تو وبلاگ خیلیها خوندم که از دوران حاملگیشون خیلی با خاطرات خوب یاد میکنند و میگن که لذت بردن و اینا. نمیدونم که اینا در مقایسه با کی هست؟ نکنه بعدش انقدر سخته که این سختیها به چشم آدم خوشی و لذت میاد؟! آره از نظر من این چند ماه به صرف خودش دوران لذت بخشی نیست. دردهای و محدودیتهای فیزیکی به هر حال سختن. مخصوصا این ندونستن و نگرانیهاش سختترش هم میکنه. من اصولا آدمی هستم که مثلا وقتی یه چیزی آنلاین میخرم روزی چند بار چک میکنم که کجاست. و ۹ ماه صبر کردن برام چیز آسونی نیست مخصوصا وقتی نگران باشم که آیا همه چیز خوب هست یا نه. ولی خب قرار بود از خوبیها بگم:
– به نظرم در کل چیزی که حاملگی رو میتونه دوران خوبی کنه نتیجهشه. یعنی این که بگی حاملگی دوران خوبی بود به خاطر شادیایه که بعدش تجربه میکنی. مثل کنکور قبول شدن! اگه جایی که دوست داری قبول شی احتمالا دوران درس خوندنت رو به خوبی یاد میکنی. پس باید بیشتر سعی کرد که به آینده فکر کرد تا نگرانی برای حال. (البته خودم با این لالایی خوابم نمیبره!)
– بچه و حاملگی تجربه مشترکی برای تعداد زیادی از آدمهاست. حامله بودن باعث میشه با کسایی حرف مشترک بزنی که قبل از اون سلام علیک هم نمیکردین. مخصوصا از وقتی دیگه وارد ماههای آخر شدهام و به طور واضحتری حاملهام تو خیابون و مغازه ملت بهم تبریک میگن و میپرسن بچه چیه و کی میاد و از این حرفا. اینجا توی دانشکده استادهای سن بالاتر زیاد استادهای جوونتر رو تحویل نمیگیرند یا حداقل ما رو زیاد تحویل نمیگرفتن. ولی از وقتی من با شکم گنده با علیرضا راه میرم همه باهامون سلام علیک میکنن و سوال میپرسن. گرچه که الان خیلیهاشون بچههاشون دارن بچهدار میشن ولی فکر کنم با بچهدار شدن تو رو بیشتر مثل خودشون حساب میکنن تا قبل.
– مردم سعی میکنند با خانم حامله مهربون رفتار کنن. البته برای من پیش اومد که مثلا تو متروی نیویورک یه نفر هم پانشد من بشینم. ولی یه موردهایی پیش میاد که کیف خودش رو داره. مثلا یه بار تو یه مغازه میخواستم میوه بشورم. به یکی از کسایی که کار میکرد گفتم ببخشید دستشویی کجاست. اونم بیچاره فکر کرد من خیلی عجله دارم گفت دستشویی عمومی نداریم بیا ببرمت دستشویی خودمون! یا با اعظم که نیویورک بودیم از یه مغازه پاپکورن و پرتزل خریدیم. اعظم که داشت پرتزل خودش رو میگرفت مغازهداره بهش یه دونه اضافه داده بود گفته بود این برای بچه اون خانوم!
– مهمتر از همه اینه که آدم واسه خودش این دوران رو لذتبخش کنه. پیادهروی، شنا، کتابخوندن، موسیقی خوب گوش دادن همه میتونه خیلی آروم کنده باشه و به آدم احساس مثبت بده. یه چیز خیلی خوب آماده کردن وسایل بچه است. چیزای بچهها خب همه خیلی خوشگل و با نمکن و حتی نگاه کردن بهشون به آدم احساس خوبی میده. مثلا من تو از همون ماههای اول تو فلیکر میزدم اتاق بچه (nursery یا baby room) و اتاقهای مختلف با سلیقههای مختلف رو میدیدم. خود خرید کردن مخصوصا لباسهای کوچولو کوچولو خریدن که خیلی کیف داره. برای ما با دوستای خوب که از جاهای مختلف برامون کادو میفرستادن اینکه هر از گاهی که میای خونه دم در یه بسته باشه هم که کلی هیجان انگیز بوده.
پینوشت: دو تا چیز رو یادم رفت بنویسم:
– پانی حرف ویار زده بود که من خوشبختانه یا بدبختانه! اصلا نداشتم یعنی هیچی نبود که دلم بخواد. ولی آره یه خوبی حاملگی هم اینه که دوروبریها بهت محل میگذارند. چیز سنگین بلند نکنی. چیزی که هوس کنی برات پیدا کنن. زیاد راه نری خسته بشی، ….. خلاصه تا جایی که میخواهین میتونین استفاده کنین!
– تکون خوردن بچه واقعا حس جالبیه. برای من واقعا بعد از اون بود که واقعی شد که یه موجود زنده هست و داره بزرک میشه. سکسکه میکنه، لگد میزنه، پشتش رو میکنه و خودش رو جا میاندازه.
Royaa joon man montazer budam begi ke khoobie shomare yekesh inke be esme viyar mishe har chi delet khast har saati delet khast o gir biario bokhori:)
شاید چون حاملکی اوله لذت نمیبری و بیشتر یگرانی .من هم اون موقع همین حال رو داشتم و دوست داشتم زودتر تموم شه میگفتم پیش چشمم باشه راحت تره تا تو دلم
اما الان دارم لذت میبرم از بودنش همراه خودم و افسوس اون روزهای از دست رفته و لذت نبرده اش رو میخورم
شاد باش و نگران هم نباش وقتی تموم شه میبینی چه کوتاه بود هرچند باور دارم سخته
asheghetam ke ba hameye masael yek jor barkhord mikoni, tahlili o manteghi!
من اگر جای تو باشم مامانم رو نمی برم توی اتاق زایمان . به نظرم مامان ها تحمل درد کشیدن بچه هاشون رو ندارن و کلافه ترت ممکنه بکنه.من که حداقل مطمئن هستم این کار را نمی کنم و با همسرم می رم که نمونه ای تاریخی از انسانی است که می تواند خودش را خونسرد نشان بدهد هر چقدر هم که نباشد.
ولی برای بعدش نمی دونم با توجه به فضاهای کم خانه های اروپایی چیکار کنم که آرامش خودمون حفظ بشه و همه چیز خوب باشه و اینا.
راستی نی نی کی می یاد.حسودی ام هم شد بهت که برات بیبی شاور گرفتن!
به نظرم چون حاملگی آخرین روزهاییه که آدم اختیارش دست خودشه اینقدر میگن شیرینه! البته آدم شیرینیش رو بعد از به دنیا اومدن بچه می فهمه!! به نظرم از آخرین روزهات حسابی استفاده کن. چون بعدا ایقدر سرت شلوغ میشه که خودت رو یادت میره!!
این سوال رو که دوران خوبی آدم می گه با مقایسه یا کیه و چرا م یگه خوب رو باید مفصل جواب بدم چون من همیشه با خیلی خوبی یاد می کنم از اون دوران. معمولا هورمون «خوشبختی» در اون زمان در بدن زیاد تولید می شه، مال من فکر کنم زیادتر از نرمالش بود :))) نه! اینجوری نمی شه، یه بار مفصل باید بنویسم! فقط اول آمدم وبلاگ تو رو بخونم ببینم چطوری…. دلم تنگ شده بود
ولی کم نوشتی ها! از حس و حالت بیشتر بنویس چون این حاملگی از اون چیزهای «سالی یه باره»و آدم زود یادش می ره (به همون دلیل اتفاقات بعدش) و حیفه ننویسی….
و مرسی که می نویسی :)
رویا جان سلام
نمی دونم تا الان فارغ شدی یا نه ؟امیدوارم در کنار بچه .همسر. مامان و بابا اخساس سلامتی و خوشبختیت صد چندان باشد جوری می نویسم که انگار به سلامتی فارغ شدی تبریکات صمیمانه ما رو بپذیرید .دو تا سؤال یکی اینکه علیرغم اینکه مامان گفتند کجا یعنی کدوم شهرید من فراموش کردم .دوم اینکه چند ساعت از لحاظ ساعت جلوتر یا عقب ترید؟موفق باشید.
سلام. من با سرچ كردن حميدرضا عيدي به اينجا رسيدم. خوشحالم از آشنايي با بلاگتون. اميدوارم كه كوجولو به سلامتي اومده باشه. راستش فكر ميكنم دغدغه اصلي از موقع فارغ شدن تازه به وجود مياد و شب و روز فكر آدمو مشغول ميكنه اين بچه. ارزو ميكنم كه خوشبخت و شاد باشه كوچولوتون.
:)
سلام رویا جان . امیدوارم حالت خوب باشه. طبق گفته خودت تو یکی از پست هات نی نی جان تا الان (اوايل شهریور) احتمالا به دنیا اومده ، خواستم تبریک بگم اومدنشو و اگرم هنوز نیومده ان شاء الله به سلامتی بیاد . خوب و خوش باشی .