هفت هفتگی

پسر ما هفت هفته رو تموم کرده و یواش یواش به دو ماهگی نزدیک می‌شه. حسابی می‌خنده مخصوصا صبح‌ها بعد از شیر خوردن که حسابی سر حاله. یه سر و صداهایی هم از خودش در میاره وقتی باهاش حرف می‌زنی یا وقتی خیلی هیجان زده می‌شه که خیلی ازشون کیف می‌کنیم. جدیدترین توانایی‌اش دنبال کردن اشیاست. قبلا فقط به آدم‌ها توجه می‌کرد و اگه چیزی حتی صدادار رو جلوش می‌گرفتی خیلی بهش بی‌توجه بود. ولی تازگی قشنگ نگاه می‌کنه مخصوصا اگه چیزی حرکت کنه. هرروز مدت خوبی می‌گذاریمش توی تختش و حسابی غرق تماشای موبایلی* می‌شه که باباش براش درست کرده.

دیروز همکار علیرضا رو که قبل از اینکه سپهر به دنیا بیاد رفته بودیم خونه‌شون گفتیم بیان اینجا. همکارش یه خانوم آلمانیه که دو تا بچه داره یه دختر نزدیک ۲ ساله و یه پسر ۷ ماهه که کمی تا قسمتی جزو همون دسته‌ایه که قبلا گفته بودم از وقتی من حامله شدم بیشتر ما رو تحویل می‌گیرن! البته در مورد کسایی که بچه کوچیک دارن قابل درکه که بخوان با کسای دیگه‌ای که بچه کوچیک دارن رفت و آمد کنن. مثلا دیروز که اینا خونه ما بودن ۹۹ درصد حرفا راجع به بچه‌ها بود و ۱ درصد هم راجع به اقدام کردن برای شغل و اینا (اونم موقعیت شغلیش مشابه علیرضاست). تو همین حرفای راجع به بچه‌ها و تجربه بچه‌داری فهمیدم که آدم چقدر از دور می‌تونه قضاوتش اشتباه باشه. ما قبل از اینکه بچه‌دار شیم می‌گفتیم آنا رو ببین. بچه‌اش رو از همون چند هفتگی می‌بست به خودش و می‌اومد دانشگاه سر سخنرانی و جلسه و کلاس. می‌گفتیم آره ما هم نباید بگذاریم بچه جلوی زندگی‌مون رو بگیره. وقتی بچه‌دار شدیم گفتیم وای خوش به حال آنا. چه بچه آرومی داشت. سپهر که گریه می‌کنه. خوب نمی‌خوابه و زندگی‌مون چقدر تغییر کرده. ولی دیروز که داشتیم حرف می‌زدیم می‌گفت که چقدر سخت بوده برای بچه اولش. می‌گفت که بچه‌اش اصلا نه تو صندلی ماشین، نه تو کالسکه نه حتی تو کریر (همینا که می‌بندن به سینه‌شون بچه رو) نمی‌خوابیده. اول تو خونه می‌خوابوندتش بعد می‌بسته به خودش و می‌اومده دانشگاه. می‌گفت که می‌رفته کلاس ورزش بعد از زایمان که همه با بچه‌شون می‌اومدن ولی انقدر بچه‌اش ناآروم بوده (یا خودش می‌ترسیده از ناآرومیش) که اون خودش تنها می‌رفته و بعد کلی حسودی می‌کرده به دیگران که چقدر بچه‌هاشون آرومن. خلاصه که کمی از حسودیمون کم شد و امیدوار شدیم که کم کم ما هم عادت خواهیم کرد و شاید هم دیگران به ما حسودی کنن!

پ.ن.*: نمی‌دونم تو فارسی به این موبایل‌ها چی می‌گن. ولی منظورم همون فیل‌های چرخانیه که بالای سر تخت هست.

8 thoughts on “هفت هفتگی

    1. رویا Post author

      راست می‌گی باید توضیح می‌دادم. الان تو خود متن می‌نویسم.

  1. پویا

    به به! چه اتاق خوشگلی، چه بادکنک‌هایی، چه فیل‌هایی! چه رنگی، چه سلیقه‌ای!‌ (دو نقطه دی)

  2. nazilasaki

    salam cheghadar rahat minvisdi hamishe az khoondan post haei ke mizarid lazat mibaram.hala matalebi ke neveshtid dar mord doghlooha ke ma darim che mesdaghi peyda mikone?

  3. لیلا

    دیگه وقتی بچه میاد 99 درصد حرفای جمع در مورد تجربیات هم دیگه در مورد یچه است.
    وای چه اتاق قشنگی اتفاقا من خیلی دوس داشتم عکس اتاقشو ببینم.

Comments are closed.