Monthly Archives: July 2008

کتاب و موسیقی

اون اولا که اومده بودم اینجا یکی از چیزایی که خیلی ناراحتم می‌کرد این بود که نمی‌دونستم چه کتابی بخونم. تو ایران بالاخره انگار تو یه جوی بودی که میشنیدی چی اومده جدید و چی خوبه. ولی این جا اصلا نمی‌تونستم اینو بفهمم. Amazon و New York Times رو هم چک می‌کردم ولی تعداد کتاب‌هاش زیاد بود و اصلا آشنا نبودن. می‌رفتم تو کتاب‌فروشی شهرمون و اون همه کتاب‌های خوشگل بود و نمی‌تونستم از بینش انتخاب کنم. بالاخره اولین کتابی که خریدم Bridget Jones’s Diary بود که خب فیلمش رو دیده بودم و برام آشنا بود و قطرش هم کم بود. کتابش بد نبود و جذاب بود ولی خب نویسنده انگلیسی و لحنش و لغت‌هاش برای من که تازه اومده بودم خیلی روون نبود. بعد از یه مدت غوغای The Da Vinci Code بلند شد که تو تلوزیون و اینا هم راجع بهش برنامه بود. با اینکه کتاب خیلی آنچنانی نبود ولی خب برای من خیلی بود چون نسبتا تند خوندمش و خوب هم می‌فهمیدم و باز به خودم امیدوار شدم. دیگه بعدش یواش یواش توش افتادم. شاید همون جا افتادن باشه. الان با اینکه نمی‌تونم ادعا کنم متخصصم ولی اسم کتاب کم ندارم جلوم. وقتی برم تو کتاب‌فروشی می‌بینم که کتاب‌های جدیدش رو کجا گذاشته. کتاب‌خونه عمومی شهر رو کشف کرده‌ام و قفسه‌های کتاب‌های پیشنهادی‌اش و گروه‌های کتاب‌خونی‌اش رو. NPR هم که واقعا زندگی من بدونش نمی‌گذره همیشه منبع خیلی خوبیه. مثلا این بخش You Must Read This.

اما حالا مشکلم با موسیقیه. البته من هیج وقت زیاد اهل موسیقی غیر ایرانی گوش دادن نبوده‌ام ولی دوست دارم بدونم. دوست دارم بتونم اسم خواننده‌های خوب رو تشخیص بدم. بفهمم فرق rock با pop چیه . تعریفی می‌دونم‌ها، ندونم هم می‌تونم تو Wikipedia نگاه کنم. ولی دوست دارم اگه یه چیزی گوش کنم بدونم تو کدوم دسته‌است. دوست دارم یه چند تا خواننده مورد علاقه پیدا کنم. یعنی اینم باید توش جا افتاد یا یه استعدادی می‌خواد که اصولا من ندارم؟

Once

دیشب فیلم Once رو دیدیم. خیلی فیلم ساده و قشنگی بود. بعد همین‌طور که داشتم روی جلدش رو نگاه می‌کردم دیدم نوشته Rated R. در حالی که فیلمش بی‌صحنه‌ترین فیلمیه که می‌شه فکرش رو کرد. حتی یه لباس یقه باز هم کسی نپوشیده. خشونت هم یه سیلی هم زده نمی‌شه. گفتم شاید این پاکت Netflix (جایی که ما ازش فیلم می‌گیریم) اشتباه کرده. رفتیم تو imdb‌ نگاه کنم دیدم نه اشتباه نیست و یه توضیحاتی داره. فقط تو رو خدا بخونید و بخندید. البته اینا رو مردم نوشتن و نمی‌دونم جایی هست که کسایی که این rating ‌رو گذاشتن هم توضیح بدن یا نه.

سفر پرماجرا

ما این آخر هفته دو هفته پیش! رفته بودیم camping. تو یه جنگلی بالای ایالت نیویورک به اسم Forked Lake که یکی از دریاچه‌های پارک Adirondack هستش که بزرگ‌ترین پارک آمریکاست.

ما جایی که گرفته بودیم از جایی که ماشین‌ها رو پارک می‌کردیم دور بود و یا باید از تو جنگل از تو یه راه پر پستی و بلندی می‌رفتیم یا با قایق. با قایق جا به جا کردن وسایل راحت‌تر بود به شرطی که چپ نمی‌کردی که همه چی بیافته تو آب. ملت بعضی‌ها حسابی حرفه‌ای بودن و کیسه‌های بزرگ اورده بودن که وسایل رو می‌گذاشتن توی اون که اگه هم افتادن خیس نشه چیزاشون. البته کیسه‌های بزرگ پلاستیکی کارایی‌های دیگه‌ای هم داشت که ما روز آخر فهمیدیم.

این حالا خودش به خودی خود چیزی نبود ولی مشکل بزرگ‌تر این بود که می‌گفتن اون جنگل خرس داره و یه دو تا صندوق آهنی اون‌جا بود که باید هرچیز خوردنی حتی آب رو می‌گذاشتیم اون‌تو. ما هم ۱۳ نفر بودیم و کلی هم خوراکی با خودمون برده بودیم. ولی خب همه چی اون‌تو جا نمی‌شد مجبور بودیم یه سری وسیله رو تو ماشین نگه داریم و بعد هربار لازم می‌شد این راه رو بریم و اونا رو بیاریم. به همون دلیل وجود خرس‌ها، آشغال‌ها رو هم نمی‌تونستیم بیرون بگذاریم ولی نمی‌دونم چرا کل این campsite هیچ جا برای آشغال نداشت و برای انداختن آشغال باید یه سه کیلومتری با ماشین می‌رفتیم یه جای دیگه. از دستشویی هم که نگم بهتره. برای حموم هم همین‌طور باید می‌رفتیم یه campsite دیگه.

البته همه این سختی‌هاش رو گفتم بگم که انصافا منظره‌اش خیلی خوب بود. صبح‌ها روی دریاچه مه می‌گرفت و خیلی قشنگ بود و کلا روی دریاچه که قایق سواری می‌کردیم یک ارامش خیلی خوبی داشت. سختی‌هاش هم خب تا حدی بد نبود چون آدم می‌ره camping که تا حدی از این سختی‌ها بکشه دیگه (چرا این کار رو می‌کنه نمی‌دونم‌ها!) وگرنه که می‌رفت هتل.

اما بدشانسی ما شب دوم یک بارونی گرفت سیل‌آسا و همه چی خیس شد و آب شروع کرد چکه کردن تو چادرها. ولی زود تموم شد. صبح رفتیم هواشناسی رو چک کردیم و دیدیم که به به روز سوم قراره همش بارون بیاد. دیگه با خستگی و دونستن اینکه بارون میاد تصمیم بر این شد که برگردیم. و همین هم شد. یهو از ظهر شروع کرد به بارون و مگه قطع می‌شد. با مسوول اون‌جا صحبت کردیم و خوشبختانه قبول کرد که با قایق موتوری بیاد و وسایلمون رو جابجا کنه. ولی خود جمع کردن وسایل مخصوصا چادرها پدر دربیار بود. خوشبختانه اونجا یکی بهمون یه چندتا کسیه پلاستیکی داد که وسطش رو بریدیم برای جای سر و کردیم تنمون تا کمتر خیس شیم. خلاصه وضعی بودیم وقتی رسیدیم پایین و سوار ماشین‌ها شدیم.

اینم یه عکس از دریاچه‌ای که کنارش بودیم:

DCP_0025

خسرو شکیبایی

شروع کرده بودم راجع به سفر اخیری که رفته بودیم بنویسم ولی نمی‌شه از خسرو شکیبایی ننویسم واقعا. الان خیلی‌ها نوشته‌اند و بهتر از من. من اونقدر هم فیلم‌هاش رو ندیده بودم مخصوصا فیلم‌های اخیرش رو. ولی اگه فقط همین هامون رو هم بازی کرده بود بس بود که وقتی صبح لپ‌تاپ رو باز کنم و اولین خبری که می‌خونم خبر مرگش باشه شوکه شم و غصه بخورم و بعد یاد دبیرستان بیافتم. که همون موقع ۳-۴ بار فیلم رو دیدم. وقتی آنیتا مجله فیلم رو که باهاش مصاحبه کرده بودند اورد سر کلاس، و چون هیچ‌کس رضایت نمی‌داد که دیرتر از بقیه بخونه، تمام مدت کلاس رو زمین پشت صندلی یه عده دیگه نشسته بودم و از پشت کله اونا تند و تند می‌خوندم.

خسرو شکیبایی برام به جز هامون یه خاطره دیگه هم هست. شعرهای سیدعلی صالحی.

نه ری‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی‌حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌‌نويسم
حال همه ما خوب است
اما تو باور مکن!