Monthly Archives: April 2011

شیر دادن – بهتر می‌شه

چند وقت پیش که هوا خوب شده بود رفته بودیم مرکز شهر قدم بزنیم. جلوی کتاب‌خونه عمومی شهر یه محوطه‌ای داره برای نشستن، اونجا نشسته بودیم. یه نفر به نظرم آشنا اومد. نگاه که کردم دیدم یکی بود که تو گروهی که برای کمک به شیردادن* بود می‌اومد. اون موقع که اومده بود اونجا بچه‌اش اصلا شیر نمی‌خورد و همه‌اش گریه می‌کرد. خودش انقدر معلوم بود درد داره و خسته است و بیچاره که با اینکه دیرتر از همه اومد خانوم مشاور اول از همه رفت به اون کمک کنه. ولی حالا شاد و شنگول و تر و تمیز، بچه‌اش توی کالسکه آروم نشسته بود و دو تایی داشتند قدم می‌زدند. نمی‌دونم که هنوز شیر خودش رو می‌داد یا کلا پشیمون شده بود ولی با توجه به تجربه خودم و خیلی‌های دیگه یاد این سری ویدیوهای «اوضاع بهتر می‌شه»** افتادم. گفتم کاش راجع به شیر دادن و به طور کلی بچه‌داری هم همچین پروژه‌ای راه می‌افتاد. اون هفته‌های اول که همه‌اش درد داشتم شاید باورم نمی‌شد که یه روزی انقدر همه چی خوب و آسون بشه. اینا رو قبلش هیچ کس به خودم نگفته بود و هیچ‌جا نخونده بودم گفتم حداقل یه بار خودم اینجا بنویسم.

وقتی توی بیمارستان بودم اکثر پرستارها و مشاورهای شیردهی می‌گفتن که نه شیردادن نباید درد باشه و حتما داری یه کاری رو اشتباه انجام می‌دی. فقط یکی از دکترهای زنان بود که بهم گفت فقط باید صبر کنی. گفت من خودم دو ماه بیچاره بودم ولی بعد همه چی مثل آب خوردن شد. نمی‌دونم چرا این مشاورها و دکترها با گفتن اینکه حتما داری یه کاری رو غلط انجام می‌دی این حس بد رو به آدم‌ها منتقل می‌کنن. اگه من بخوام همچین ویدیویی درست کنم می‌گم که حتما قبل از به دنیا اومدن بچه  سعی کنین راجع به شیر دادن هم مطالعه کنین. تو یوتیوب breastfeeding رو سرچ کنید و ویدیوهای آموزشی رو ببینین (مشاوری که من پیشش می‌رفتم سایت دکتر نیومن رو خیلی توصیه می‌کرد). اگه روزهای اول شیر نداشتین فکر نکنین که جزو دسته‌‌ای هستید که شیر ندارند. تا جایی که من خونده‌ام مگر تو موارد خیلی خیلی خاص (مثلا کسی که عملی رو سینه‌‌هاش کرده‌) همه می‌تونن خودشون شیر بدن. اگه درد داشتید حتما برید دکتر که چک کنه عفونتی خودتون یا دهن بچه نداشته باشه. اگه مشاورهایی برای کمک دور و برتون هست یا گروه‌های حمایتی هست برین پیششون. ولی در نهایت صبر کنید و همه چی بهتر می‌شه.

البته اینو بگم که من اصلا طرفدار اینکه دردی که از توانمون خارجه رو تحمل کنیم که حالا بچه شیر خشک نخوره نیستم. من خودم شیر خشک خوردم و چیزیم هم نشده!  فقط فکر می‌کنم خوبه که آدم واقعیت رو بدونه و بعد تصمیم بگیره. خودم از اینکه صبر کردم راضیم. وقتی سپهر با علاقه خیلی زیاد شیر می‌‌خوره و آرومش می‌کنه احساس خوبی دارم و مهم‌تر از همه وقتی که هربار که بیرون می‌ریم یا مثلا تو هواپیما یا تو مسافرت‌های چند روزه نمی‌خواد نگران شیشه شیر و آب تمیز و … باشم و می‌دونم که تو هر شرایطی حداقل گشنه نمی‌مونه خیلی خیالم راحت می‌شه.

* فکر کنم اینجا نگفتم که چون درد داشتم بعد از شیردادن دکتر بهم گفت که برم پیش مشاور شیردهی. به مشاور که زنگ زدم گفت می‌تونم بیام خونه‌ات ببینمت ولی توصیه می‌کنم بیای جلسه‌هامون. که چند جلسه رفتم و با اینکه به طور فیزیکی کمکی نکرد ولی از لحاظ روحی خوب بود. اصلا تو اسمش (breastfeeding support group) هم بود که برای اینه که دور هم جمع بشی و هم‌دیگه رو حمایت کنی. اینی که من می‌رفتم از طرف بیمارستان بود و مجانی بود. می‌دونم که تو خیلی شهرهای دنیا  La Leche League هست و جلسه دارن. عضویت اینا پولیه ولی خیلی مقدارش کمه معمولا (مثلا برای شهر ما سالی ۴۰ دلاره).  ولی خیلی‌ها که مشکلی هم ندارن این جلسه‌ها رو می‌رن که با مامان‌های دیگه معاشرت کنن.

** بعد از اینکه چندتا جوون و نوجوون همجنس‌گرا خودشون رو کشتند یه نفر این ایده رو داد و خیلی طرفدار پیدا کرد که دیگرانی که در وضعیت مشابهی بوده‌اند در نوجوانی ولی حالا بزرگ شده‌‌اند و زنده‌اند و خوشحال ویدیوهایی درست کنن و بگند که اوضاع بهتر می‌شه. زنده‌ بمونید و صبر کنید تا خوبی‌ها و خوشی‌های زندگی رو هم تجربه کنید. خیلی‌ها که حتی همجنس‌گرا نبودن (مثل اوباما و جو بایدن) و خیلی از موسسه‌‌ها (مثل گوگل و اپل) هم این ویدیو رو درست کردند. لیستشون رو می‌تونید اینجا ببینید.

خواب

خیلی وقته می‌خوام راجع به خواب بنویسم. گفته بودم که سپهر یه مدت پیش من می‌‌خوابید. الان یه ماهی می‌شه که تو تخت خودش می‌‌خوابه. ولی هنوز تقربیا دو ساعت یکبار بیدار می‌شه. برای وقت دکتر ۶ ماهگیش که رفته بودیم دکتر گفت که وقتشه که آموزش خواب (sleep training) برای بچه رو شروع کنید. شاید قبل از اینکه آدم خودش بچه بیاره باورش نشه که خوابیدن هم یکی از چیزاییه که بچه اولش بلد نیست. خواب همه آدم‌ها تشکیل شده از بازه‌های خواب عمیق و سطحی. ولی ما یاد گرفته‌ایم که وقتی به این خواب سطحی می‌رسیم دوباره خودمون رو بخوابونیم. ولی بچه‌ها اینو بلد نیستند و مثل بقیه چیزها هر بچه‌ای متفاوته تو اینکه کی اینو یاد بگیره.

ولی وقتی کسی می‌گه آموزش خواب معمولا منظورشون یه روش خاصه. روشی که از همه بیشتر طرفدار داره رو بهش می‌گن روش فربر (Ferber Method):

اول از همه هرشب روتین خاصی برای خواب باید داشته باشید. مثلا حمام، قصه خوندن، لالایی، خواب. موقع خواب که شد بچه رو که هنوز بیداره (ممکنه خواب‌آلو باشه ولی خواب خواب نباید باشه) تو جاش می‌گذارید و از اتاق می‌رید بیرون.  حالا بچه‌ای که عادت نداره خب گریه می‌کنه. بعد تو بازه‌های زمانی که هی بیشتر و بیشتر می‌شند برمی‌گردین بچه رو چک می‌کنید ولی بلندش نمی‌کنید. مثلا پیشنهاد دکتر ما این بود که شب اول بار اول ۵ دقیقه، بعد ۱۰ دقیقه بعد ۱۵ دقیقه و همین طور ۱۵ دقیقه به ۱۵ دقیقه. شب دوم بار اول ۱۰ دقیقه، بار دوم ۱۵، و بعد هر ۲۰ دقیقه. و همین طور هرشب ۵ دقیقه اضافه می‌شه.

کسایی که به این روش اعتقاد دارن می‌گن که اکثر بچه‌ها دو سه شب بیشتر به همچین چیزی احتیاج ندارند و بعد یاد می‌گیرن و خودشون می‌خوابند. برای این روش زودتر از ۴ ماه هنوز خیلی زوده  و بعضی‌ها هم می‌گن خوبه تا ۶ ماه هم صبر کرد که دیگه بچه احتیاجی به شیر خوردن شب هم نداشته باشه.

و خب می‌تونید حدس بزنید که بعضی‌ها هم با این روش مخالفن. مثلا می‌گن که بچه‌ای که گریه کنه و کسی جوابش رو نده به پدر و مادرش بی‌اعتماد می‌شه و بعدا در بزرگسالی دچار کلی مشکلات می‌شه. یا اینکه خیلی پدر مادرهای کمی هستند که طاقت این‌کار رو داشته باشند و بعد یه شب می‌رن بچه رو بغل می‌کنند و خب چیزی که از همه مهم‌تره تو هر روشی اینه که مدت خوبی بهش بچسبی. و بعضی‌ها هم که می‌گن اصلا این کار نمی‌کنه و بعضی بچه‌‌ها می‌تونن تا ابد گریه کنند و نخوابند.

بگم که من قصد ندارم این روش رو پیاده کنم. نسبت به کسایی که بهش اعتقاد دارن هیچ قضاوتی ندارم و فکر نمی‌کنم اصلا بشه این گزاره‌ها رو ثابت کرد که حالا گریه بچگی چه اثری در بزرگی داره. ولی چیزیه که احساس می‌کنم لزومی نداره. تا حالا برای یاد دادن چیزی به بچه‌ نگذاشته‌ام که گریه کنه و نسبتا تو پیشرفت‌هاش خوب بوده. و بعد تا جایی که می‌دونم تو ایران حداقل تا نسل ما پدر مادرها روش خاصی در آموزش خواب به ما نداشتن و بالاخره ما یاد گرفتیم بخوابیم. ( نه اینکه بگم باید به همون روش پدر مادرها بچه بزرگ کرد یا روش خاصی نداشت ولی وقتی روش خاص توش گریه کردن داشته باشه من بی روشی رو ترجیح می‌دم!). شما نظرتون چیه؟ بچه‌های خودتون یا دور و برتون چه جوری خوابیدن رو یاد گرفتن؟ حاضرین این روش رو امتحان کنید؟

پ.ن. اتفاقا یکی از دوستام از سه‌شنبه (دو روز پیش) شروع کرد که همین روش فربر رو امتحان کنه و دیشب بچه‌اش ۱۱ ساعت پشت سر هم بدون هیچ گریه‌ای خوابیده.

اخطارهای بیجا

از اونجایی که برای وسایل سپهر خیلی وسواس به خرج دادم که خوشگل باشن و به هم بیان و اینا (نه اینکه حالا خیلی سلیقه‌ام خوب باشه!) خیلی بیشتر به این موضوع دقت کردم که چقدر اینجا رو وسایل اخطار هست. همیشه  به مسخرگی بعضی از این اخطارها می‌خندیدیم ولی حالا می‌بینم که انصافا کلی قیافه چیزا رو خراب می‌کنن.

یه چند تا نمونه‌اش رو عکس گرفته‌ام.

این اسباب‌بازی‌شه که روش بپر بپر می‌کنه. با اینکه اخطارها رو پشت جایی که بچه می‌شینه زده‌اند ولی خب صندلی‌اش ۳۶۰ درجه می‌چرخه و انقدر بزرگ‌ان که کلی جلب توجه می‌کنن.

این هم صندلی ماشینه. وقتی که بچه‌تر بود تو ماشین خوابش می‌برد و بعد همین صندلی رو می‌زدیم به سر کالسکه‌اش و این ور اون ور می‌رفتیم . اینه که کلی از عکس‌هاش رو توی این صندلی می‌گرفتیم و همیشه این اخطار گنده تو همه عکسا حضور داره.

این رو تختشه. تازه اول یه دونه گنده دیگه هم بغلش چسبیده بود و انقدر زشت بود که سعی کردیم بکنیمش ولی جای چسب‌های پشتش موند روی چوب و بدتر شد. اینه که این تیکه‌اش رو فعلا بی‌خیال شدیم تا بعدا که سطح تختش هم میاد پایین‌تر و این معلوم می‌شه یه فکری به حالش بکنیم.

این یکی هم درست بالای سر جاییه که پوشکش رو عوض می‌کنیم. این یکی علاوه بر زشتی یه دردسر هم که داره اینه که سپهر خیلی کنجکاوه که ببینه این چیه و هی برمی‌گرده که نگاهش کنه و عوض کردنش مصیبتیه.

هفت ماهگی

سپهر ۷ ماهه شد.

– ونکوور که بودیم دیگه کامل یاد گرفت که روی چهار دست و پاهاش بلند شه. با ترکیبی از این و سینه‌خیز به روش سربازها حسابی جلو می‌ره. دیگه اصلا نمی‌شه جلوش رو گرفت. سراغ همه چی می‌خواد بره. تازگی آشپزخونه رو هم کشف کرده و میاد تو آشپزخونه و به کارای ما نگاه می‌کنه.

– به آیفون و لپ‌تاپ از همه چی بیشتر علاقه داره. کافیه لپ‌تاپ رو یک ثانیه بگذارم زمین. از ذوق هول می‌کنه و بدو بدو میاد طرف لپ‌تاپ و تالاپ تالاپ دستاش رو می‌کوبه رو دکمه‌ها. هنوز هیچی نشده دکمه ۹ رو شکونده. به چیزای شفاف مثل لیوان و کیسه هم علاقه ویژه‌ای داره. به سیم هم خیلی علاقه داره که خب خیلی خطرناکه. جلوی سیم‌های چراغ و اینا که ثابته رو تا جایی که می‌شده متکا گذاشتیم که دستش نرسه ولی با سیم لپ‌تاپ‌ها نمی‌دونم چیکار می‌شه کرد.

– دیگه کتاب هم نمی‌شه به راحتی براش خوند. چون می‌خواد بیاد بگیرتش و بعد هم پاره پاره‌اش کنه. خوشبختانه انقدر کاتالوگ‌های مزخرف میاد که برای پاره کردن چیز کم نمی‌آره ولی دلم برای قبلا که ساکت می‌نشست تا براش قصه بخونم تنگ شده.

– صداهای بیشتری می‌تونه در بیاره. حتی یه چیزی شبیه بابا هم می‌گه. بعضی وقتا جلوش که می‌شینیم و حرف می‌زنیم انگار می‌خواد ادای ما رو دربیاره دهنش رو باز و بسته می‌کنه.

– غذا خیلی خوب می‌خوره (اگه چشمش نزنم!). معمولا برای صبحونه oatmeal با پوره گلابی، سیب یا موز یا مخلوطی از اینا می‌خوره. برای شام  هویج، سیب‌زمینی شیرین، نخودسبز و  کدو تنبل می‌خوره. بعضی شبا پوره یکیش یا مخلوط دو تاشون رو با rice cereal بهش می‌دم یا اینکه مرغ یا گوشت رو با پیاز و کرفس می‌پزم و بعد یکی دوتا از همین سبزیجات رو بهش اضافه می‌کنم. بعد که پخت پیاز و کرفسش رو جدا می‌کنم و بقیه رو پوره می‌کنم بهش می‌دم. اولش شبیه سوپه ولی من مقدار زیادی از آبش رو برمی‌دارم و بعدا با سبزیجات دیگه قاطی می‌کنم. چون قاشقی که به سپهر غذا می‌دم خیلی کوچیکه و اگه بخوام مثل سوپ رقیق بهش بدم  خیلی طول می‌کشه و احساس می‌کنم خیلی کمتر می‌خوره. می‌شنوم که تو ایران خیلی به بچه سوپ می‌دن. چقدر این سوپ‌‌ها رقیقه؟ دیگه نمی‌دونم چه چیزایی می‌تونم اضافه کنم به غذاهاش. لوبیا سبز و عدس رو به زودی امتحان می‌کنم. ولی میوه‌ها که الان خیلی‌هاش فصلش نیست و سبزیجات هم دیگه چیزی که نفخ‌اور و حساسیت‌زا نباشه به نظرم نیومده. شما ایده‌ای ندارید؟

– برنامه خواب شبش هنوز خیلی مصیبته. تو تخت خودش می‌خوابه ولی مرتب بیدار می‌شه و گریه می‌کنه. یا باید شیر بخوره یا اینکه رو پا تکون تکونش بدیم تا بخوابه. راجع به خواب خیلی وقته می‌خوام یه پست جدا بنویسم. وقت کنم حتما زود می‌نویسمش.

– در کل الان خیلی خیلی بچه‌داری لذت‌بخش شده. یعنی واقعا بودن و بازی کردن باهاش کیف داره. حسابی ما رو می‌شناسه و تا ما رو می‌بینه میاد طرفمون. کلی می‌خنده و می‌شه با حرف زدن و بازی کردن سرگرمش کرد. بعضی وقتا که جای غریبه باشه می‌شینه تو بغلم و سرش رو تکیه می‌ده رو سینه‌ام و از دور بقیه رو ارزیابی می‌کنه. اینکه بودنش با ما بهش آرامش می‌ده به منم آرامش می‌ده.