سمپادی و شریفی بودن

دانشگاه پرینستون هرسال یه مراسم گردهمایی برای همه فارغ‌التحصیلان دارن که قبلا مفصل راجع بهش نوشته‌ام. هرسال جمع می‌شن و کلی خوش‌گذرونی می‌کنن. کلی از ساختمون‌های دانشگاه، سالن‌ها، شهریه بعضی دانشجوها، وسایل‌ آزمایش‌گاه‌ها یا حتی مجسمه تو محوطه دانشگاه هدیه همین فارغ‌التحصیلاست. تو فاصله یک ‌ربع بیست دقیقه‌ای اینجا دانشگاه راتگرز هم هست که دانشگاه ایالتیه. شاید بشه گفت اسم و رسمی که پرینستون داره اونجا نداره ولی خیلی رشته‌های خوب داره. دانشجوهای اونجا هم بهش افتخار می‌کنن. لباس‌های با آرم دانشگاهشون رو می‌پوشند و آرم دانشگاه رو می‌زنن به ماشینشون. مطمئنم هر دو دانشگاه بهم متلک‌های زیادی می‌گن ولی اینو هم مطمئنم که فارغ‌التحصیلای هیچ‌ کدوم آرزوی تعطیل شدن دانشگاه خودشون یا رقیبشون رو ندارند.

من دلم می‌گیره وقتی می‌خونم نه تنها ما به مدرسه‌مون و دانشگاه‌مون افتخار نمی‌کنیم بلکه وقتی حالا که مد شده کلا انتقاد کردن ازسمپادی‌ها و شریفی‌ها (و اون هم نه سیستم مدرسه و دانشگاه که خود درس‌خونده‌‌های اینجاها) ما هم می‌زنیم تو سر خودمون که آره اکثر ما هم از مدرسه‌مون بدمون میاد و کاش تعطیل بشه. گرچه تقریبا مطمئنم همه فارغ‌التحصیلان این مدرسه‌ها و دانشگاه اصلا شک نکرده‌اند موقع apply‌ کردن تو رزومه‌هاشون بنویسن که از کجا فارغ‌التحصیل شدند و با دقت حساب کردند که جزو چنددرصد بالای جامعه بودند که تو این مدرسه و دانشگاه بودند.

بهانه نوشتن این پست وب‌لاگ عاقلانه بود. نه شاید بیشتر از اون کامنت‌هایی بود که بعدش تو خود اون وب‌لاگ و گوگل‌ریدر و فیسبوک دیدم. و فقط هم این‌ها نبود.

اول از همه برام جالبه که ما که انقدر مواظب همه جمله‌های تعمیم داده شده راجع به زنان و طرفدارن جنبش سبز و طرفداران ولایت هستیم اصلا ناراحت نمی‌شیم از جمله‌های «سمپادی‌ها …» و «شریفی‌ها …». عجیبه برام چون هرکسی که که یک‌ذره با درس‌خونده‌‌های این مدارس و دانشگاه آشنا بوده می‌شناسه کسایی رو که معدل ۲۰ رو هم ردیف کردند، جایزه‌های جهانی گرفتن، کسایی که ریاضی ۱ و ۲ رو افتادن، کسایی که لیسانسشون ۱۰ سال و ۱۲ سال طول کشیده، کسایی که تو ایران موندند و شرکت زدند، کسایی که تو ایران موندند و دکترا گرفتند و استاد شدند، خارج اومدند دکترا گرفتند و برگشتند، برنگشتند و الان دارن یه جای دنیا پول در می‌آرند یا سر کلاس درس گچ می‌‌خورند، یا نویسنده شدند، یا ول کردند فلسفه و ادبیات خوندند، یا مجری تلویزیون شدند یا فعال سیاسی شدند و زندان رفتند، یا …

بچه‌های سمپاد یا شریف «یک‌ جوری» هستند. من اصلا قبول می‌کنم. شاید عده زیادی‌شون «یک جوری» باشند. ولی واقعا این «جور» از بودن تو این مدرسه و دانشگاه اومده؟ یعنی نمی‌تونه مثلا متفاوت بودنی باشه به خاطر هوش یا کنجکاوی بیشتر؟ یعنی آدم‌ها فقط با قبول شدن تو مدرسه‌‌های سمپاد می‌فهمند که از بقیه باهوش‌ترن؟ اخلاق‌های obsessive‌ که بعضی‌ها دارند که مثلا وقتی دو تا دکتر به هم می‌رسند حرف از مریضی‌ها بزنند یا دو تا ریاضی‌دان با هم مساله ریاضی حل کنند! تو سمپاد به وجود میاد؟

نمی‌دونم چرا سمپادی‌ها و شریفی‌ها معروف شدند به مغرور بودن و گنده دماغ بودن درحالی که چی بهتر برای شکستن هرچی حس غروره وقتی از شاگرد اولی بدون زحمت دبستان یا راهنمایی وارد جایی می‌شی که ۵۰-۱۰۰ نفر دیگه بهتر از خودت هستند.

مدرسه ما شیراز سه ماه از سال گذشته باز شد. همه مقداری که تو همه ۷ سال درس خوندنم در فرزانگان فکر کرده باشم از دیگران متفاوتم به پای احساس خدا بودنی که تو اون سه ماه که مدرسه دیگه‌ای رفتم داشتم نمی‌رسید. ( تو اون سه ماه نه خودم نه کس دیگه‌ای نمی‌دونست که فرزانگان قبول شده‌ام). شاید من تو طول سال‌ها مخصوصا راجع به دانشگاه این حسرت رو خورده باشم که با بودن کنار آدم‌های خیلی باهوش و درس‌خون و کاردرست اعتماد به نفسم رو از دست دادم ولی ترجیح می‌دادم کسی زودتر بهم راه مقابله با شکست رو یاد داده بود تا اینکه به مدرسه و دانشگاهی می‌رفتم که اونجا تا مدت بیشتری در جهل مرکب باشم که از همه بهتر هستم.

معلومه که نمی‌گم چه مدرسه چه دانشگاه ایده‌آل بوده. اصلا خودم می‌تونم سال‌ها از سخت‌گیری‌های مسخره‌ای که تو مدرسه تحمل می‌کردیم بنویسم. از ایراد به رنگ جوراب و مدل مقنعه و …. ولی یعنی مگه بقیه کجا درس خوندن؟ یعنی تو ایران سال‌های ۶۰ و ۷۰ مدرسه‌هایی بود که به لباس و جوراب و قیافه گیر ندن؟ ما که ندیده بودیم. البته شاید مدرسه‌های غیرانتفاعی بعدا درست شد که به خاطر از دست ندادن پول شهریه‌ات بهت از گل نازک‌تر نمی‌گفتن ولی فکر نمی‌کنم ما رو اونجا می‌فرستادند به هر حال. یعنی مدرسه‌هایی بود که توش به بچه‌ها آموزش مسائل جنسی می‌دادند؟ اون هم ما ندیده‌ بودیم. اتفاقا همین که سمپادها تو هر شهری یعنی یه مدرسه دخترونه و یه مدرسه پسرونه که تو خیلی از شهرها اتفاقا مدرسه‌ها کنار هم هستند و برنامه‌های مشترکی دارن، برای خود من یکی که خیلی چشم و گوش باز کن بود! تو مدرسه نباید ریاضی و فیزیک یاد می‌دادند و مهارت زندگی یاد می‌دادند؟ تو کدوم مدرسه شهر مهارت زندگی یاد می‌دادند؟ الان همچین مدرسه‌ای هست؟ ما که تو مدرسه بافتنی و خیاطی می‌کردیم، سبزیجات تو باغچه می‌کاشتیم، تئاتر و سرود تمرین می‌کردیم، نمایشگاه نقاشی و کار دستی برگزار می‌کردیم، سر اوردن این معلم یا اون معلم اعتصاب می‌کردیم، پول جمع می‌کردیم و برای کلاسمون وسیله می‌خریدیم. خلاصه خیلی مهارت‌ها رو هم یاد گرفتیم بعضی‌ها رو هم نه. یکی از مهارت‌هایی که اصلا بهمون یاد ندادن ولی ناشکر نبودنه.

17 thoughts on “سمپادی و شریفی بودن

  1. azadi

    sorry win 7 daram font farsi nemikhore hanooz

    ok

    salha bood in mese boghz to galoom gir karde bood
    ,adrese nem,dabestan shagerde aval bodam,,raftam rahnemayi shagerde sevom 4 rom mishodam madresamoom adrese khoob bood vali behtarin nabood emtehane madrese nemune dadim jedi nagereftim kesi ham nabood behemun bege raftan to Tohid yani chi etefaghan hamun shirazam bodim kholase raftim dabirestan hey choobe inaro zadan to sare ma
    ham moalema ham khonevade
    sale konkoor omad jedi nagereftim kesiam nabood bemun bege Sharif raftan yani chi
    raftim azad
    hey dobare choobe inaro zadan to sare ma
    khasim biyam emrika jedi nagereftim kesiam nabood bemun bege MIT, hamun Princetoni ke to migi chemidunam daneshgahe top raftan yani chi
    raftim ye daneshgahe motevaset
    hey dobare choobe inaro zadaan to sare ma
    ham professora ham recruitera
    kholase ye hesabi kardam didam 13 14 sali hast hey chube inaro mizanan to sare ma
    va in dastan ta labe gooretam edame dare
    in avakher raftam to jameshuno bishtar bashun ashna shodam
    be in natije residam
    BAVAR kalamei ke oon choob to sare avali az ma gerefto ma ro ye omr ….

    1. رویا Post author

      خواهش می‌کنم. البته من خودم هم رو ویندوز ۷ کار می‌کنم و مشکلی با فونت فارسی ندارم چیز اضافه‌ای هم نصب نکردم. متاسفانه جمله‌ آخر رو هم نفهمیدم.
      دو نکته یکی این که سمپادها بهترین مدرسه‌‌های شهرها نیستند لزوما. مثلا همین شیراز خیلی‌ها اندیشه و توحید رو هم سطح یا بهتر از سمپاد اونجا می‌دونند. من البته آماری ندارم که بخوام قضاوتی بکنم. نکته دوم اینکه دسته‌ مدرسه‌‌های خوب و دانشگاه‌های خوب طبیعیه که مایه غبطه دیگران باشن. اینکه بزنن تو سر کسی که اونجا نرفته ایراد از اون آدم‌هاست نه از کسانی که این مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها می‌رن و نمی‌شه به این بهانه تعطیلشون کرد یا ازشون متنفر بود.

  2. بردیا

    رویا، این «بهانه»ت اما برای تحلیل از اینایی که گفتی خیلی جالب‌تر بود: فرضی در نوشتهٔ اون پست هست که طبیعی نیست، [درحد تجربهٔ من] درست هم نیست ـــ پس حتماً «واقع» هم نیست، و به‌علاوه، مشخصاً «عاقلانه» هم نیست. همین دار و دستهٔ بچه‌های خودمون رو ببین، و دوکلمه بگو که چن‌تاشون هستن که اگه جمع بشن، ممکن‌ه فضا رو ریاضیات‌آلود کنن (به‌معنای «درسی»ش البته. حرف از جبر زدن به‌نیت «حل مکعب روبیک» و یا تحلیلهای احتمالاتی امید برای بازی‌ها، اتفاقاً «سرگرمی»ه/ن به‌شدت!)، به‌قیمت ازدست‌رفتن فرصتی برای مشاعره، جوک پیچیده گفتن، بازی کردن، آواز خوندن و هزار شکل دیگه از «خوش»گذروندن؟

    من، به‌رغم بدقولی مألوف، به‌شدت پایهٔ چونه‌ام!

    1. رویا Post author

      بردیا من که حسابی دلم برای چونه زدن‌های با تو تنگ شده. کاش وب‌لاگ هم باز بنویسی.
      در مورد اون خوش گذروندن که آره ما هم همه خاطراتمون همین جوک گفتن‌ها و بازی کردن‌ها و آواز خوندن‌هاست ولی بعضی‌ها که حالا نمی‌خوام اسم ببرم (اول اسمشون علیرضاست!) مواردی پیش اومده و دوستان هم در درد بنده شریک بوده‌اند که حرف مساله و ریاضی وسط کشیده‌اند وسط مهمونی!
      و خب می‌بینم که این کار سمپاد نیست چون امثالشون در جاهای دیگه هم پیدا می‌شه که مثلا حتی ایرانی هم نیستند که سمپاد رفته باشند ثانیا که علیرضا از راهنمایی این‌ گیر به ریاضی رو داشته که اون موقع هم یکی از همین مدرسه‌های “لات” کرج رو می‌رفته.

  3. بابک

    من خیلی از نوشته ات خوشم اومد. فکر می کنم حق با تو است. خیلی ها فکر می کنند اشکال از این اسم ها و برچسب هاست ولی نیست. الان خیلی وقت ها با خودم فکر می کنم کاش به ما اون چیزهایی که تو گفتی رو یاد می دادند. کاش به ما می گفتند چه جوری میشه شکست خورد ولی زنده موند.

  4. امیر

    در بعضی موارد واقعا احساس آدم، ربطی به مد شدن ایراد گرفتن از جایی نداره.
    من همیشه از دانشکده ی دوران لیسانسم ایراد می گیرم. دلیل ایراد گرفتنم هم ناشکری نیست. دلیلش اینه که اون دانشکده، بدترین جایی بود که کسی می تونست در اون نفس بکشه. مسیر حرفه ای بعدی ام را هم مدیون اون دانشکده و اون دانشگاه نیستم. درواقع تنها چیزی که اون دانشکده به دانشجوهاش می داد نابودی بود و سرخوردگی و ناامیدی.
    ولی برعکس، بسیار قدر دان مدرسه و دانشگاه دوران فوق لیسانسم هستم.

    1. رویا Post author

      البته خب تحربه هر کس فرق داره و من مطمئنم حتی دانشکده شما هم برای همه این طور نبوده و به همه دانشجوها احساس نابودی نمی‌داده. ولی ایرادی به نقد سیستم آموزشی هرجایی در کل نمی‌بینم.

  5. روجا

    والا این پست ات رو بیشتر به عنوان یه درددل میبنم و نه یه تحلیل منطقی از انتقاداتِ – از متلک اش بگیر تا انتقاد به رفتار مغرورانه و خودمرکز جهان بینِ – غیرشریفی ها و غیر تیزهوشانی ها بر شریفیون و سمپادی ها.

    در درددل ات یه انتقاد درستی پنهان است و اون اینه که چرا اگر یه شیوهُ و موسسهُ آموزشی درسطوح مختلف موفق بوده بقیه چشم دیدن اش رو ندارن و آرزوی خراب شدن و تعطیلی اش رو میکنن؟ که خود این هم بر میگرده به اینکه ملاک های ما برای یک سیستم آموزشی یا یک موسسهُ آموزشی موفق چیست؟

    چیزی که برای من جالب هست اون پاراگرافِ شریفی ها یه جوری اند بود: در اونجا پرسیدی: واقعا این «جور» از بودن تو این مدرسه و دانشگاه اومده؟ یعنی نمی‌تونه مثلا متفاوت بودنی باشه به خاطر هوش یا کنجکاوی بیشتر؟
    در اینجا من در پشت سوالت باوری رو میبینم که میشه اینجوری خوندش که: باهوشترین ها و کنجکاوترینها شریفی و سمپادی میشوند. و نتیجه اینکه اگر سمپادی نشدن یا به شریف نرفتند خوب باهوش نبودند دیگه!

    من رفتار های نردی و گیک بودن رفقای شریفی رو اصلا مشکلی نمیبینم ولی این باور رو که شریفی باهوش تر از مابقی اند رو بی ایراد نمیبینم .

    1. رویا Post author

      آره دقیقا پستم درددل بود و مثالش هم همین که خوب بود اون پاراگرافی رو که اشاره کردی بیشتر توضیح می‌دادم. من اصلا اصلا اعتقاد ندارم که باهوش‌ترین‌ها شریفی و سمپادی بودن. و اتفاقا استدلال اصلی‌ام برای این پاراگراف دقیقا همینه. اینکه باهوش‌های زیادی هستند که همین‌طور که گفتی رفتارهای نردی و گیکی دارن و سمپاد و شریف هم نبوده‌اند. چه‌جوری می‌تونه همه باهوش‌ها اون‌جا باشند وقتی که انقدر این مدرسه‌ها و دانشگاه‌ کوچیکن، مدرسه‌ها فقط تو مراکز استان‌ها هستند، شریف فقط رشته‌های ریاضی و مهندسی داره، و تازه راجع به تشخیص هوش تو یه سن خاص و با یه امتحان کتبی هم حرف نمی‌زنم.

  6. پرندیس

    سلام…من مشکلی که با سمپاد(نه شریف) داشتم این بود که باعث جدایی و ایجاد طبقه بین دانش آموزان با یک ملاک نه چندان درست و معتبر…از سن12 سالگی با یک امتحان(که دیگه تازگی ها حتی یک سوال هوش هم توش نیست) به یک عده برچست “با هوش تر بودن ” از سایرین میزنند…شما خودت رو میبینی که در اون مدرسه درس خوندی..تا حالا به یک بچه ی 11 .12(کلاس پنجم ابتدایی) فکر کردی که با قبول نشدن در “تیزهوشان” و این فکر که اون باهوش نبوده پس “نباید” از یک سری امکانات استفاده کنه…ممکنه دچار چه مشکلاتی بشه؟

    قبلا رو نمی دونم اما این روز ها تیزهوشان دیگه جای بچه های باهوش تر نیست بیشتر تبدیل شده به جای کسایی که بیشتر کتاب تست زدند و بیشتر معلم خصوصی گرفتند…
    وقتی یک نگاه به آمار میندازی(من خاله ام مدیر فرزانگان بود) میبینی 90% قبولی از مدارس غیرانتفاعی بوده..چرا؟چون خانواده ها پولدار تر بودند و بیشتر بچه ها شون رو کلاس خصوصی بردند…یعنی در مدارس دولتی بجه ی باهوش نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟همین یک قلم نشان دهنده ی غیر استاندارد بودن سنجش است…
    از این گذشته چه چیزی از این ظالماته تر است که یک عده به جرم “تیزهوشانی نبودن” و نه صرفا “تیز هوش” نبودن باید از یک سری امکانات محروم باشند؟
    پس عدالت آموزش چی میشه؟
    مثلا شما همین جریان این تیزهوشانی ها مدرسه دخترونه و پسرونه داشتند و این دو مدرسه همیشه با هم در تعامل بودند(و این فقط مخصوص مدارس سمپاد بود..هممون می دونیم هیچ مدرسه ی دیگه ای نبود که اصلا فکر این چیز ها رو بکنه)..این واقعا یک جور امتیاز یک جور فرصت برا ی آشنایی و رشد در یک محیط آزاد-علمی بود(چیزی که توی ایران میشه گفت یک نعمت است) اما آیا یک کسی که تیزهوشان نیست یا اصلا گیریم تیزهوش هم نیست با هوش هم نیست اصلا خنگ خنگ…من می گم اون چرا نباید از چنین فضاهایی استفاده کنه؟
    و با این قسمت که می گن تیزهوشانی ها گنده دماغ هستند(عموما) کاملا موافقم…شما یک بجه ی 11 ساله رو در نظر بگیر…بعد از کلی درس و تست و کلاس بش میگن تو تیزهوشان قبول شدی…اولین نتیجه ای که خواهد گرفت این است که تیزهوش بوده…و چون طی یک رقابت به این جا رسیده پس تیزهوش بودن یک امتیاز است…در نتیجه این حس درش میاد که کلا از یک سیل زیادی برتر است….
    و این دختر 11 ساله 7 سال با این “تصور” رشد می کنه که “برتر” است…چطور می تونه مغرور نشه؟به نظر من خیلی هاشون نمی بینند که مثلا در کلاس 50 نفره چطورند اونها اون 500 نفری که نتونستند قبول شند رو میبینن…

    این انتقاد من از سمپاد بود در رابطه با شریف موضوع فرق داره…چون اولا با رشد و تشکیل شخصیت یک فرد رابطه ای نداره(چون مربوط به 18 سالگی ) و دوما نوع سنجش فرق داره…یه چیزی هست به نام کنکور…که از “درس” هایی سوالاتی میاد…هر کس “سوالات رو بهتر” جواب بده دانشگاه بهتری میره..که تهش میشه شریف…دیگه بحث بهتر بودن و بالاتر بودن و محروم کردن یک عده از بعضی چیزها نیست…
    همچنین فرق شریف این و سمپاد اینه که هرکسی برا “همیشه” شانس داره بره شریف …شده 3 سال کنکور بده..اما در رابطه با سمپاد این طور نیست…یک امتحان و بعد هفت سال تبعیض…..

    1. رویا Post author

      من در مورد امتحان های سمپاد نمی‌تونم نظری بدم چون نه نمونه سوال‌هاشون رو دیده‌ام (به جز سال‌هایی که خودم امتحان داده‌ام) نه اصلا تخصصش رو دارم که تصمیم بگیرم چه امتحانی خوبه. در مورد سوال هوش هم باز نمی‌دونم تعریفش چیه. لزوما پنجم دبستان و سوم راهتمایی نباید یه مربعی که می‌چرخه بکشند، با سوال ریاضی و ادبیات هم می‌شه قدرت استدلال و استنتاج رو سنجید. اینکه بیشتر بچه‌ها از مدرسه غیرانتفاعی باشند باز هم دلیل نمی‌شه که تست‌ها غیراستاندارد باشند. اگه توی ویکیپدیا راجع به تست‌های آی.کیو بخونی می‌بینی که اون‌جا هم از ارتباط این تست‌ها با تغذیه بچه، محیط خانواده‌اش و حتی نژاد حرف زده. تو هر معیاری برای موفقیت بگیری متاسفانه این تفاوت‌ها توش دیده می‌شه چه برسه به یه امتحان ساده مدرسه.

      و اما عدالت آموزشی. همه باید یه امکانات داشته باشند؟ اگر کسی وقتی کلاس دوم دبستان باشه و تو مسابقه‌های شطرنج برنده بشه به نظرت نباید تو کمپ‌های آموزشی شطرنج شرکت کنه؟ برای اینکه عدالت آموزشی برقرار باشه باید کسی که بلد نیست اسب چه طوری حرکت می‌کنه رو هم بگذارند تو همون کمپ؟ کسی که مثلا چون قدش بلندتره می‌تونه تو تیم بسکتبال باشه چی؟ نبایدمربی بهتر بهش اختصاص داد؟ هر امتحان و مسابقه و معیاری برای مقایسه به یه عده‌ای مزیت‌هایی می‌ده و یه عده دیگه رو از این مزیت‌ها محروم می‌کنه. تو می‌گی ۱۸ سالگی سال خوبیه برای این جدا کردن؟ این فقط یه نظر شخصیه.

      و راجع به امکانات حداقل دست رو دل من شهرستانی نگذار. که مثنوی هفتاد من می‌شه.

  7. لیلا

    گروه فارغ التحصیلان فلان مدرسه و دانشگاه، یا اهالی فلان شهر یا کشور مشترکاتی دارند که معمولا یه جور احساس همبستگی براشون ایجاد می‌کنه، حس خوشایند تعلق به گروه. احساسی که توی آمریکا، تا جایی که من می‌بینم، به عنوان یک سیاست کم و بیش همه گیر بهش دامن زده می‌شه، هدفش هم طبیعتا منافعیه که برای اون مجموعه داره، نمونه اش سرمایه گذاری دانشگاه ها روی تیم های ورزشی شونه برای تهییج فارغ التحصیلان و والدین دانشجوها برای کمک مالی به دانشگاه.

    در مورد خاص سمپاد یا شریف، تفاوتی که هست اینه که این موسسات با بودجه عمومی اداره می‌شن. من نوعی به عنوان فرد ممکنه دلبستگی بهشون داشته باشم و خیلی هم خوبه که برای ادامه کارشون یا بهتر شدن کارکردشون کمک شخصی بکنم. ولی در عین حال به عنوان شهروند ایرانی می‌تونم موافق یا مخالف ادامه سرمایه گذاری دولتی در اون‌جا باشم که به نظرم لزوما ناشکری نیست، حالا البته در باره میزان اعتبار دلایل موافقت یا مخالفت طبیعتا می‌شه و باید بحث کرد.

    درمورد «یه جوری» بودن، من با تو موافقم، آدم های مختلف «جور» های مختلفی به هیجان می‌آن یا لذت می‌برن که لزوما ربط معنی داری به محل تحصیلشون نداره. در عین حال نمی‌تونم انکار کنم که به نظرم مرور خاطرات دوره مدرسه یکی از محبوب ترین موضوعات گفتگوی خیلی از سمپادی هاست (سعی کردم از مدرسه خاصی اسم نبرم :). کاری که افراط درش به نظرم گاهی کسالت‌آور و گاهی هم کم و بیش خودنمایانه می‌آد. در مورد احساس اختصاصی باهوش بودن که ممکنه بعضی سمپادی یا شریفی ها داشته باشند هم، به نظرم این‌که آدمی برای قضاوت درباره خودش ملاکی بهتر از نتیجه امتحانی که ۱۰ یا ۲۰ سال پیش داده نداشته باشه، بیشتر باید مایه دلسوزی باشه تا خشم.

    ببخشید که خیلی طولانی شد.

    1. رویا Post author

      ناشکری رو بیشتر برای کسایی گفتم که خودشون این مدرسه‌‌ها رفتند و از مزایاش استفاده کردند. انتقاد به نظرم با اینکه بگی آخیش که دارن اونجا رو می‌بندن فرق داره. وگرنه انتقاد که خیلی باهاش موافقم. در مورد تعریف خاطرات، خودت هم گفتی که به دلیل مشترک بودن تجربیاته و به نظرم تا حدیش طبیعیه همون‌طور که مثلا ممکنه ما ایرانی‌ها دور هم جمع شیم از کارتون‌های زمان بچگی‌ حرف بزنیم جتی اگه خارجی بینمون باشه. ولی مساله اینه که مثلا در مورد ایران ممکنه طرف کسل بشه ولی خودنمایی به نظرش نیست چون در پیش فرضش ایرانی بودن همچین چیز بهتری نیست. ولی در مورد این مدرسه‌ها حتی وقتی تعریف کنند که طرف رو گذاشتن تو سطل قل دادند!‌ ممکنه خودنمایی به نظر بیاد چون پیش فرض راجع بهش وجود داره. با بقیه حرفات کاملا موافقم.

  8. یک دانه شن

    رویا جون به شدت باهات موافقم. من اصلا روی این قضیه تعصب دارم. اول سمپادی بودن و هزا برابر شریفی بودن به ما یکجور دیگه فکر کردن رو یاد داد.

  9. Pingback: آن چه برای سمپاد نوشته شده است – 1

  10. Anonymous

    I don’t have any problem with sharif graduates but this is sick:
    “جزو چنددرصد بالای جامعه بودند که تو این مدرسه و دانشگاه بودند”

Comments are closed.