دونم چرا یادم به مدرسه و افطاری شب احیا و … افتاد. من وبلاگت رو با اینکه کم می نویسی می خونم و دوست دارم… یه کم از حس غربتم کم می کنه…
    بازم بنویس!!!

  5. یاران وصال

    شرکت در انتخابات شوراهای شیراز با حمایت از نامزدهای معرفی شده از طرف کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز
    جوانان شیراز به صحنه می آیند

  6. يك دانه شن

    سلام دوباره
    ديروز رفته بودم پنجره. شايد بشناسيش. كتابفروشي مورد علاقه منه. تو ميدون پاليزي.
    همين كه بين كتابا چرخ مي زدم چشمم افتاد به كتاب “نارسيس و گلدموند” . ياد تو افتادم. يك عصر پاييزي كل انقلاب رو دنبال نرگس و زرين دهن با هم گشتيم. اون روز پيدا نكرديم. يعني همه به ما گفتن كه ممنوع الانتشار شده و حالا با عنوان اصلي دوباره تونسته مجوز بگيره. خوشحال شدم و گرفتمش. از امشب شروعش مي كنم.

Comments are closed.