Monthly Archives: January 2008

تصور ترم بعد

با اینکه نوشتم آخرین روز تعطیلات از وقتی هم اومدم اینجا بازم هیچ کاری نکرده‌ام. روز اول که دیر رسیدیم و من یه ذره حالم تو ماشین خوب نبود و خوابیدم. فرداش به تمیز کردن و خرید گذشت. شنبه و یکشنبه هم که تعطیل بود.

امروز رو ولی با تنبلی حسابی نرفتیم بیرون. امشب ولی باید بشینم مقاله رو بخونم و فردا با استادم قرار بگذارم. که دیگه اومدنم بیخود نباشه.

با اینکه درس‌های اینجا معمولا خیلی کار دارن و برای من خیلی جدیدن ولی بازم چون مشخصه که چی کار باید بکنم احساس اعتماد به نفس بیشتری توش دارم تا پروژه که باید یه کاری بکنم که استاد خودش نکرده و برنامه و راه مشخصی نداره.

این ترم دنبال کار هم باید بگردم که واقعا کار وحشتناکیه. از هیچی اندازه لباس رسمی پوشیدن و مصاحبه کاری کردن بدم نمی‌آد.

درس هم اصلا نمی‌دونم چی بگیرم. برعکس ترم پیش که به غیر از درسایی که گرفتم حداقل دو تا درس دیگه هم واقعا دلم می‌خواست بگیرم این ترم راجع به یه درس هم مطمئن نیستم.

خلاصه فعلا از ترم دیگه خیلی می‌ترسم. خدا کنه خودش به اندازه تصورش بد نباشه.

آخرین روز تعطیلات

امروز آخرین روز تعطیلاته برام تقریبا. ترممون از ۲۱دسامبر ژانویه (اول بهمن) شروع می‌شه ولی می‌خوام زودتر برم که برای پروژه ترم دیگه تا کلاسا شروع نشده کار کنم. می‌خواستم یه ۴-۵ روزی زودتر برم. ولی یک سرمای سختی خوردیم که نگو. دوست دبیرستان علیرضا که ۴ سال بود همدیگه رو ندیده بودن کلی راه از غرب آمریکا اومده بودن پیش ما. ما هم کلی مثلا برنامه‌ریزی که ببریمشون فیلادلفیا و تازه بعدش بیایم نیوهیون ولی از همون روز اول بنده سرما خوردم و دیگه شبش افتادم. تب خیلی بالا داشتم و انقدر تنم درد می‌کرد که نه خوابم می‌برد نه می‌تونستم از جام بلند شم. علیرضا هم همون روز سرما خوردگیش شروع شد. خلاصه که مهمون‌های بیچاره مجبور شدن بمونن خونه و برای ما سوپ درست کنند و همه برنامه‌های مسافرت تعطیل شد. بعد دو روز خوابیدن بازم تبمون پایین نمی‌اومد. زنگ زدم به دکتر می‌گه از علائمت احتمالا آنفولانزاست و هیچ راه حلی نداره جز اینکه keep each other company و مایعات بخورین. بعد سه روز تب من و روز بعدش هم تب علیرضا اومد پایین خوشبختانه.

می‌خواستیم یه سر هم بچه‌ها تو نیوهیون رو ببینیم. اینه که اومدیم سرراه اینجا. البته فعلا سه روزه که سرشون خراب شدیم و طبق روال قدیم به بازی گذشته. فردا هم انشاالله راه می‌افتیم که بریم به طرف ایتاکا.