هفت سالگی

همین جوری عددا بزرگ و بزرگ‌تر می‌شن. امروز ۷ سال و ۷ روزه که دارم وب‌لاگ می‌نویسم.

اتفاقا چند وقت پیش داشتم راجع به وقتی که شروع کردم به وب‌لاگ نوشتن حرف می‌زدم. فکر می‌کردم که تازه رفته بودم دانشگاه و بعد علیرضا بهم یادآوری کرد که نه اون موقع فوق‌لیسانس بودم. خیلی برام جالب بود. نمی‌خوام صفت بزرگی و کوچیکی و پیری و جوونی روش بذارم ولی شک کردم که اگه الان بود شروع می‌کردم به نوشتن یا نه. البته خیلی‌ها شروع کردن و ادامه ندادن ولی خب من با اینکه خیلی وقتا تنبل بوده‌ام باز ادامه داده‌ام. پس شاید واقعا اون‌قدر علاقه به تعریف کردن توم زیاده که الان بود هم باز شروع می‌کردم.

5 thoughts on “هفت سالگی

  1. Hihihahoo

    مگه چیزی هم مینویسی؟! /:)
    اون فاله بود گرفته بودی و «خیال‌پرداز» شده بودی، حتماً درست بوده… شما خیال میکنی که مینویسی، اما در واقع هفته‌ای هم یه مطلب نمینویسی!
    پس اشتباه شما را اصلاح میکنم:
    امروز ۷ سال و ۷ روزه که دارم وب‌لاگ نمی‌نویسم!

  2. joudy

    یاد اون روزهایی که تهران بودی بخیر
    تولد این بچه کوچلوت هم مبارک

Comments are closed.