آقا میشه ما اینجا غر بزنیم؟ الا حسابی غر زدنم میادها. درسای این ترمم هیجکدوم هیجانانگیز نیستند و از همه بدتر اوضاع پروژه است. قبل از اینکه بیام اینجا تو یه سری مقالهها اسم یکی از استادهای اینجا رو خیلی شنیده بودم. یعنی البته مثل خنگها اصلا نمیدونستم اینجاست تا وقتی که اومدم.
ترم پیش باهاش یه درس گرفتم و A شدم. دیگه خوشحال خوشحال این ترم رفتم باهاش پروژه گرفتم. هی دوستام گفتن پروژههای مشخصتر و اینا بهتره. من هی دوست داشتم یه چیز باحال باشه و بعد تازه نمیخواستم خیلی تکنیکی باشه. وای ولی حالا اولا که تنهام تو این کاری که دارم میکنم. هیچ کسی نیست که ازش جاهایی که گیر میکنم رو بپرسم. تازه بدتر از هر توانایی تکنیکی باید با یه کد C سروکله بزنم.انقدر هم استاده خوشاخلاقه اصلا دلم نمیخواد فکر کنه (یعنی بفهمه) من انقدر شوتم.
حالا بشینم باز بزنم تو سر خودم شاید تا صبح فرجی شد.