بعضی وقتا آدم تعجب میکنه از خرافاتی که انقدر رفته توی وجود آدم که هرچقدر هم با عقل و منطق با خودت کلنجار میری باز احساسش میمونه. برای من این خرافات، چشم زدنه. نه اینکه اعتقاد داشته باشم کسی مثلا چشمش بده و این حرفا. ولی اگه خودم یا کسی از چیز خوبی تعریف کنیم فوری این حس میاد سراغم که نکنه خراب بشه. یا مثلا اگه یه لحظه بخوام با اطمینان راجع به آینده حرف بزنم میترسم از اینکه اون چیزی که میخوام اتفاق نیفته.
البته نمیدونم واقعا این احساس جزو خرافات میشه یا اینکه یک مساله شخصیتیه. چون خیلی هم تو همه فرهنگها و دینها میبینی هست. از خود چشم بد تا به تخته زدن که تو خیلی از زبونها و فرهنگها به نوعی هست. شاید دقیقتر از چشم زدن اصلا، اون چیزی که میخوام بگم این اصطلاح انگلیسی tempting fate باشه، که انگار داری سرنوشت رو وسوسه میکنی که باهات لج کنه.
کاملا می فهمم چی می گی… من حتا کار رو به جایی رسوندم که به خودم اجازه نمی دم چشم امید به آینده داشته باشم… از بس که جلوی خودمو می گیرم که در مورد آینده رویاپردازی نکنم یا در موردش حرف نزنم. از اون طرف آدم هایی که در مورد آینده شون حرف می زنن و برنامه ریزی می کنن رو خیلی تحسین می کنم. یه کمی خنگولم من واقعا!
منم خیلی می ترسم چیز خوبی رو برای خودم پیش بینی کنم، یعنی نمی دونم چرا هر موقع فکر می کنم فلان اتفاق خوب بدیهی که برایم پیش بیاد، پیش نمی آید. از اون بدتر وقت هایی که میگم فلان اتفاق بد برایم پیش نمی آید، صاف میزند و پیش می آید اون هم بدترین جا و بدترین زمان. اینکه خیلی وقته بنده هیچ پیش بینی نمی کنم.
ا
kollan inke fekre to ye asari dar vagheiat dashte bashe, mozue jalebie. che khub va che bad. bedune manzur miporsam, vali to be ruh eteghad dari?:))
به چه معنیای؟ اینکه کسی که مرده روحش بیاد و اینا نه. اینکه وجود ما یه قسمتی داره جدای قسمت فیزیکی رو نمیدونم. خیلی به عنوان روح بهش فکر نمیکنم ولی خب نمیدونم دقیقا یه جور شخصیت، یه جور اراده اینا رو احساس میکنم به هرحال.
منظورتان از گفتن «البته نمیدونم واقعا این احساس جزو خرافات میشه یا اینکه یک مساله شخصیتیه» چیست؟!
منظورم این بود که مثلا اعتقاد به اینکه اگه از زیر نردبون رد شی یه اتفاق بدی برات میفته یه چیزیه که اگه کسی بهت نگفته باشه بعیده خودت بهش برسی. من به این میگم دقیقا خرافات. ولی خب این احساسی که توصیف کردم بعضی وقتا میتونه ناشی از این باشه که مثلا من نمیتونم تصور کنم اتفاق خوبی برام بیفته فارغ از اینکه کجا زندگی کردهام.
rastesh man bavar daram yani az vaght mellat bara ayandey manpishbini kardan o inke khosh be halesh… rasman basbakht shodam haminjuri ….. !!!!!!!!!!!!!
weblog shoma dir baz mishe hatta ba adsl !!
مرسی که گفتی. سعی میکنم سبکش کنم. یه قسمتش البته تقصیر سروریه که وبلاگ روش هست.
توی قرآن هم هست. اونجا که حضرت یعقوب خطاب به پسر هاش می گه از یک در وارد نشید همتون. مخصوصا توی “و ان یکاد” هم مستقیم اشاره می شه به این مفهوم.
سلام منم به چشم اعتقاد دارم چون خرافات نیست و علم هم ثابت کرده و به اصطلاح میگن انرژی های منفی و میگن رنگ آبی انرژی های منفی رو میگیره
چه علمی اینو ثابت کرده؟
سلام
منم خودم دو به شکم که دقیقا جه جوری فکر می کنم ولی زیاد تجربه خراب شدن اتفاقات بدیهی رو دارم
مسئله اینه که حتی از لحاظ مذهبی هم از دو طرفش وجود داره