Monthly Archives: July 2007

کلام نواعم

الان شبکه Thirteen یه برنامه‌ای نشون داد به اسم Dishing Democracy در مورد برنامه «کلام نواعم» که یه Talk Show هست از شبکه MBC کسایی که The View رو دیده باشن، درست مثل اون ولی نسخه عربیش. چهار تا خانم با پیش‌زمینه‌‌های مختلف و عقاید مختلف و در مورد اینا حتی از کشورهای مختلف می‌شینن دور هم و راجع به مسایل روز حرف می‌زنند. نامه‌های مردم رو می‌خونند و راجع بهش بحث می‌کنند. هر از مدتی هم یه کارشناس میارن تا در یه موردی باهاش حرف بزنن. این‌طوری که نشون می‌داد خیلی برنامه پرطرفداریه و از زن و مرد تو کشورهای عربی مختلف اینو نگاه می‌کنند ولی با همین بحث‌ها و حرف زدن‌ها کلی مباحث بحث‌برانگیز رو مطرح کردند.
مثلا یکی از مجری‌های برنامه، فرح بسیسو که اصالتا فلسطینیه، خیلی سعی کرده بیننده‌ها رو در جریان زندگی شخصیش بذاره. از جمله اینکه از وقتی حامله شده همه در جریان مراحل مختلف حاملگیش بودن و حتی موقع زایمان هم گروه فیلم‌برداری تو بیمارستان بوده و قبل و بعد به دنیا اومدن بچه‌ فیلم گرفتن و نشون دادن. وقتی که بچه به دنیا اومده بابای بچه که بغلش کرده گریه کرده بوده و این کلی توجه بیننده‌‌ها رو جلب کرده بوده. چون برای خیلی از زن‌های عرب که تنها تو بیمارستان زایمان می‌کردند جالب بوده که چقدر مهمه که پدر بچه‌ هم اونجا باشه.
اینا رو کلی از مسایل خیلی بحث‌انگیزتر هم دست گذاشتن. مثلا همجنس‌گرایی. حتی قرار بوده که یه مرد همجنس‌گرا هم بیاد و حرف بزنه ولی تو لحظه آخر طرف نمیاد ولی اینا باهاش تلفنی حرف می‌زنن. یا مثلا یه بار راجع به خودارضایی حرف می‌زنن و بعد بمباران می‌شن با نامه‌هایی که اعتراض کرده بودن که شما به دخترا یاد دادین و این حرفا.
خیلی برنامه جالبی بود. یکی از مجری‌ها گفت که کشورهای عرب دیگه جای revolution نیست بلکه جای evolution ه.
یه بار دیگه هم قراره دوم آگوست نشون بده برنامه رو. اگه می‌تونین نگاه کنید.

Harry Potter

خب ما الان بعد از ۴ ساعت تو صف بودن جلد آخر Harry Potter رو گرفتیم و اومدیم که شروع کنیم به خوندن.
DSC00297_small.JPG
پی‌نوشت: این پست نصفه موند خیلی.
خب اول یه تیکه فیلم بذارم از صفی که توش بودیم. این نصف صف هم نیست. تازه این صف کساییه که از قبل سفارش داده بودند. ولی حال و هوا رو به نظرم خوب نشون می‌ده.

در مورد جلدش هم، آره، ۳ جور طرح جلد هست. یکی از انتشارات آمریکاییش، Scholastic Press، دو تا دیگه از انتشارات انگلیسی‌اش، Bloomsbury، که یه نسخه برای بچه‌ها می‌زنه، یکی هم برای بزرگ‌ترها.

scholastic.jpg
نسخه انتشارات Scholastic
bloomsbury_ch.jpg
نسخه Bloomsbury برای بچه‌ها
bloomsbury_ad.jpg
نسخه Bloomsbury برای بزرگ‌ترها

کتاب رو هم فکر کنم سه روزه خوندیم، با علیرضا با هم می‌خوندیم. یعنی بیشتر من بلند بلند می‌خوندم. من خوشم اومد از کتابش. به نظرم هیجان‌انگیز بود خیلی. اون فصل King’s Cross (فصل ۳۵) رو خوشم نیومد خیلی. خوب نفهمیدم منظورش چی بود از اون فصل. ولی در کل خوب بود خیلی. حیف که تموم شد.

ادامه سفرها

خب با تاخیر، این دفعه جریان دو تا مسافرت بعدی رو با هم تعریف می‌کنم!
هفته بعد از برگشت از بالتیمور، رفتیم بوستون پیش دو تا از دوستای خوب که سه روز خونشون موندیم و حسابی بهشون زحمت دادیم. این دفعه یه قسمتای جدیدی از بوستون رو دیدیم که باعث شد دوباره تصمیم بگیرم که بوستون شهر موردعلاقه‌امه. دفعه پیش که بوستون بودیم یه ذره ترافیک و دردسرهاش اعصابم رو خورد کرده بود ولی خونه این دوستامون تو یه شهری کنار بوستون بود ولی درست از روبروی خونه‌شون با یه اتوبوس می‌رفتی وسط کمبریج. خیلی جای ساکت و تمیزی بود.
جای دیگه‌ای که دیدیم منطقه ایتالیایی‌نشین بود.

DSC00141_small.JPG

اونجا به Mike’s Pastry هم سرزدیم (homepageشون انگار قدیمیه یه کم) و بالاخره شیرینی معروف ایتالیایی یعنی cannoli هم خوردیم. ما چهار نوع گرفتیم که سه نوعش برای من خیلی شیرین بود ولی یه مدلش که با ricotta cheese بود واقعا باحال بود.
DSC00140_small.JPG

تو راه برگشتن از بوستون هم یه سر وسط راه New Haven شهر قدیمی‌مون وایسادیم و یه شب هم اونجا موندیم پیش بچه‌ها.
هنوز برنگشته از اونجا مشغول خرید شدیم برای سفر بعدی که camping بود نزدیک آبشار نیاگارا. ما تا حالا camping نرفته بودیم به همین خاطر باید چادر و کیسه خواب که می‌خریدیم. دیگه خوردنی و ظرف یه بار مصرف و از این چیزا هم بود که باید خریده می‌شد.
۷ ساعت و خورده‌ای رانندگی بود. دیگه تا رسیدیم اونجا عصر بود. چادر‌ها رو برپا کردیم که اولش با اون همه بادی که میومد کلی ترسوندمون که نکنه چادر به اندازه کافی محکم نباشه ولی خوشبختانه باد فقط مال شب اول بود. اینم شدت باد که از موج‌های دریاچه معلومه. دریاچه هم Lake Erie بود که یکی از پنج‌تا دریاچه مشهور تو مرز آمریکا و کاناداست.

خوابیدن تو کیسه خواب برای من که انقدر تکون می‌خورم سخت بود ولی تا شب آخر حسابی عادت کردم شاید هم دیگه انقدر خسته بودم که تو هر شرایطی خوابم می‌برد.
DSC00211_small.JPG

روز اول رو همون‌جا موندیم. بازی کردیم و غذا درست کردیم و کنار دریاچه قدم زدیم.
روز دوم رفتیم آبشار نیاگارا. تو راه یه جاهایی درست از کنار کانادا رد می‌شدیم. مخصوصا از کنار Peace Bridge که رد شدیم که درست وسطش یه پرچم آمریکا و بعدش فکر کنم پرچم سازمان ملل و بعدش پرچم کانادا بود و حسابی می‌دیدی که با اینکه فاصله فیزیکیت تا کانادا چقدر کمه ولی جرات اینکه پات رو بذاری اون‌ور رو هم نداری.
به هرکی می‌گی رفتیم آبشار نیاگارا اولین جمله‌ای که می‌گن اینه که می‌گن طرف کانادایی‌اش جالب‌تره. ما که حسرت دیدن طرف کانادایی‌اش رو حالا حالاها باید داشته باشیم ولی طرف آمریکایی‌اش هم واقعا قشنگ بود. مخصوصا جاهایی که درست بالای آبشار وایساده بودیم و عظمت آبشار رو زیر پات می‌دیدی.
DSC00242_small.JPG

تو راه برگشت هم رفتیم تو شهر Buffalo که ناهار هم بخوریم. نمی‌دونم ما جای بدی‌اش در اومده بودیم یا ساعت بدی بود یا کلا شهر این‌طوری بود ولی انگار شهر ارواح. با اینکه پر ساختمون‌های شیک و قشنگ و بزرگ بود ولی آدم اصلا نبود انگار. درسته که ساعت کاری بود ولی تو همین شهر فسقلی ما ساعت کاری‌اش هم کلی آدم این ور اون می‌رن.
فردای اون روز هم ساعت ۵ صبح از خواب پاشدیم و همه چی رو جمع کردیم و راه افتادیم به طرف شهر خودمون تا بتونیم ماشین‌ها رو که کرایه کرده بودیم سر ساعت تحویل بدیم.
در کل خیلی سفر خوبی بود، مخصوصا با دوستای خوب.