Monthly Archives: May 2010

اپیدورال

این هفته آخرین جلسه کلاس آمادگی برای زایمان بود. هفته قبل جالب بود که وقت نکردم بنویسم.

سه تا ویدیو بهمون نشون داد. یکیش از اول تصمیم گرفته بود که از اپیدورال استفاده کنه. به همین خاطر هنوز دردش خیلی شدید نشده بود که بهش اپیدورال رو زدن و درد رو دیگه احساس نمی‌کرد ولی اون‌قدر حس داشت که فشار رو بفهمه. طوری که خانم معلممون توضیح داد مثل بی‌حسی دندون‌پزشکیه بیشتر. اونجا هم درد رو احساس نمی‌کنی ولی خب می‌فهمی وقتی دکتر به دندونت فشار میاره. این‌طوری هم توی جریان به دنیا اومدن بچه هستی هم درد نمی‌کشی. این اولی یه خانومی رو هم استخدام کرده بودن که بهش می‌گفتن birth assistant. که خب به چیزا وارد بود و با آرامش بهش می‌گفت که چه موقع چه جوری نفس بکشه و چه جوری بشینه و چه جوری راه بره و شوهرش یه جوری کنار وایساده بود. برای اینا همه چی خیلی آروم و خوب بود.

تو ویدیوی دوم تصمیم گرفته بودن که از اپیدورال استفاده نکنن. ولی وقتی که بیمارستان بودن درد دختره خیلی شدید شده بود و تحملش تموم شد و داروهای آرام‌بخش بهش زدن. طوری که خواب‌آلود شده بود و اصلا وقتی که موقع فشار دادن (push) بود که دیگه بچه بیاد گیج گیج بود. ولی بازم تقریبا قسمت آخرش بد نبود. این هم اگه درست یادم باشه هم مامانش بود هم شوهرش.

تو ویدیوی سوم هم از هیچ دارویی استفاده نکرد هم اینکه بیشتر مدت رو خونه مونده بود. یه عالم زن‌های خانواده‌اش هم باهاش بودن. مامانش و خواهراش و یه خانمی هم که استخدام کرده بودن  و اصلا شوهرش نبود (یا شاید هم شوهر نداشت). وای برای این یکی همه چی شلوغ پلوغ بود. از وقتی که تو خونه بود خب درد می‌کشید و یه موقع جیغ می‌زد، یه موقع بداخلاق می‌شد دعوا می‌کرد، یه موقع برعکس خوش‌اخلاق می‌شد و با همه حرف می‌زد. وقتی هم که بچه به دنیا اومد یه هو صد نفر ریختن که بچه رو بگیرن و یکی بند نافش رو ببره و یکی تمیزش کنه. به قول علیرضا داشتن بچه رو خفه می‌کردن.

البته قاعدتا این تجربه همه نیست و خیلی‌ها هم بدون هیچ دارویی و با آرامش بچه رو به دنیا می‌آرن. یه کسایی تجربه تو خونه بودن رو با هر دردسری باشه به بیمارستان رفتن و کنار آدم‌های غریبه بودن ترجیح می‌دن. و بعضی‌ها هم اصلا سر و صدا و هیجان رو یه قسمتی از طبیعی بودن روند زایمان می‌دونند ولی من که از قبل هم تصمیمم رو گرفته بودم و می‌خوام از اپیدورال استفاده کنم و هرچقدر هم زودتر قبولم کنند می‌رم بیمارستان.

همون جلسه هم یه تور از بیمارستان بود که اتاق‌ها رو بهمون نشون دادند که دفعه بعد راجع بهش می‌نویسم.

سزارین یا طبیعی

آسمان آبی تو کامنت‌ها در مورد سزارین و طبیعی پرسیده بود گفتم خوبه اینجا هرچی می‌دونم رو بگم. من هرچیزی که اینجا می‌شنوم و می‌خونم همه می‌گن که زایمان طبیعی بهتر از سزارینه. سزارین به هرحال یه عمل جراحیه و دردسرهای بعدش برای مادر بیشتره. دکتر خودم وقتی ازش سوال کردم که کی معلوم می‌شه که زایمان من چه طوریه، گفت فعلا که همه‌چی خوب پیش می‌ره و امید به طبیعیه. یعنی اصلا از اینکه من چی می‌خوام هیج سوالی نکرد و سزارین انتخاب برای موقعی بود که مشکلی باشه. البته این مشکل خب می‌تونه چیزی به سادگی این باشه که بچه نچرخیده باشه و سرش هنوز بالا باشه.

به همین خاطر تصورم این بود که شاید اصلا در امریکا سزارین خیلی کم باشه و اصلا انتخابی نباشه. ولی وقتی سوال آسمان آبی رو دیدم رفتم گشتم و دیدم که نه در آمریکا ۳۰ درصد از زایمان‌ها با سزارین انجام می‌شه و نصف این تعداد به خواست خود مادر و پدر بوده که سزارین انجام شده.

تو اون کتاب تاریخ تولد که قبلا گفته بودم دارم می‌خونم نوشته بود که زیاد شدن سزارین یکی از دلایل عمده‌اش تغذیه در دوران جدیده که باعث می‌شه بچه‌ها بزرگ‌تر از سابق شده‌اند ولی بزرگ شدن اندازه لگن مادرها چیزی نیست که تو یه نسل و دو نسل درست بشه. یکی دیگه از عوامل زیاد بودن سزارین در بعضی منطقه‌ها هم نرم بودن استخوان‌های مادرهاست. جاهایی که مادرها زیاد نور آفتاب نمی‌خورند و به همین خاطر کمبود ویتامین D دارند لگن‌ها هم کوچک‌تر می‌شه. البته ایران در کل خب کشور آفتابیه ولی شاید به خاطر اینکه از یک سنی به بعد به خاطر پوشش زن‌ها کمتر آفتاب می‌خورند تاثیر داشته باشه.

پیشرفت‌های هفته‌های اخیر

– یه مدته که تکون‌های بچه رو احساس می‌کنم. اولش یه حس‌هایی داشتم ولی مطمئن نبودم که چی هستند. ولی یه بار به علیرضا هم گفتم دستش رو بگذاره و درست همون لحظه علیرضا هم تکون رو احساس کرد. الان دیگه بیشتر مشخص شده‌اند البته. ولی بعضی‌ها دیده‌ام که می‌فهمند که مثلا با غذای خاصی یا هیجان بیشتر بچه تکون می‌خوره. ولی من هیچ برنامه خاصی هنوز مشاهده نکرده‌ام!

– هفته پیش اولین جلسه کلاس آمادگی برای زایمان رو رفتیم. ۱۲ تا زوج بودیم. همه بچه اولشون بود به جز یه زوج که بچه سومشون بود. جالب بود برام که اومده بودند. خودشون توضیح دادند که بعد از بچه دومشون که الان ۹ سالشه تصمیم گرفته بودند دیگه بچه نیارند. ولی بعد خانومه نظرش عوض شده و به همین خاطر این دفعه با IVF اقدام کرده‌‌اند. یه زوج دیگه هم بودند که اون‌ها هم با IVF بچه‌دار شده بودند. جالب بود که هیچ کدوم دوقلو نبودند. ما نسبتا زود رفتیم انگار کلاس رو! چون همه due dateشون زودتر از ما بود. البته یکی دو تا نزدیک به ما بودند.

– جلسه اول بیشتر راجع به ناراحتی‌هایی که الان‌ها باهاش مواجه هستیم حرف زد و اینکه چی‌کار کنیم که بهتر بشه. مثلا گفت اگه سیاتیک یهو تیر کشید پاتون رو یه مقدار به بالا جمع کنید تا بچه یه کم تکون بخوره و درد شاید کم بشه. برای درد کمر گفت که باید ماهیچه‌های پشت کمرتون رو تقویت کنید و یه سری ورزش یاد داد. یه مدل ماساژ دادن هم به مردها یاد داد که برای ما انجام بدن و گفت که اینو هر شب یه ده دقیقه‌ای تمرین کنید همه زن‌ها کلی خوشحال شدند! آخر کلاس هم دراز کشیدیم و تمرین نفس کشیدن داد برای آمادگی موقع زایمان. به مردها هم می‌گفت که یاد بگیرند نفس کشیدن ما رو بشمارند تا بفهمند که آیا ریلکس هستیم یا نه.

– در راستای خرید کردن نمی‌دونم چقدر تنبل هستیم و بقیه کی وسایلشون رو می‌خرند. تا حالا فقط یه بار رفتیم یکی از این مغازه‌های بزرگ و کالسکه‌ها رو نگاه کردیم که اونو هم هنوز نخریدیم.

خودکشی

تازگی خبر خودکشی یه دانشجوی شریف رو خوندم و بعد یکی از بچه‌هایی که سال‌های بعد از من دانشگاه بوده گفته بود که زیاد خبر خودکشی تو شریف می‌شنیده. با توجه به این که مثل خیلی چیزهای دیگه تو ایران آمار درست و حسابی وجود نداره واقعا نمی‌شه فهمید که چند نفر در سال در دانشگاه‌ها خودکشی می‌کنند و آمار هر دانشگاه به نسبت جاهای دیگه چه جوریه. ولی یادم افتاد که راجع به خودکشی‌ها در Cornell بگم. (نمی‌دونم چرا فکر می‌کنم قبلا اینا رو اینجا نوشته‌ام. ولی گشتم پیدا نکردم. خلاصه ببخشید اگه تکراریه.)

Cornell از سال‌های قدیم معروف بوده به دانشگاه خودکشی و دانشگاه همیشه اینو تکذیب کرده و می‌گه که میانگین تعداد خودکشی اونجا بالاتر از حد معمول در جاهای دیگه نیست. ولی با این‌حال دانشگاه خیلی سعی کرده که امکاناتی بگذاره که همون اتفاقات رو هم کم کنه. وقتی که من اونجا بودم تو همه مراسم معارفه دانشگاه صدبار تکرار کردن که هر مشکلی داشتین با دیگران مطرح کنید. کلی سیستم مشاوره دانشگاه رو توضیح دادند. و حسابی سعی کرده بودند که تو هر وقت می‌خواهی بتونی با کسی صحبت کنی. دو نوع مشاوره اون‌جا بود. یکی مدلی بود که بهش می‌گفتند Let’s Talk. این‌طوری بود که مشاورهای دانشگاه ساعت‌های مختلف جاهای مختلف دانشگاه می‌نشستند و هرکسی بدون وقت قبلی و حتی بدون احتیاج به اینکه اسمش رو بگه می‌تونست بره باهاشون صحبت کنه. مدل دوم همون مدل معمول همه‌جا بود که باید می‌رفتی مرکز بهداشت دانشگاه و وقت می‌گرفتی و معمولا این مشاوره‌های جدی‌تر بود و بسته به مشکل چندین جلسه ادامه پیدا می‌کرد.جلسه‌‌های مشاوره گروهی که آدم‌های با مشکل مشابه با هم حرف بزنند هم که بود.

از سال ۲۰۰۵ تا همین پارسال هم هیچ خودکشی‌ای نشده بود تو دانشگاه. ولی امسال یهو تعداد خودکشی‌ها زیاد شد و در عرض شش ماه ۶ نفر خودکشی کردند که تفریبا ۳ برابر میانگین معمول دانشگاه‌هاست. دیگه خود رییس دانشگاه و رییس مدرسه مهندسی به همه email زدند و خیلی تاکید کردند که کمک بگیرید و به بقیه توصیه کردند که حواستون باشه و دقت کنید که کسی اگه دور و برتون مشکل داره حتما به ما خبر بدید و اینا.

مساله اینه که خودکشی کلا مساله پیچیده‌ایه. وقتی تو خبر هست که طرف دانشجوی شریف بوده همه می‌گن آره دیگه فشار زیاده و بچه‌های شریف ایزوله هستند و چه و چه. Cornell اصلا به فشار کار زیاد و اینا معروف نیست. البته خب جزو Ivy League هست و دانشگاه خیلی خوبیه ولی مثلا شاید شهرت جایی مثل MIT به خرخونی بیشتر باشه.. دانشجو‌هاش اون‌طوری که قبلا هم گفته بودم حداقل در مقایسه با دو سه تا دانشگاهی که من دیدم خیلی هم شنگول و اهل حالند.

وقتی این اتفاق‌ها می‌افته به جای نظریه پردازی واقعا باید تحقیق کرد و به فکر چاره بود. که کاریه که فکر می‌کنم ذره‌ای هم تو دانشگاه‌های ایران به فکرش نیستند. یکی از مواردی که تو خود خوابگاه بود و من چون تو شورای صنفی بودم باهاش یه مقدار درگیر بودم کسی بود که تا حدی از ترس خانواده‌اش خودکشی کرده بود (رگ دستش رو زده بود و خوشبختانه ناموفق) از دانشگاه اخراجش کردند و فرستادند پیش مامان و باباش برای اینکه روی بقیه تاثیر نگذاره.