نمیدونم چرا من اتفاقهای مهم زندگیم رو ننوشتهام تو وبلاگم. فکر کنم دلیل عمدهاش اینه که من همیشه میترسم که اون چیزی که میخوام بشه، نشه. بعضیها میگن اگه راجع به آینده مثبت فکر کنی اون اتفاق مثبت برات میافته. در تئوری اینو قبول دارم ولی خب اینم هست که اگه فقط به اتفاقهای خوب فکر کنی اتفاقهای بد که پیش میآن همچین حالت رو میگیرن. ولی اگه انتظار اتفاق بد رو داشته باشی وقتی اتفاق خوب میافته خوشحال میشی خیلی. مثل وقتی که تو مدرسه برگه امتحان رو میگرفتی میدیدی شدی مثلا ۱۸. بعد که نگاه میکردی میدیدی تو جمع زدن اشتباه شده، میشی ۱۹. اینجوری خیلی بیشتر ذوق داشت تا وقتی که از اولش ۱۹ شدی. اونجوری غصه میخوردی که چرا از اول ۲۰ نشدی.
خلاصه با این استدلال من همیشه این احتمال تو ذهنم هست که شاید چیزا اونجوری که باید پیش نرن پس بهتره جار نزنمشون!
خب حالا که بهم خندیدید کلی! الان هم یکی از اون موردهاست (نه خبری از بچه نیست!)
امسال بنده بالاخره شاخ غول رو شکستم و برای دانشگاهها اقدام کردم و برای یه برنامه فوقلیسانس یکساله تو دانشگاه Cornell پذیرش گرفتم.
فاصله دانشگاهم تا Princeton یه چهارساعت و نیم رانندگیه. بنابراین من اینجا یه اتاق اجاره کردهام. آره، اینجا. الان تو همون اتاق نشستهام و چون هنوز اینترنت ندارم دارم تایپ میکنم که فردا اگه برسم تو دانشگاه پست کنم.
این دو روز و نصفی که اینجا بودم به چیدن وسایل و بعدش جلسههای معارفه (Orientation) گذشته. شنبه جلسه برای دانشجوهای بینالمللی که همون مودبانه دانشجوی خارجیه بود و یکشنبه (امروز) هم جلسه برای کل دانشجوهای تحصیلات تکمیلی (graduate). جلسه هم که خب همش سخنرانی بود. از رییس دانشگاه گرفته تا پلیس و مرکز بهداشت اومدن و توصیه و تعریف و این چیزا.
اگه وقت کنم به زودی از جزئیات حرفها و اتفاقها بیشتر مینویسم.
Monthly Archives: August 2007
خالیبندی یا بیدقتی؟
الان یه مقاله جالب خوندم تو نیویورکتایمز. (ثبتنام مجانی میخواد)
تصور عمومی اینه که مردا در روابط جنسی تنوعطلبتر هستند. آمارگیریهایی که تا حالا انجام شده هم اینو نشون میده. مثلا یک آمار میگه که میانه تعداد پارتنرهای زن برای مردها ۷ و میانه تعداد پارتنرهای مرد برای زنها ۴ تاست. یا یک آمار دیگه میگه که مردها به طور میانگین در طول عمرشون ۱۲.۷ و زنها ۶.۵ پارتنر از جنس مخالف داشتهاند.
ولی حالا مشکل اینه که از نظر ریاضی این نمیتونه درست باشه.
مثلا این شکل رو نگاه کنین:
درسته که تعداد روابط هر آدمی با کس دیگه با هم فرق میکنه ولی تعداد کل این روابط (تعداد خطهایی که اینا رو به هم وصل کرده) یه عدد ثابته. و با توجه به اینکه تعداد زنها و مردها تقریبا یکیه میانگین تعداد روابط برای زنها و مردها یکی میشه.
پس چرا آمارگیریها اینو نشون نمیده. تو خود مقاله دلایلی که مطرحشده اینه که :
– مردها با کسایی خارج از جمعیت آماری رابطه دارن. مثلا با کسایی که کارشون همینه! که معمولا در آمارگیریها در نظر گرفته نمیشن.
– مردها در تعداد روابطشون اقرار میکنند و زنها برعکس کمش میکنن. مثلا یکی از کارشناسها تو مقاله میگه مردها از هر سه رابطهشون دو تاش تو خیالشون بوده!
– و خب البته بعضی از کارشناسها از جمله ریاضیدانی که به این عددها اعتراض کرده بوده اعتقاد داره که این فقط نشون میده که نتایج این آمارگیری مورد اعتماد نیست. چون حتی وارد کردن زنهایی خارج جمعیت نمیتونه این اختلاف ریاد رو توضیح بده!
روز همبستگی وبلاگ نویس هاي ايرانيدر با دانشجویان دربند
جون آدمیزاد!
این جریان ریختن پل تو Minnesota رو شنیدین حتما. خیلی واقعا وحشتناکه دیدن فیلمها و عکساش. ولی خدا رو شکر ظاهرا تعداد زیادی آدم نمردن، یعنی در مقایسه با اتفاقی که افتاده. ۵ تا جسد رو پیدا کردهاند و ۸ نفر هم فعلا گم شدهاند.
این جور موقعها واقعا تعجب میکنم. نمیدونم چه جوریه که تو ایران یه تقی به توقی میخوره یه عالم آدم میمیرن. تو اون جریان تصادف قطار تو نیشابور مثلا تعداد کشتهها ۲۹۵ نفر بوده.
بعضی اتفاقاش واقعا شانسیه. مثلا یادمه تو شهر قبلیمون یه بار یه جرثقیل گنده تعادلش رو از دست داده بود و افتاده بود رو یه ماشینی که اونجا پارک بود. راننده هم تو ماشین. طرف یه زخم هم نشده بود.
یه مقداریش هم خب به خاطر اینه که ماشینهای بهتر دارن، ماشینها Airbag دارن، ملت کمربند میبندند.
اینکه یه اتفاق هم که میافته پلیس و آمبولانس و آتشنشانی فوری میرسن هم که خب خیلی تاثیر داره که کسی که زخمی شده رو حداقل نجات میدن زود.
ولی بازم به نظرم خیلی اختلاف زیاده. همین ریختن پل یکیاش که تو موقع rush hour، پل به این گندگی ریخته، یا مثلا اون انفجار لوله بخار تو وسط شهر نیویورک نزدیک Grand Central (ترمینال اصلی شهر)، یه نفر فقط مرده اونم از سکته قلبی. و دو نفر خیلی سوختن و تو موقعیت بحرانیان ولی زنده موندن.