کتاب ساداکو و هزار درنای کاغذی رو نمیدونم خوندین یا نه. داستان دختری که تو بمباران هیروشیما بوده و سرطان میگیره. بعد با دوستاش شروع میکنه به ساختن درناهای کاغذی و آرزو میکنه برای سلامتی. الان کتابش رو توی سایت کانون پیدا کردم دیدم عجب جلد عجیبی داشته. حالا درسته که به معنایی امریکاییها این بلا رو سر ساداکو اوردن (راستی ماجراش واقعیه) ولی انصافا طرح جلدش خیلی نامتناسبه با داستان.
نمیدونم اون موقع داستان تاثیرگذارش بود یا علاقهام به اریگامی که خیلی دوست داشتم یه موقع منم ۱۰۰۰ تا درنا درست کنم. آروز هم که همیشه هست. یکی دو سال پیش تو یک مغازه کرهای یه بسته هزارتایی کاغذ که برای همین منظور درست شده بود رو خریدم ولی امسال تازه همت کردم و نشستم به درست کردن. پای فیلم نگاه کردنها درست میکردم تا بالاخره دیروز تموم شد.
راجع به این رسم اینجا میتونید بخونید. کاغذش هم لازم نیست چیز خاصی باشه. کافیه هزارتا مربع باشه و اتفاقا شاید از کاغذهای مختلف باشه جالبتر هم باشه. رسمش بیشتر اینه که همه رو توی یه نخ میکنن و آویزون میکنن. درست کردنش هم خیلی ساده است.
midoonesti az in technology e taa kardan baraaye ferestaadane telescope haaye ghoolpeykar be fazaa estefaade mikonand? :) 0
البته دونستن که فقط شنیده بودم. یه بار یه آقاهه اومد دانشکده ریاضی سخنرانی کرد در مورد اریگامی، اینو هم گفت.
رویا! چه کارای موشِ جیگری می کنی!!! خیلی دوست داشتم!
بینظیرِ این هزار درنای رنگین ات!
راستی کتاب ساداکوی من طرح روی جلدش متفاوت بود:دختری بود از پشت که دستش درنایی کاغذی رو رها کرده بود به اسمون
مرسی:)
ای بابا پس نکنه اینو تازگی این مدلی کردن. من یادم نیست چی بود رو جلد دقیق ولی نمیدونم چرا فکر کردم همین نارنجی و سیاه بود.
ای ول ای ول.
من هم یه وقتی درست کردم. هیچ وقت هزار تا نشد البته :((
اولا که این سیستم جدید کامنت گیریت مبارک!:)
این درناهات هم خیلی قشنگن. چه استفادهٔ خوبی از وقت تلویزیون بینی کردی. من یه زمان شروع کردم به تیکههای قلاب بافی بافتن جلوی تلویزیون که ازشون یه روتختی درست کنم، ولی پروژه ناتمام موند که موند
کتابی که من در بچگی داشتم، این طرح روی جلدش نبود به نظرم.
مرسی :)
خیلی جالب بود که تو هم این مربعها رو قلاببافی کردی.
:) man to avvalish mundam!
:)) برای یه چندتای اول باید دقت کرد ولی بعد چشم بسته هم میتونی تا کنی.
منم خیلی گریه کردم. به فکر درست کردن درنا نیفتادم چون دیدم برای اون که داشت می مرد و اونقدر کوچولو و مظلوم بود کار نکرد، چرا برای من کار کنه؟ و راستش می ترسیدم برام کار کنه و عذاب وجدان بگیرم…
این داستان واقعیه راستی. یه مجسمه هم به این اسم هست :(
منم خیلی فکرم رو مشغول میکرد.( البته من هیچوقت واسه کتاب گریه نمیکردم!) منم خیلی بچه بودم یا اینکه زیاد اریگامی درست میکردم ولی به فکر هزارتا نیافتاده بودم.
این کارا چیه می کنی؟!! اونم هزارتا …
یه چند وقت پیش میخواستم به یاد ندا هزار تا درنای کاغذی درست کنم و بذارم گوشه گوشه شهر و فکر کنم این هزار تا که تموم بشه ما هم آزاد میشیم دوباره. نساختم و آزادی هم نیومد، برای آزادی آدمهای با اراده تری لازمه.
ولی اون موقع من هم از دیدن جلد این کتابه بعد این همه سال جا خوردم.
tarhe ruye jeldesh hamin bud baraye manam va man ta moddatha fekr mikardam in mojassameye sadakoe!!:)) hala kar kard? age kar karde manam shoru konam:) are fek konam dastanesh tasir gozar bud man chand bar khundamesh, unjayi ke kenji mord, gerye kardam!
un anonymous e man budam!:D
salam roya jann
man ro ham be havas andakhti vali 2 ta soal daramm
chera nemishe ax dornahaye rangi be in ghashangi ro save kard?
in zarf shishee hasst?
akhe ba bacheye koochik mitarsam koja negaheshoon daram
hamishe salamat va shad bashin
نمیدونم چرا نتونستی. خودم امتحان کردم میشد. اگه میخوای اینو امتحان کن:
http://farm3.static.flickr.com/2526/4070553519_51c7f826e5.jpg
آزه ظرف هم شیشه است. من دیده بودم که بعضیها تو ظرفهای دربسته شیشهای میگذارن ولی من پیدا نکردم. همونطور که گفته بودم میشه همه رو نخ کرد و از جای بلند آویزون کرد.
mamnoon roya jan ba link jadid toonestam save konam
آخی! چه باحال… چه قدر هم درناهات رنگارنگ و قشنگن… هوس درست کردن درنا به سرم زده. البته اسم این کتاب هم رفت توی لیست کتابهایم:)