آخرین ساعتهای سال ۸۹ ه و مگه میشه چیزی ننوشت. ما الان خونه داداش عزیز در ونکوور نشستیم و با اینکه لباس عید نخریدیم و خونه تکونی نکردیم و سفره هفتسین هم هنوز نچیدیم، حسابی حال و هوای عید داریم.
یه نگاهی کردم ببینم سال گذشته رو چه جوری گذروندم، دیدم همه اتفاقات سال خلاصه میشه در سپهر. عید پارسال بود که تو وبلاگم گفتم که حامله هستم. و دیگه بعد اون همه فکر و ذکرم بچهداری بوده. بچهداری واقعا زندگی آدم رو جوری که هیچ وقت فکرش رو نمیکرده عوض میکنه و میشه گفت بزرگترین تغییر در زندگیمون بود. البته ازدواج کردن یا خارج اومدن هم واقعا تغییرات بزرگی بودن ولی حداقل برای من طوری نبودن که فکر کنم این اتفاقات من رو تغییر دادن ولی بچه داری تا حالاش که این طوری بوده.
تو سال گذشته کمتر کتاب خوندم، کمتر فیلم دیدم. بیشتر عکاسی کردم (از سپهر!). مسافرتهای کوتاه که همیشه زیاد میرفتیم (مثل بوستون و نیویورک) خیلی کمتر شد ولی عوضش گرین کاردمون اومد و بعد از ۸ سال رفتیم ایران و حالا هم که اومدیم ونکوور.
این از سالی که گذشت. ببینیم سال دیگهمون چقدر هیجانانگیز خواهد بود. فعلا که باز یه اسبابکشی بزرگ خواهیم داشت وسطهای تابستون. علیرضا دانشگاه کالیفرنیا در سندیگو شغل گرفته و دیگه ما هم قراره کالفرنیایی بشیم. امیدوارم برای همه شما هم سال خوبی باشه و همه با هم خوشحال و سلامت باشیم.
سال نو مبارککککک
امیدوارم سال خوبی برای شما و خانوادتون باشه ، مخصوصااا واسه سپهر کوچولوو
موفقیت و سربلندی را براتون ارزومندم .
سلام.
پست قشنگی بود . امیدوارم من هم یه روز بتونم مثه شما کالیفرنیایی بشم.
سال خوبی داشته باشید
سال نو مبارک رویا جون! ایشالا که سفر بهتون خوش بگذره….
رویا جان من مدتها بود که وبلاگت رو نخونده بودم چون فیلتره. حالا با وی پی ان اومدم و دیدم هووه بچه دار هم شدی. مبارکه. درمورد شب بیداری ها پرسیده بودی، باید بگم که بگیر نگیر داره. فکر کنم مال ماندانا به خاطر دندونشه. گاهی اوقات بدخواب میشه. ولی کل جریان سه سال بیشتر نیست که مثل برق و باد هم می گذره. خوش باشی و از داشتنش لذت ببری عزیزم
آره اشتباه فهمیده بودم عزیزم. یه وقتایی بد خوابی دارن. البته خودشون خوب می خوبن ها. میان تو تختت و مانع خواب شما میشن