آخرین روز تعطیلات

امروز آخرین روز تعطیلاته برام تقریبا. ترممون از ۲۱دسامبر ژانویه (اول بهمن) شروع می‌شه ولی می‌خوام زودتر برم که برای پروژه ترم دیگه تا کلاسا شروع نشده کار کنم. می‌خواستم یه ۴-۵ روزی زودتر برم. ولی یک سرمای سختی خوردیم که نگو. دوست دبیرستان علیرضا که ۴ سال بود همدیگه رو ندیده بودن کلی راه از غرب آمریکا اومده بودن پیش ما. ما هم کلی مثلا برنامه‌ریزی که ببریمشون فیلادلفیا و تازه بعدش بیایم نیوهیون ولی از همون روز اول بنده سرما خوردم و دیگه شبش افتادم. تب خیلی بالا داشتم و انقدر تنم درد می‌کرد که نه خوابم می‌برد نه می‌تونستم از جام بلند شم. علیرضا هم همون روز سرما خوردگیش شروع شد. خلاصه که مهمون‌های بیچاره مجبور شدن بمونن خونه و برای ما سوپ درست کنند و همه برنامه‌های مسافرت تعطیل شد. بعد دو روز خوابیدن بازم تبمون پایین نمی‌اومد. زنگ زدم به دکتر می‌گه از علائمت احتمالا آنفولانزاست و هیچ راه حلی نداره جز اینکه keep each other company و مایعات بخورین. بعد سه روز تب من و روز بعدش هم تب علیرضا اومد پایین خوشبختانه.

می‌خواستیم یه سر هم بچه‌ها تو نیوهیون رو ببینیم. اینه که اومدیم سرراه اینجا. البته فعلا سه روزه که سرشون خراب شدیم و طبق روال قدیم به بازی گذشته. فردا هم انشاالله راه می‌افتیم که بریم به طرف ایتاکا.

5 thoughts on “آخرین روز تعطیلات

  1. neda

    آخی طفلکی. آدم وقتی ترمش هی نگران مریض نشه که از کارهاش عقب نموند. وقت تعطیلی هم مریض میشود خیلی بده چون مجبور از تفریحاش بگذره.
    ترمتون هم گمانم از ژانویه شروع میشود نه از دسامبر. معلوم که این ماه خوش گذشته که زودی گذشته ها.

  2. Blessed

    Oh! I envy You Dream Couple :) Never forget you are so beloved and so much blessed by heavenly lord for having each other in a holy and sacred husband and wife union. There was a shadow of deep fear appearing in my soul whenever I came here which I don’t feel I’d like to explain anymore… Thank You so much Good Lord! Well, This post made me so truly joyous Roya and turned me on in such delicate way beyond what you can imagine; Thank YOU and God Bless!

  3. مامان مريم

    خوشششش به حالتون ، نه به خاطر اینکه مریض شدین ها. ایشالا که زودی خوب شین جفتتون. به خاطر اینکه امتحاناتون تموم شده :((

  4. يك دانه شن

    سلام رويا جون!
    ايشالله كه ديگه هيچ وقت مريض نشي. ياد اون روزهايي افتادم كه توي خوابگاه مريض مي‌شديم.البته قابل مقايسه نيست. تو الان پيش خونوادتي.
    ولي يادته كه يه روز ماه رمضون حالت خيلي بد شدبعد من پيشنهاد نيمرو بهت كردم كه البته يه لقمه خوردي و حالت بدتر شد!!

Comments are closed.