این مطلب رو دیروز نوشتم ولی با تاخیر دارم پست میکنم.
وسایل آرامش این دوره و زمونه بعضی وقتا خودشون مایه دردسر و اعصاب خوردی بیشترن. یکیش این smoke detector. هروقت آشپزی میکنی یا یه شمع کوچیک میخوای روشن کنی باید دست و دلت بلرزه که آی حالا صدای این درنیاد. باز خونه خودمون فقط هشدار دهنده است و به آتشنشانی وصل نیست. تو این اتاقم اینجا مستقیم به آتش نشانی وصله و هربار یه نون میخوام بذارم تست شه باید هزار تا صلوات بفرستم که نسوزه صدای این در نیاد.
حالا ایناش به کنار. یه شبی مثل دیشب که ساعت ۲ خوابیدهام ساعت ۶، با یه صدای بوق از خواب بیدار میشم و بعد از کلی بررسی این ور اون ور میبینم بله smoke detector باتریش تموم شده و هی بوق میزنه.به یاد اون قسمت سریال friends هرچی دکمه روش بوده رو فشار دادم و باتریش رو دراوردم ولی بازم هیچی. حالا بگرد تو قرارداد که ببینم صاحبخونه شمارهای داده یا نه. بالاخره پیدا کردهام. بعد از یه ساعت مسوول نگهداری ساختمون بهم زنگ زده. میگم این طوری شده. میگه من خونهام دو ساعت از اونجا فاصله داره باید ببینم کس دیگهای هم اگه مشکلی داشت بعد میام که همه کارها رو با هم انجام بدم. میگم آخه بابا من از ساعت ۶ دارم بوق بوق اینو تحمل میکنم نمیشه حداقل خاموشش کرد. میگه نه متاسفانه. خلاصه بنده تا همین الان یعنی ساعت ۲ بعدازظهر صدای بوق بوق این روی اعصابم بوده تا بالاخره طرف اومد باتری رو عوض کرد و رفت.
سلام عزيزم…خوبي…حالت خوبه؟ دست و ژنجت درد نكه ايشالا..چه ماجراي تعريف كردي…. خدا به ير كسي نياره كه پدرش در مياد….!!! خدا صبر بده….راستي حالا درست شد يا نه؟؟؟ منظورم حساسيت خيلي زيادشه ها….
در ضمن خيلي خوب مي نويسي… بازم بهت سر مي زنم …فعلا باي رويا جان…باي باي
akh gofty! man tahala 2 bar atashfeshanio keshundam ta khune. unam na faghat ye mamur ya ye machine, tamame ekip ba hameye basat, nardebumo,…Aslan ye dalili inke man ashpazi nemikonam hamin detectorast.
رویا ناشکری نکن، اگه بدونی ما تو خوابگاه تو چه دمایی مجبور می شدیم نصفه شب بریم بیرون چون آدم ها یادشون می رفت مثلن گاز رو خاموش کنن.
منم appreciate u و ممنون از مطالب زیبات ظاهرا چیز دیگه ای نمیشه نوشت برات رویا جان !