شیر دادن

– مرسی از تبریک‌ها.

-از اون جايى كه مدت زيادى از شبانه روز يا من در حال شير دادنم يا بچه تو بغل من خوابه بايد ياد بگيرم يه دستي رو ايفون وب لاگ بنويسم اگه بخوام زود زود بنويسم.

– اسم پسرمون رو گذاشتیم سپهر. خیلی تصمیم سختی بود. من خیلی دوست داشتم معنی اسمش قشنگ باشه و چون می‌خواستم فقط یه اسم داشته باشه باید اسم نسبتا ساده‌ای هم می‌بود که بتونن خوب بگن. امیدوارم که بعدا خودش هم راضی باشه از اسمش.

– باید این روزا بنویسم از سختی‌هاش که هم خودم یادم نره هم بعدا کسی بچه‌دار شد و این سختی‌ها رو کشید مثل الان من فکر نکنه تنهاست. از همون موقع که حامله بودم هرکی ما رو می‌دید می‌گفت خب از حالا خوب بخوابید که تا مدت‌ها از خواب خبری نیست.

ولی واقعا مساله خواب نیست. مساله اینه که هیچ حساب کتابی نداره هیچی. هرکاری می‌کنی نمی‌دونی کار درست بوده یا نه. قاعده کلی که تو کتاب‌ها نوشته‌ان و توی بیمارستان هم دکترها بهمون می‌گفتن اینه که روزها هر دو ساعت یکبار و شب‌ها هر سه ساعت یک‌بار بچه باید شیر بخوره. ولی اگه روزهای اول توی بیمارستان شیرم خیلی کم بود که البته طبیعی بود. بچه هم هی وسط شیر خوردن خوابش می‌برد و می‌گفتن باید بیدارش کنی. هی نگران بودم و هربار گریه می‌کرد منم گریه می‌کردم. وزنش هم هی کم و کم‌تر می‌شد. البته تا ۱۰ درصد می‌گفتن طبیعیه ولی به ۹ درصد که رسید دکتر اطفال گفت که بهش شیر خشک بدیم. البته شیر خودم رو می‌دادم و بعد شیر خشک می‌دادم. حالا از اون طرف مشاور شیر دادن هی می‌گفت همین باعث می‌شه یاد نگیره مک زدن رو. و باید شده هر نیم ساعت یه بار، یه ساعت یه بار به بچه شیر بدم تا هم سیر بشه هم شیر بیشتر بیاد. روز اولی که اومدم خونه شیرم رو که دوشیدم دیدم مقدارش نسبتا خوب شده و شیر خشک رو قطع کردم. ولی حالا هر یه ساعت یه بار شیر می‌خواست. گفتم خب هنوز اون قدر زیاد نشده و به شیشه شیر عادت کرده بوده و هربار که گشنه‌اش بود بهش شیر می‌دادم. انقدر نگران بودم که تو این دو هفته دو بار بردیمش دکتر و خوشبختانه گفت وزنش خیلی خوب زیاد شده.

ولی احساس می‌کنم نگرانیم از گشنه موندن بچه تبدیل شده به یه عادت بد توش. بعضی وقتا حتی تحمل ۴۵ دقیقه رو هم نداره و هی می‌خواد شیر بخوره. تو سایت‌ها یا کتاب‌هایی که دارم کلی دلیل برای گریه کردن می‌نویسن که چه می‌دونم پوشکش خیس باشه یا خسته باشه یا حوصله‌اش سر رفته باشه. ولی این آقا پسر ما به نظر میاد تنها مشکلش در زندگی گشنه بودنه. وقتی گریه‌اش بلند می‌شه هیچ ترفندی بهش کارگر نیست به جز شیر خوردن. فقط در حال شیر خوردن خوابش می‌بره و قبل  و بعد هر عوض کردن باید شیر بخوره. هیچ جوره نمی‌تونم بفهمم که فقط بد عادت شده یا در هر وعده بهش کم شیر می‌رسه که زود گشنه‌اش می‌شه.

به همه اینا اضافه که کنی کمردرد و زخم شدن و درد موقع شیر دادن که هی باز می‌گن موقعیت گرفتن بچه خوب نبوده وگرنه هیچ دردی نباید باشه تنها احساس این روزا بیچاره بودنه. یعنی واقعا بدون چاره بودن.

15 thoughts on “شیر دادن

  1. لیلا

    رویا جون این سر شلوغیای اولش کاملا طبیعیه.شیر دادن به بچه هم من قبل از زایمان فکر می کردم کار راحتیه ولی بعد دیدم خیلی سخته یعنی مشکلات خودشو داره.بابا خب خوبه که نی نی زیاد بخوره. شاید هر دفعه کم می خوره که زود گشنش می شه.اینجا که می گن هر دفعه باید بچه از هر دو سینه بخوره و کاملم بخوره البته عملا نمی شه.اینو هم می دونی که اول شیر آبه و آخرای شیر قسمت غلیظ و مقوی شیره.حالا کم کم عادتاش درست می شه. اسمشم که خیلی قشنگه.مبارکش باشه:)

    1. رویا Post author

      مرسی لیلا. آره منم از همین که کم می‌خوره می‌ترسیدم. یواش یواش ولی داره بهتر می‌شه کلا.

  2. سارا

    رویا خیلی خوبه که زیاد میخوره استرس نخوردنش رو که اولش کشیدی خیلی بده. مطمئن باش که داری گامهای اول رو برای ساختن یک بزرگمرد تاریخ برمیداری اونم یک سپهر ;)

    1. رویا Post author

      اون موقع اصلا مطمئن نبودم زیاد می‌خوره. بعدش هم دوست دارم بدونم چشه. اگه خوابش میاد خب بخوابونمش نه اینکه سر هر چیزی شیر بخوره. الان یه ذره بهتر شده کلا همه چی.

  3. Ng

    اول از همه بگم که همه چیز خوب می شه، دو ماه دیگه همه چیز عالی می شه و کامل دستت می آد و دیگه این حس رو نخواهی داشت… منهمین الان چراغ رو روشن کردم و دخترم بهم می گه تولدت مبارک :))))
    اولش واقعا سخته! آدم نمی دونه بچه چشه! بچه هم که خودش نمی دونه چشه!!! نه ماه تو شکم مامانش بوده، صدای قلب مامانش رو شنیده همیشه، گرم بوده، تاریک بوده، نور نبوده، کسی دستش نمی زده، عوض نمی شده و…. همین تغییرات براش زیاده و گاهی فقط می خواد بچسبه به مامانش نه که شیر بخوره، که فقط صدای قلب مامانش رو بشنوه! خیلی سخته، خیلی! من هنوز کمر درد دارم، گاهی بچه یک ساعت می چسبید بهم! به من هم ماما که می آمد خونه گفت دو ساعت زودتر بهش شیر نده! مامانم مثل گداها این بچه رو بغل می کرد می آورد جلوم می گفت دوست داره بغلت باشه! بغلش کن و بهش شیر بده! می خواستم خودم رو بکشم!!!!!!! تو اون فیلم های اول، الان که می بینم همش صدای خودم رو می شنوم که دارم از مامان و شوهرم می پرسم یعنی سیر شده؟! نکنه گشنه باشه!!!! من تا مدتی شیر رو می دوشیدم و تو شیشه به بچه می دادم. یه سر سینه پلاستیکی هم هست برای اینکه جلو زخم شدن رو بگیره و بچه بتونه راحت شیر بخوره! اون رو هم مدتی می ذاشتم و در نهایت در سه/ چهار ماهگی بچه برنامه اش تنظیم شده بود و دیگه من هم نگران نبودم مدام و خودش هم فهمیده بود دیگه از تو شکم مامانش در آمده و وارد دنیای جدیدی شده! اون اول ها نصف شب بیدار می شد یک ساعت طول می کشید شیر خوردنش، در چهار ماهگی نیمه شب چشم هاش رو هم باز نمی کرد، فقط شیر می خورد و در عرض پنج دقیقه هم سینه رو خالی می کرد و می خوابید باز! به من اعتماد کن! الان بدترین دورانه ولی روز به روز بهتر می شه! باید یاد بگیرید، هم تو و هم بچه! و یاد خواهید گرفت… خیلی دوران سختیه، برای همه سخته، می دونم. مخصوصا اگه کسی نباشه! می تونم تصور کنم… ولی بهتر می شه روزی دلت تنگ می شه برای همین روزها! مثل راه رفتن بچه! اول روزی هزار بار زمین می خوره ولی کم کم یاد می گیره… الان اون دوران زمین خوردنه که سخته و درد هم داره! ولی خوب می شه…. فرصت بده به خودتون.
    به فکرت هستم دوستم در این روزهای سختت….. ولی خوب می شه :)

    1. رویا Post author

      مرسی نگار. منم باید سعی کنم یه ساعت‌هایی رو خودم ندم که بتونم یه استراحتی بکنم و بقیه موارد سرحال باشم. می‌دونم که وقتی آدم عصبی هم می‌شه شیرش هم کم میاد. تو آخرش به ساعت عمل کردی؟ یا خودش درست شد؟

  4. یک دانه شن

    سلام رویا جونم. من از ترس اینکه مزاحمتون نشم و چون می دونم این روزهای اول چقدر کار داری بهت زنگ نزدم که تبریک بگم. ایشالله که خدا بهتون همیشه سلامتی و شادی بده و همیشه و همیشه شاد و سلامت باشین.

  5. مینا

    سلام رویا جوت، تولد آقا سپهر کوچولو رو بهت تبریک می گم :)
    این چیزهایی که می گی مرور خاطراتیه برای ما مامانایی که الان بچه هامون کمی بزرگتر شدند. یادمه که اون روزها فکر می کردم من دیگه هیچ وقت روی آرامش رو نخواهم دید. یه بار که ریحانه رو برده بودم دکتر یه خانومی رو دیدم که یه پسر حدودا 4-3 ساله داشت و خیلی خوب به سر و وضعش رسیده بود و برای منی که با کلی خستگی و بی حالی و افسردگی رفته بودم اونجا خیلی خیلی عجیب بود که مگه آدم ولت اینجور کارها رو هم پیدا می کنه؟ تا مدتها آرایشگاه رفتن و خرید کردن و حتی تنهایی قدم زدن بدون نگرانی برای نی نی برام آرزو شده بود اما خدا رو شکر همه اینها می گذرن و فقط خاطراتشون برای آدم می مونه و هر چی آدم سخت تر بپیره این قضیه رو (مثل خود من) دیرتر و سخت تر هم می گدره)
    من به یه نتیجه ای رسیده بودم که هرچی مامانا توی قضیه بچه داری بیخیال و بدون اطلاعات باشند و مثل من برای هر گریه و خواب و بیخوابی بچه توی اینترنت دنبال اطلاعات نباشند کمتر اذیت می شند. من که نتونستم اما تلاش کن شاید تو بتونی :)

    1. رویا Post author

      این گشتن توی اینترنت رو واقعا درست گفتی. انقدر اطلاعات متناقضه که بیشتر به آدم اضطراب می‌ده تا کمک. ولی به قول تو نمی‌تونم جلوی خودم رو بگیرم.

  6. زنجبیل

    سلام
    نگران نباشین .همه چی خوب میشه بچه من یه چند روزی از پسرک شما بزرگتره .عادت میکنه به مکیدن تنها دلیل خستگی و زود خوابیدنش هم ضعف فک شه کم کم قوی میشه همه بچه ها همین طورن
    ضمنا برای نوک سینه هاتون از ماما یا پزشک بچه ها بپرسین یه کرم هست که به من دادن گفتن بمال اما کم برای بچه هم خوردنش بی ضرره اکا اثرش فوق العاده
    دیگه اینکه من خیلی موافق این نیستم که سر دو ساعت شیرش بده !!!هر وقت گشنه میشه میدم بهش .تو شیشه هم ندین چون شیر فقط با خوردن بچه از سینه مادر زیاد میشه ضمن اینکه مکیدن بچه کنک میکنه زودتر رحمتون جمع شه .البته قبلش بهتره یه دستشویی برین بعد شیر بدین اینطوری درد هاتون هم زودتر خوب میشه .یه چیزه دیگه بد نیست گاهی بچه رو رو سینتون بگذارین تا اروم شه

  7. mozhgan

    mobaarak baashe royaa jan, che esm e ghashangi, ishalaa zir e saye pedar o madaresh shaad o salamat baashe, az sakhti haa ke gofti yaad e chand mah pish e khodam oftaadam, man taa 40 rooz sinam zakhm bood o khoon mioomad, del dard haaie bamdad ham ke shab o rooz baraamoon nazaashte bood, vali negaraan nabaash zood migzare o 2 maah dige oonghadr ham khodet va ham sepehr pishraft mikoni ke baavaret nemishe. alaan bamdad 9 mah o nimeshe o raah oftade o ye kam mifahme !!! manam kheili dastaam baaz tar shode. ishala in rooz haaie sakht zood migzare, raasti ax bezar, nini ro az door bebinim :)

  8. 40تیکه

    نگران نباش بچه با بچه فرق داره و اون چیزی که تو کتاب ها مینویسن میانگین تجربیات نویسنده است. بعدشم بچه بعد از دو ماهگی (تجربه من) برای بعضی ها بعد از 6 ماهگی شروع میکنه به اینتراکت با مادر و نصف مشکلات حل. زندگی به روال عادیش بر میگرده و باور کن 8 ساعت هم میشه خوابید منم اینجوری هی نگران گرسنه موندنش بودم تا 4 ماهگی باید سر وقت بهش شیر بدی و نگران باشی ولی بعدش دیگه باید کم کم عادتش بدی که تا صبح بخوابه و کمتر بیدار شه. بچه داری سخته دست تنها بودن بیشتر سختش میکنه برای امثال ماها ولی شیرین یکی از لذت بخش ترین تجربیات ولی خب اونجوری هم که برخی از مادران زیادی خوشحال مینویسن هم آسمانی و این حرفا نیست. به قول علی بچه عین یه رییس بد قلق که هیچی راضی اش نمی کنه همشم داره غر میزنه! ما که آی کیو و اعتماد به نفسمون تو اون سه ماه اول یه 30 درصدی افت کرد!

Comments are closed.