هفته استراحت

یه مدت که نمی‌نویسم خیلی سخت می‌شه دوباره نوشتن. مخصوصا که کار خاصی هم نمی‌کنم این روزا. می‌خوابم.فیلم می‌بینیم. بعد از دیدن همه سریال‌هایی که online‌ پیدا می‌شد رفتیم سراغ فیلم‌ها. فعلا Juno و Shut Up and Sing رو دیدیم. کتاب هم می‌خونم. A Thousand Splendid Suns‌ رو از یکی از دوستام قرض گرفتم و دارم می‌خونم. مثل Kite Runner‌ خیلی روون نوشته شده ولی تا اینجایش که خوندم از Kite Runner ‌بیشتر خوشم اومده. یه جوری خیلی سطحی به نظرم میاد این یکی و بعضی موقعیت‌هاش رو برام سخته باور کنم. ( البته بگم که بدم نیومده ازش و همچنان دارم با علاقه می‌خونمش.)

اگه نخوندین کتاب رو، این پاراگراف رو شاید نخواهید بخونید.

مثلا این که تو جامعه به اون مردسالاری که طرف دختر رو به زور شوهر می‌ده، برای کلفتش که بچه‌دارش کرده خونه درست می‌کنه و عجیب‌تر اینکه هر هفته میاد سر می‌زنه به دختری که ازش داره. یا مثلا این که می‌رن مجسمه‌های بودا رو می‌بینن با توجه به بلایی که می‌دونیم سر مجسمه‌ها الان اومده به نظرم یه ذره لوس اومد.

4 thoughts on “هفته استراحت

  1. نون-جیم

    واسه من بادبادک‌باز شسته‌رفته‌تر بود. یه‌جورایی هزار خورشید تابان نامرتب به‌نظر میومد نثرش که شاید واسه این بود که انگلیسیش رو خوندم و عادت نداشتم.
    چرا لوس بود اون قسمت مجسمه‌ها ولی؟
    —————————
    رویا: نمی‌دونم خیلی به نظرم کلیشه اومد. به من بگن راجع به زمان طالبان تو افغانستان چی یادت میاد، می‌گم بوداها و اینکه ریش مردا رو اندازه می‌گرفتن. اون‌جوری سانتی‌مانتال کردنش به نظرم لوس اومد. البته می‌دونم که سلیقه‌ایه خیلی.

  2. لولو

    منم به نظرم ساختار کتابش خیلی خوب نبود. تا کتاب از نصفه نگذشت هم منو نگرفت! آخراش ضرباهنگش تندتر می شه و جذابیت اش هم بیشتر می شه. در حدی که من دو سه ایستگاه از مقصدم رد شدم!!!
    —————————
    رویا: :)) خوشبختانه من تو خونه می‌خونم. خلاصه دارم تند تند می‌خونم ببینم چی می‌شه گرچه می‌دونم اتفاق‌های بدی در پیشه..

  3. neda

    اووم من کتابش رو خیلی دوست داشتم.
    توی بادبادک باز هم آقایی که حسن بابای خودش می دونست بابای خودش نبود. خونه ساختن این آقاهه برای بچه اش و مستخدمش برای من عجیب تر از کار اون آقاهه نبود. برای اون تکه مجسمه های بودا به نظرم یکجوری داشت اختلافهای فرهنگی جامعه رو نشون میداد اینکه یک سری مردها میاند و میشند طالبان و اون کارها رو میکنند اما همهء مردهای اون جامعه اونجوری فکر نمیکردند دیگر.
    —————————
    رویا: آره قبول دارم که یه چیزی به نظر آدم واقعی بیاد یا نه خیلی سلیقه‌ایه. حالا منم تا آخر این کتاب نخوندم ولی تو بادبادک باز باباهه تقریبا روشن‌فکر بود، تا آخرش هم هوای حسن رو داشت. به نظرم اون خیلی قابل‌قبول‌تر می‌اومد تا این.

  4. faezeh

    به نظر من هم جاهاییش لوس آمد مثل همین بودا. بیشتر از اینکه اثر هنری باشد یک کار گزارش گونه است . مثل یک crash course آشنایی با افغانستان برای خارجیها در 2 ساعت (فیلمش را میگویم) که با داستانگویی جذابتر شده.
    من را یاد کارهای مسعود بهنود می اندازد (مثل خانوم). باز هم اثر، هنری نیست و تمام وقایع بیش از 100 سال را میخواهد همش را با هم تعریف کند و خیلی هم اصرار دارد که همه چیزهای معروفتر و آشناتر را هم به زور بگنجاند.
    فکر میکنم این تمایل در آدمهایی که نویسنده حرفه ای رمان یا داستان کوتاه نیستند ولی حرفی برای گفتن دارند زیاد است. من شخصا مشکلی با این موضوع ندارم که کسی این ناگفته ها (یا کم گفته ها) را مکتوب کند و به جهانیان یا نسلهای بعدی بشناساند یا توجهشان را به مساله ای جلب کند ، مادامی که خواننده درک کند که این نه یک اثر ادبی است و نه به اندازه کافی محققانه است که امکان استناد تاریخی بهش باشد.

Comments are closed.