سفر پرماجرا

ما این آخر هفته دو هفته پیش! رفته بودیم camping. تو یه جنگلی بالای ایالت نیویورک به اسم Forked Lake که یکی از دریاچه‌های پارک Adirondack هستش که بزرگ‌ترین پارک آمریکاست.

ما جایی که گرفته بودیم از جایی که ماشین‌ها رو پارک می‌کردیم دور بود و یا باید از تو جنگل از تو یه راه پر پستی و بلندی می‌رفتیم یا با قایق. با قایق جا به جا کردن وسایل راحت‌تر بود به شرطی که چپ نمی‌کردی که همه چی بیافته تو آب. ملت بعضی‌ها حسابی حرفه‌ای بودن و کیسه‌های بزرگ اورده بودن که وسایل رو می‌گذاشتن توی اون که اگه هم افتادن خیس نشه چیزاشون. البته کیسه‌های بزرگ پلاستیکی کارایی‌های دیگه‌ای هم داشت که ما روز آخر فهمیدیم.

این حالا خودش به خودی خود چیزی نبود ولی مشکل بزرگ‌تر این بود که می‌گفتن اون جنگل خرس داره و یه دو تا صندوق آهنی اون‌جا بود که باید هرچیز خوردنی حتی آب رو می‌گذاشتیم اون‌تو. ما هم ۱۳ نفر بودیم و کلی هم خوراکی با خودمون برده بودیم. ولی خب همه چی اون‌تو جا نمی‌شد مجبور بودیم یه سری وسیله رو تو ماشین نگه داریم و بعد هربار لازم می‌شد این راه رو بریم و اونا رو بیاریم. به همون دلیل وجود خرس‌ها، آشغال‌ها رو هم نمی‌تونستیم بیرون بگذاریم ولی نمی‌دونم چرا کل این campsite هیچ جا برای آشغال نداشت و برای انداختن آشغال باید یه سه کیلومتری با ماشین می‌رفتیم یه جای دیگه. از دستشویی هم که نگم بهتره. برای حموم هم همین‌طور باید می‌رفتیم یه campsite دیگه.

البته همه این سختی‌هاش رو گفتم بگم که انصافا منظره‌اش خیلی خوب بود. صبح‌ها روی دریاچه مه می‌گرفت و خیلی قشنگ بود و کلا روی دریاچه که قایق سواری می‌کردیم یک ارامش خیلی خوبی داشت. سختی‌هاش هم خب تا حدی بد نبود چون آدم می‌ره camping که تا حدی از این سختی‌ها بکشه دیگه (چرا این کار رو می‌کنه نمی‌دونم‌ها!) وگرنه که می‌رفت هتل.

اما بدشانسی ما شب دوم یک بارونی گرفت سیل‌آسا و همه چی خیس شد و آب شروع کرد چکه کردن تو چادرها. ولی زود تموم شد. صبح رفتیم هواشناسی رو چک کردیم و دیدیم که به به روز سوم قراره همش بارون بیاد. دیگه با خستگی و دونستن اینکه بارون میاد تصمیم بر این شد که برگردیم. و همین هم شد. یهو از ظهر شروع کرد به بارون و مگه قطع می‌شد. با مسوول اون‌جا صحبت کردیم و خوشبختانه قبول کرد که با قایق موتوری بیاد و وسایلمون رو جابجا کنه. ولی خود جمع کردن وسایل مخصوصا چادرها پدر دربیار بود. خوشبختانه اونجا یکی بهمون یه چندتا کسیه پلاستیکی داد که وسطش رو بریدیم برای جای سر و کردیم تنمون تا کمتر خیس شیم. خلاصه وضعی بودیم وقتی رسیدیم پایین و سوار ماشین‌ها شدیم.

اینم یه عکس از دریاچه‌ای که کنارش بودیم:

DCP_0025

2 thoughts on “سفر پرماجرا

  1. faezeh

    به به بالاخره نوشتی.
    چقدر خوشگله جاش. راجع به دستشویی حدس میزنم چی میگی :)

  2. Ng

    وای واای وااااای….. از تصورش هم حالم بد می شه راستش! خیلی خوبه و خوش می گذره و اینها ولی یه روزه به نظرم!
    یا شاید هم من پیر شدم و حس ماجراجوئیم رو از دست دادم :)

Comments are closed.