اصلا باورم نمیشه که سپهر ۱۰ ماه و نیمش شده. احساس این که به یک سالگی داره نزدیک میشه یه خوشحالی و در عین حال اضطرابی بهم میده.
از غذا که شروع کنیم الان سه وعده غذا میخوره (البته به جز شیر که هنوز دفعات زیادی در روز و شب میخوره). دیگه تقریبا همه چیز میخوره به جز شیر و عسل و ماهی. خیلی علاقه داره که خودش با انگشتهاش چیزا رو برداره بذاره تو دهنش. البته انقدر میریزه زمین که اصلا نمیفهمم چقدر خورده. ولی بعضی وقتا مخصوصا اگه موقع غذا خوردن خودمون هم باشه، نون، پنیر، میوه یا برنج ریز براش میگذارم که خودش بخوره. بعضی وقتا هم که حوصله تمیزکاری داشته باشم! قاشق رو میدم دستش خودش میگذاره دهنش ولی البته بعدش که خوردش پرتش میکنه رو زمین!
خوابیدنش هنوز خیلی بده. علیرضا که برگشته زودتر میتونه بخوابونتش. ولی باز چندین بار در طول شب بیدار میشه. اصلا هم مهم نیست چه ساعتی بخوابه (که معمولا ۷-۷:۳۰ میخوابه) ساعت ۶:۳۰ پا میشه.
تو حرکت حسابی تر و فرز شده. قبلا سینهخیز میرفت ولی همین چند وقتی که علیرضا انگلیس بود شروع کرد به چهار دست و پا رفتن. دیگه سرعتش حسابی بالا رفته و چشم به هم میگذاری از این اتاق رفته تو اتاق دیگه. خودش از حالت چهاردست و پا بلند میشه و میشینه. دستش رو به چیزای مختلف، از جمله شلوار ما! و دیوار میگیره و بلند میشه. دیگه یه دستی هم راحت میایسته و کناره مبل حرکت میکنه. ولی علاقهای به راه رفتن نداره. دستش رو هم میگیریم که تاتی تاتی کنه خیال میکنه بازیه و پاهاش رو خم میکنه!
تو ویزیت نه ماهگیش بود که دیدیم با دیگران بای بای کردن رو فهمیده. اونجا حسابی با پرستارها و دکترا بایبای کرد و همه براش کلی ذوق کردن. الان دست هم میزنه. یه پیشرفتش که خیلی برام مهمه و خوشم میاد اینه که کلمات رو میفهمه. مثلا الان وقتی بهش میگی آفرین یا دستدستی فوری دست میزنه. یا وقتی بهش میگی بایبای دست تکون میده. اگه یه چیزی دستش باشه بهش که میگیم بده، میگذاره تو دستمون. باهاش دالی بازی هم که میکنیم خودش هم میگه دا، دا. برای بعضی کلمهها هم یه کلمه مخصوصی داره که تکرار میکنه ولی هنوز معلوم نیست که ارتباطش با مفهوم رو میفهمه یا نه. مثلا هروقت میگیم حموم فوری میگه ابو!
ادامه دارد …