شروع کرده بودم راجع به سفر اخیری که رفته بودیم بنویسم ولی نمیشه از خسرو شکیبایی ننویسم واقعا. الان خیلیها نوشتهاند و بهتر از من. من اونقدر هم فیلمهاش رو ندیده بودم مخصوصا فیلمهای اخیرش رو. ولی اگه فقط همین هامون رو هم بازی کرده بود بس بود که وقتی صبح لپتاپ رو باز کنم و اولین خبری که میخونم خبر مرگش باشه شوکه شم و غصه بخورم و بعد یاد دبیرستان بیافتم. که همون موقع ۳-۴ بار فیلم رو دیدم. وقتی آنیتا مجله فیلم رو که باهاش مصاحبه کرده بودند اورد سر کلاس، و چون هیچکس رضایت نمیداد که دیرتر از بقیه بخونه، تمام مدت کلاس رو زمین پشت صندلی یه عده دیگه نشسته بودم و از پشت کله اونا تند و تند میخوندم.
خسرو شکیبایی برام به جز هامون یه خاطره دیگه هم هست. شعرهای سیدعلی صالحی.
نه ریرا جان
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بیحرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت مینويسم
حال همه ما خوب است
اما تو باور مکن!
خیلی دوست داشتم بازم بمونه تا دکلمه کنه :( حیف شد که رفت .
من دوباره هامون را دیدم. از داستانش لذت نبردم ولی بازی شکیبایی خیلی خوب بود.