من البته نفهمیدم منظور منیرو روانیپور از این جمله «خدایا این چاقولو هم نویسندهای است با بیستوچهار کتاب» چیه ولی گفتم حالا که عکسشون اونجا هست راجع به دو تا دیگه از نویسندههایی که اومده بودند سر کلاسمون بنویسم. یکی Edmund White که همون آقای چاقالوه که خیلی آدم باحالی بود و البته با عقاید عجیب غریب که اینجا میتونید خودتون بخونید.
کتابی که ازش خونده بودیم Hotel de Dream بود که یه برداشت داستانی از روزهای آخر زندگی Stephen Crane بود. خودش تعریف کرد که تو یکی از بیوگرافیهایی که از Stephen Crane میخونده این جریان اومده بوده که یه بار یه پسری رو میبینه تو خیابون که خودش رو میفروخته. اون که تو یه خانواده مذهبی بزرگ شده بوده براش عجیب بوده ولی بعد شروع میکنه یه داستانی راجع به اون مینویسه. البته میگفت که اون نویسنده بیوگرافی آدم قابل اعتمادی نیست که مطمئن باشی این اتفاق افتاده باشه. ولی بعد فکر کرده بوده که چی میشد اگه اون داستان چاپ میشد. اولین داستان راجع به همجنسگرایی که یه نویسنده غیرهمجنسگرا نوشته باشه. و این کتاب داستان این داستان بود.
البته Edmund White که خودش gay هستش کلی راجع به تاریخ نویسندههای gay و کلا تاریخ ادبیاتشون حرف زد. راجع به کتاب بعدیش هم حرف زد که به قول خودش کلی غیبته از نیویورک سالهای هفتاد. میگفت شاید اون زمان یکی از بهترین سالها بود برای زندگی. هم قرص جلوگیری اومده بود هم هنوز ایدز نیومده بود! زندگی تو نیویورک هم حسابی ارزون و هیجانانگیز بوده. میگفت که با سه روز خدمتکار بودن تو یه رستوران میتونستی پول زندگیات رو بدی و بقیهاش اگه هنرپیشهای یا نویسنده یا هر کاره دیگهای بودی به کار خودت برسی. و البته خیلی هم ناامن بوده. مثلا خودش خونهاش رو سه بار دزد زده بوده تا اینکه یه دزد حرفهای! رو میاره تا بهش بگه چیکارا بکنه که خونهاش رو امن کنه.
برای من به طور خاص جالب بود که یه کتاب هرچند داستانی راجع به Stephen Crane بخونم چون تو مدرسه شعراش رو میخوندیم و کلی محبوب بود ولی بعد دیدم اونقدر که فکر میکردم معروف نبود! اینم یه شعرش که خوشم میاومد:
Who essayed to sing,
And in truth it was lamentable.
But there was one who heard
The clip-clapper of this tongue of wood
And knew what the man
Wished to sing,
And with that the singer was content.
راجع به Joyce Carol Oats هم به زودی مینویسم.
although i have you in my reader, i like to come to your page whenever you have a new post to also see your twitter! you should update that too, so to not dissapoint the interested and fozool visitors!!!;)
—————–
رویا: وای مرسی که خوشت میاد از اون تویترم. راست میگی اصلا گذاشته بودم که وقتی تنبلیم میاد وبلاگ بنویسم اونو تند و تند بنویسم. از این به بعد حتما بیشتر مینویسم.
منم با جیرجیرک حسابی موافقم، با اینکه چند ساعت دیگر امتحان دارم الان اینجام و دارم فکر میکنم چرا اون کنار ننوشتی مشغول چه کاری هستی؟