باید اینو پینوشت قبلی مینوشتم ولی چون خودم هم با گوگل ریدر میخونم و اونجا این تغییرات رو نمیشه دید یه پست جدید مینویسم.
اون درسه که هی به استادش mail زده بودم بالاخره به حل تمرینش mail زدم که من دارم کم کم نگران میشم. فوری جواب داد که نمیدونم مشکل از چی بوده که نگرفتی نمرهات رو تا حالا ولی A شدی. تا شب هم استاده خودش mail زد. فقط میخواستن منو سکته بدن.
جلسه با استاد هم خیلی خوب بود. اصلا این استاده نمیفهمم چه طوری میتونه انقدر خوشاخلاق باشه. انقدر ازم تعریف کرد که داشتم پس میافتادم. فکر کنم به عمرم هیچکس انقدر ازم تعریف نکرده بود. کسایی که استاد راهنمای ایرانم رو میشناسن لابد میدونن از مقایسه این دو نفر چه احساسی داشتم.
دیروز بستهای که مامانم فرستاده بود هم رسید و توش یه سری خوردنیها که یه دوست خیلی خوب برام داده. وقتی داشتم با خودم چونه میزدم که همهاش رو در جا تموم نکنم کلی احساس شرمندگی کردم که کاش منم بلد بودم دوستام رو این طوری خوشحال کنم.
رویا از این استادا کمتر پیدا می شه بخصوص در بین ایرانی ها آخه می گن باد دماغشون زیاد