وکیل مدافع شیطان

یکی از هم دانشکده‌ای‌های قدیم تو یه بحث خیلی داغ و پرماجرا یه جمله‌ای گفت که تازگی فکر می‌کنم شاید درست بوده. یا اینکه بهتر بگم احساس می‌کنم شاید خوب باشه من بهش عمل کنم. اون اعتقاد داشت که نقش devil’s advocate رو بازی کردن کار درستی نیست.

devil’s advocate یا وکیل مدافع شیطان کسیه که توی بحث‌ها با اینکه خودش به موضوعی اعتقاد نداره در طرفداریش بحث می‌کنه. ظاهرا در کلیسای کاتولیک وقتی داشتن پرونده کسی رو برای قدیس شدن بررسی می‌کردن یه نفر هم نقش devil’s advocate رو بازی می‌کرده تا ادعاهای ضد قدیس شدن طرف رو ارائه بده تا مطمئن باشن کسی انتخاب می‌شه که واقعا استحقاقش رو داره. توی بحث هم معمولا وقتی می‌خوای اعتدال بحث رعایت بشه این نقش رو بازی می‌کنی با اینکه ممکنه خودت اون اعتقاد رو نداشته باشی.
تازگی می‌بینم من خیلی خیلی این طوری بحث می‌کنم. همیشه حساسیت شدیدی داشته‌ام به اینکه گزاره‌های خیلی قشنگ رو راحت بگم و بعد هم فکر کنم که خیلی روشنفکرم. ولی چرا ازش پشیمون شده‌ام؟ 
اول اینکه بعضی بحث‌ها هست که با هیچ استدلالی نمی‌شه اثباتش کرد و ته تهش باید قانع بشی. برنده شدن یک گزاره و یک طرف بحث به اینه که چقدر از آدم‌ها با اون گزاره قانع شده‌ان. پس اگه من بهش اعتقاد دارم پس من هم قانع شده‌ام و تو این‌جور بحث‌ها خوبه که درجه قانع کنندگی! گزاره‌ها معلوم بشه. 
دوم اینکه وقتی مخالف اون چیزی که خودت بهش اعتقاد داری بحث می‌کنی داری خودت رو به دوستات و اطرافیانت چیزی که خودت نیستی نشون می‌دی. البته فکر می‌کنم معمولا کسی نقش devil’s advocate رو بازی می‌کنه که یا هنوز یک شک‌هایی در دلش هست یا اینکه یه نزدیکی‌ای به طرف مقابل بحث احساس می‌کنه که باعث می‌شه بخواد طرفداری کنه. مثلا یادمه در بحث‌های قبل از انتخابات (یادش به‌خیر چه خوش خیال بودیم!) بعضی از دوستامون می‌خواستن نظر طرفدار‌های احمدی‌نژاد هم شنیده بشه و یا بهشون بی‌احترامی نشه. اینها با اینکه خودشون به احمدی‌نژاد رای نمی‌دادن ولی طرفدار سفت و سخت دو کاندیدای دیگه هم نبودن و یا تو خانواده کسانی رو داشتن که طرفدار احمدی‌ نژاد بودند. یا مثلا در بحث گرفتن حقوق زمان عقد، تو جمع‌هایی که آدم‌ها یا آشنا نیستند یا موافق نیستند با شدت و حدت از گرفتن این حقوق دفاع می‌کنم ولی تو جمعی که همه موافق باشن ناخودآگاه شروع می‌کنم به گفتن اینکه حالا تو دادگاه‌های ایران اصلا مگه اینو قبول می‌کنن؟ یا اینکه شوهری که حاضر می‌شه این حق‌ها رو بده معلومه خودش آدم حسابی‌ای هست و …. و این به خاطر اینه که اون موقع که خودم ازدواج کردم نمی‌خواستم تو دو هفته‌ای که وقت دارم برای اینکه با کسی که ۴ سال عاشقش بودم ازدواج کنم دبه دربیارم و با خانواده‌اش مشکلی پیش بیارم و ته تهش خودم بودم که محکم نبودم سر این موضوع. از طرفی فکر می‌کنم که خوبه تو این بحث‌ها معلوم بشه مشکلاتی که داره گرفتن این حقوق و فقط ناآگاهی طرفین نیست ولی از طرفی همون‌طور که ما تو بحث‌های انتخاباتی از دست دوستمون شاکی می‌شدیم که نکنه واقعا دلش می‌خواد به احمدی‌نژاد رای بده! شاید دوستای منم فکر کنن من اون‌قدر که باید طرفدار حقوق زنان نیستم.
سوم اینکه بعضی وقت‌ها شاید به این دلیل که ما دوست داریم در بحث‌ها برنده بشیم ممکنه حالت دفاعی پیدا کنیم و به طور ناخودآگاهی بیفتیم تو قالب دفاع کردن از اون چیزی که از اصل خودمون قبولش نداشتیم. اینو خیلی روشن به نظرم می‌شه تو بعضی آدم‌های غیرمذهبی دید که میان خارج و بعد در برابر رسانه‌ها و ملتی که به اسلام می‌پرن شروع می‌کنن به دفاع از یه دین و مذهبی که خودشون هم از اول بهش اعتقاد نداشتن. یا شاید بعضی از ما قبل از این جریانات کم نبوده باشه که به خاطر دفاع از ایران در برابر کسایی که چیزی از ایران نمی‌دونن یهو دیدیم داریم از احمدی‌نژاد هم دفاع می‌کنیم. 

8 thoughts on “وکیل مدافع شیطان

  1. سولوژن

    شاید گاهی این دلیل‌ها وجود داشته باشد، اما خیلی وقت‌های دیگر هم ممکن است وجود نداشته باشد. یعنی به صرف این‌که گاهی مردم انگیزه‌های دیگری دارند نباید گفت چیزی بد است.
    من به نظرم وجود چنین نقش‌ای در بحث‌ها -مخصوصا اگر شفاف بیان شود تا آدم‌ها زیادی در مقابل طرف احساساتی نشوند- به روشن‌شدن افق‌های دانش،‌ شک و یقین‌مان کمک می‌کند.

  2. jeerjeerak

    you ponited out such an interesting phenomenon. I didn’t know there is an expression for it: devil’s advocate. I have experienced this too, even in discussions with my partner. sometimes I find myself advocating the point of view that is not heartedly mine to level off the discussion.

  3. Saleh

    سلام. آیا وکیل مدافع شیطان شدن بد است؟ به نظر من برای پاسخ دادن به این سؤال باید دقیقاً مشخص کنیم که وکیل مدافع شیطان چه کسی است. فرض کنید که در یک مباحثه کسی از گزاره‌ی A، که نقیض گزاره‌ی B است، دفاع می‌کند. به نظر من در این‌جا دو کاندید برای وکیل مدافع شیطان شدن وجود دارد: (1) کسی که بدون اعتقاد به B، از این گزاره دفاع می‌کند؛ و (2) کسی که بدون اعتقاد به B، گزاره‌ی A را نقد می‌کند. من گمان می‌کنم که موقعیت این دو فرد لزوماً یکسان نیست؛ اگر چه ممکن است که در بعضی موارد شخص برای نقد A، مجبور به دفاع از B هم بشود اما این امر (چنان که خواهم گفت) ضرورتی ندارد. به نظر من اگر وکیل مدافع شیطان شدن به معنای (1) باشد، باید از چنین موقعیتی گریخت؛ اما اگر به معنای (2) باشد، “اخلاق باور” حکم می‌کند که باید همیشه سعی کنیم تا در چنین موقعیتی قرار داشته باشیم.

  4. Saleh

    یک چیز بسیار جالبی که به آن اشاره کردید به نظر من مفهوم “درجه‌ی قانع‌کنندگی” گزاره‌ها است. به نظر می‌رسد که می‌شود گزاره‌ها را به لحاظ معرفتی در یک طیف تقسیم بندی کرد: در یک سر طیف گزاره‌های “خرد پذیر” قرار می‌گیرند؛ یعنی گزاره‌هایی که با خرد و عقل می‌توان به نحو مطلوبی از آن‌ها دفاع کرد. در سر دیگر طیف گزاره‌های “خرد ستیز” قرار می‌گیرند؛ یعنی گزاره‌هایی که با خرد و عقل می‌تون به نحو مطلوبی آن‌ها را مردود کرد. به نظر می‌رسد که جالب‌ترین و شاید مهم‌ترین دسته‌ی گزاره‌ها برای یک انسان، گزاره‌هایی هستند که در وسط طیف قرار می‌گیرند: گزاره‌های “خرد گریز”؛ یعنی گزاره‌هایی که از زیر تیغ سنجش استدلالی با عقل می‌گریزند (به عقیده‌ی من بسیاری از گزاره‌های دینی و مهم‌ترین آن‌ها “خدا وجود دارد” گزارهایی از این جنس هستند). در مثال قبل کسی که از A دفاع می‌کند، مدعی است که A یک گزاره‌ی خرد پذیر است. کسی که وکیل مدافع شیطان در معنای (1) است، تلاش می‌کند تا بگوید B خردپذیر است و A خرد ستیز است؛ اما کسی که وکیل مدافع شیطان در معنای (2) است تنها تلاش می‌کند تا A را از سوی گزاره‌ها‌ی خردپذیر به سوی دیگر طیف گزاره‌ها، یعنی گزاره‌های خردستیز، هُل بدهد. این‌که در کجای طیف متوقف خواهد شد، روشن نیست. ممکن است در میانه‌ی طیف بماند و گزاره‌ی A خردگریز از آب در بیاید. وکالت شیطان در معنای دوم تنها تشکیک در درجه‌ی قانع کنندگی گزاره‌ی A (به تعبیر شما) است و به نظر من کار بسیار خوبی هم هست که ما اخلاقاً موظف به انجام آن هستیم. یعنی به گمانم شما این دو معنا از وکالت شیطان را خلط کرده‌اید. به نظر من دومی اصلاً اصلاً وکالت شیطان نیست! شرمنده بابت زیاده روی در تشریح بدیهیات.

    1. رویا Post author

      صالح، تقسیم‌بندی دو حالتت خیلی خوب بود و کاملا قبول دارم که با تقسیم کردن موقعیت‌ها خیلی راحت‌تر می‌تونیم قضاوت کنیم که داریم کار درستی می‌کنیم یا نه.
      به موقعیت‌هایی که خودم بیشتر توش بودم نگاه می‌کنم می‌بینم که درواقع دو گزاره متناقض وجود نداره. یه گزاره A هست و مقابلش اینه که به این سادگی که مطرح می‌شه هم نیست. یعنی حتی خیلی وقتا ما نمی‌خواهیم بگیم که گزاره A غلطه. حتی در معنای تاریخی‌اش هم به نظرم این بوده و شک وارد کردن به گزاره طرف مقابل بوده. همون تشکیک در درجه قانع‌کنندگی که خودت گفتی.
      و من هم معنایی که استفاده کردم همین بوده. شاید اونجا که می‌گم مثلا از دین یا از احمدی‌نژاد دفاع می‌کنی به نظر میاد که به جای انتقاد از گزاره مورد بحث داری از گزاره متناقض دفاع می‌کنی. ولی در واقع اونجا هم داری با کسی بحث می‌کنی که پیچیدگی یه اعتقاد دینی یا پیچیدگی اجتماعی کشور تو رو نمی‌بینه. من شکی در خوب بودن و مفید بودن این جور بحث‌ها ندارم. ولی دقیقا این هم مثل همه گزاره‌های دیگه‌ای که راجع بهش بحث می‌کنیم به نظر من خالص خوب و بی‌ایراد نیست. و ایرادهاش برای من همین‌هایی است که گفتم.

  5. neda

    من خیلی وقت ها نقش وکیل مدافع شیطان رو داشتم. انقدر که همیشه هم دوروبری ها بهم می گویند. دوستان مدرسه ام میگفتند خانم متفاوت، خانم مخالف. الان گاهی دورو بری هام میگند تو طرف کسی هستی که نمی تواند از خودش دفاع کند. به نظرم ما خیلی می آییم خط کش میگذاریم خوب و بد می گوییم و یا دسته بندی می کنیم که این غلط یااون درست هست و من این کار رو اصلا دوست ندارم.
    به اضافه اینکه من خیلی وقت ها دیدم آدم ها که بحث می کنند خیلی خیلی کم از جایگاه مخالفین به مساله نگاه می کنند. اینکه توی چه شرایطی هستی خیلی روی کارهایت یا افکارت تاثیر می گذارد.

  6. مرد مرده

    سلام
    از آشنایی با وبلاگ خوب تون خوشحال شدم.
    دوست داشتید یک سری بهم بزنید خوشحال تر می شوم…[چشمک]

  7. سینا

    رویا من به نظرم خوبه که به یک نکته ای توجه کنیم و اونم اینه که ماها دانشجو هستیم (البته شما استادین ;-)) یعنی منظورم اینه که بیایم یه مقدار به قضیه به صورت اکادمیک نگاه کنیم و سعی کنیم درک کنیم که چرا یک نفر توی ایران ممکنه به احمدی نژاد رای بده. اونوقته که خیلی از چیزایی که الان برای من سینا یا رویا خنده دار و ابلهانه به وجود میاد دیگه واقعا خنده دار و احمقانه نمیشه. اتفاقا شناخت خیلی بهتری از جامعه ی پیچیده ی ایران میده و واقعا ممکنه نتیجه گیری های ارزشمندی از توش در بیاد. این مسلمه که ما وقتی بخوایم از جامعه ی سنتی یا نیمه سنتی (یا حتی طبقه مدرن نوظهور که خودش یک مثال خیلی خوب از پیچیدگی جامعه ایران هست) چشم بپوشیم و دنیا رو از دید خود دانشجومون (که به وفور تحت تاثیر اطلاعات هستیم و خودمون هم قبول داریم این اطلاعات اونقدر سرعت انتقالش زیاده که کسی نمیتونه بررسی کنه که چقدر ازش صحیحه) نگاه کنیم اون بخشای دیگه ی جامعه ما رو پس میزنه. من فکر میکنم برای شناخت درست یک پدیده مجبوریم از زوایای مختلف و نه فقط از زاویه ی خودمون بهش نگاه کنیم . این واقعا به نظر من کار مثبتی هست و حداقل درمورد من باعث شده تا درباره وقایعی که قبلا خیلی بدیهی فرضشون میکردم فرصت داشته باشم تا از یک دید بالاتر فکر کنم .

Comments are closed.