کتاب برف

قول داده بودم که راجع به کتاب «برف» بنویسم. اول از همه بگم که من خودم دوست دارم کتاب‌هایی که معروف می‌شن رو بخونم. اول از همه اینکه به هر حال معیار خوبیه که تعداد زیادی این کتاب رو دوست داشتن یا جایزه برده. بعدش هم خب خوبه که آدم کتاب معروف رو بخونه که اگه یکی ازش بپرسه بدونه چی بگه!

به همین خاطر این کتاب رو هم نمی‌گم به کسی که نخون. ولی خودم خوشم نیومد ازش. بعضی وقتا احساس می‌کردم که خب این مدل و فرم نوشتن کتابه ولی بازم خوشم نیومد. اگه بخوام خلاصه کنم ایرادم رو به کتاب اینه که طوری اغراق و هجو رو داخل مسائل جدی کرده که از هیچ طرفش آدم لذت نمی‌بره.

کتاب داستان یک شاعر ترک به اسم «کا»ست (کا در ترکی یعنی برف) که بعد از یه مدت زندگی کردن در آلمان به عنوان پناهنده سیاسی برمی‌گرده به ترکیه. اون‌جا می‌ره یه یه شهر کوچیکی به اسم «کارس» که قرار بوده انتخابات شهری توش برگزار بشه و در ضمن تعداد زیادی از دخترهاش تازگی خودکشی کرده بودند. می‌ره اونجا که از این دو تا موضوع گزارش تهیه کنه و در ضمن یکی از دخترهای هم‌کلاسی دوران دانشگاهش که تازه از شوهرش جدا شده بوده رو ببینه و ته دلش این امید رو داره که بتونه با اون دختره ازدواج کنه.

وقتی که کا می‌فهمه که حداقل یکی از این دخترهایی که خودکشی کرده‌اند به خاطر داشتن روسری نتونسته بوده وارد دانشگاه بشه بحث دو تا جبهه اسلامی‌ها و سکولارها در ترکیه شروع می‌شه. کا آدم‌های مختلفی از دو طرف رو می‌بینه و باهاشون در مورد اسلام و اعتقاد به خدا و سیاست حرف می‌زنه. تو این قسمت بحث‌ها، من هیچ استدلال قوی‌ای ندیدم. آدم‌ها با شور و هیجان بحث‌ می‌کنند ولی هیچ‌ کدوم هم خودشون مطمئن نیستند به چی اعتقاد دارن و حتی دلیل شک کردنشون هم درست حسابی معلوم نیست.

***** یه مقدار از وسط‌های قصه ممکنه تو جمله‌های بعدی لو بره *****

این وسط یه سری اتفاق هم می‌افته که اون‌قدر عجیب و غریبن که من نمی‌‌دونستم چه احساسی بهشون داشته باشم. اینکه وسط تئاتر یه عده می‌رن بالا و به مردم شلیک می‌کنند و یه عده کشته می‌شن و کودتایی بر علیه اسلامی‌ها می‌شه. کا با یه شخصیت اسلامی رادیکال که متهمه که در ترور یه عده از سکولارها و ترغیب به خودکشی دخترا دست داشته دیدار می‌کنه. به دروغ ادعا می‌کنه که اگه بیانیه مشترکی از طرف اسلامی‌ها و بقیه گروه‌های سیاسی مخالف کودتا نوشته بشه روزنامه‌ای در آلمان اون رو چاپ می‌کنه و با این بهانه دروغ که معلوم نیست دلیلش چیه ملت رو دور هم جمع می‌کنه و باعث می‌شه عده‌ای دستگیر بشن.

*****

این وسط جاهایی هم هست که نسبتا خوب و عمیقن. جاهایی که احساس کا نسبت به دختری که عاشقش می‌شه (همون که از اول اومده بود ببینتش)، یا جاهایی که فضای برفی و تنهای شهر توصیف می‌شه. البته باز وقتی که فکر می‌کنم که «اورهان پاموک» برای نوشتن این صحنه‌های عاشقانه نوبل نگرفته بلکه همون اختلافات بین اسلامی‌ها و سکولارها در ترکیه بوده که از بقیه متمایزش کرده ولی بعد این داستان‌ها نه باعث می‌شه من چیزی از اوضاع واقعی ترکیه دستم بیاد و نه اینکه باوجود سال‌ها وسط این بحث‌ها بودن، یه جمله درست حسابی هم در این مورد تو کتاب نمی‌خونم باعث می‌شه بگم کتاب فقط شهرته و اصلا خوشم نیومد ازش.

البته هنوز شما رو تشویق می‌کنم بخونید کتاب رو و اگه خوشتون اومد تحلیلتون رو به من بگید. حاضرم نظرم رو عوض کنم!

8 thoughts on “کتاب برف

  1. Anonymous

    manam khoondamo khosham nayumad ba ye dokhtar tork ham ke rajebesh harf zadam goft jayeze gereftanesh siyasi bude o kheil tu turkie ghaboolesh nadaran. az en hafra gozashte man kamelan az khabaraye hayajan angizet bikhabar budam. hishki be man hichi nemige:(((( koli mobarake doosty:*

    1. رویا Post author

      آره ما هم دو تا دوست ترکمون (همونا که امیر پایین گفته) می‌گن که تو ترکیه طرفدار نداره ولی جالب بود که مارگارت اتوود تو نیویورک تایمز راجع بهش نوشته بود و گفته بود تو ترکیه یه راک استاره و خیلی معروفه.
      :) مرسی پانی جونم از تبریک.

  2. Mahmoud

    دنیز می‌گفت که نثر ترکی پاموک تعریفی ندارد. محبوبیت جهانی‌اش را هم بیشتر به بحث‌های سیاسی ربط می‌داد تا قدرت نویسندگی‌اش. احتمالاً حرفش خیلی بی‌راه نیست.

  3. رویا Post author

    آره با سویل راجع بهش حرف زدم. من همیشه وقتی کتابی که مخصوصا نوبل برده رو می‌خونم انتظار سیاسی بودنش رو دارم ولی به نظر منم یه جوری بود. حالا اگه شما هم یه وقت خوندین بگین نظرتون رو.

  4. 40تیکه

    من کتاب رو خوندم یه جاهایی واقعن باید با چک و لقد خودمو مجبور به ادامه میکردم ولی به نظر کتاب جالبی بود. ترک ها از این کتاب خوشش نمیاد چون دولت ترکیه حسش نسبت به پاموک مثل حس دولت ایران به عبادی! جفت نوبل ها سیاسی بود و مال پاموک بیشتر چون تو این کتاب هم به مشکل عمده کرد ها اشاره کرده و هم به قتل و عام ارامنه و اینکه اون شهر ارمنی نشین بعد از این همه سال دیگه هیچ ارمنی نداره! حالا میخوای کتاب کش دار بخونی اسم من قرمز رو بخون. یعنی رسمن دیازپام شونصد هربار که من دستم گرفتم نصف صفحه تو کما بودم.

    راستی رویا جون من دیر خبر نی نی رو خوندم. خیلی خیلی مبارک باشه و امیدوارم براتون کلی شادی بیاره.

  5. فایزه

    من هم در مورد نچسب بودن کتابهاش باهات موافقم. هم کتاب برف و هم قرمز راجع به تنشهای برخورد جامعه سنتی با جامعه مدرن است که موضوع بسیار جالبی است و من هم خیلی خوشحال شدم که دیدم یک ترکیه ای در این مورد نوشته بخصوص که درکشورشان مسلمانها تحت تبعیض غیرانسانی هستند. برداشت من این است که پاموک با اینکه غیرمذهبی است نکاه انسانی ای به مذهبی ها دارد و با به تصویر کشیدن زندگی آنها (مذهبی ها در برف و بنیادگراها در قرمز) و درد و تنش آنها از تغییرو تهدید سبک زندگیشان توسط مدرنیته، سعی میکند نگاه بخش ضدمذهبی جامعه ترکیه را تعدیل کند. من به همین دلیل از سوژه ها و تزش خوشم میاید و ارزشمند میدانمش. ولی به نظرم نویسنده قهاری نیست در بعضی صحنه ها و توصیفها گاهی توانایی های خوبی از خودش نشان میدهد ولی در کل پرداختش ضعیف و غیرواقعی است. حیف. امیدوارم یک روز همون کتابهاش را دوباره بنویسد.

    :)

Comments are closed.