طولانیترین مدت تنها بودن با سپهر رو هم پشت سر گذاشتم! علیرضا دو تا کنفرانس داشت انگلیس که اول قرار بود ما هم باهاش بریم. ولی بعد که خواستیم برنامه دقیق بریزیم و بیشتر مسیرهایی که باید میرفت رو بررسی کردیم دیدیم خیلی سخته با بچه. ولی خب از طرفی این که من هم سه هفته با سپهر تنها باشم هم سخت بود. ولی آدم دوستای خوب که داشته باشه تو این جور مواقع به دادش میرسن. ندا برای دو هفته اومد پیش ما موند. البته علیرضا هم فقط دو هفته موند انگلیس.
مخصوصا وقتی که علیرضا رفتنش با کلی ماجراهای پیچیده مواجه شد هزار بار خدا رو شکر کردیم که من و سپهر نبودیم. (ماجراهاش رو میخوام بگم خود علیرضا بنویسه اگه حوصله کنه). ولی خب این دو هفته هم آسون نبود. مخصوصا که سپهر انگار عادت کرده علیرضا شب بخوابوندش و هرشب گریه من رو در میاورد تا بخوابه. بعضی وقتا ساکت دراز میکشید و من لالاییهای مختلف رو میخوندم و هروقت از یکی حوصلهش سر میرفت اعتراض که یکی دیگه بخون. یک ساعت دو ساعت میگذشت و پلک هم رو هم نمیگذاشت. بعضی شبها میگفتم خب لابد خوابش نمیآد و بعد انقدر خسته میشد که فقط گریه میکرد. دیگه واقعا روز آخر فکر میکردم تمیتونم یک شب دیگه هم ادامه بدم. جالبیش اینه که تا علیرضا برگشت دیشب ۵ دقیقهای خوابوندش.
فکر میکردیم شاید برسیم با ندا آشپزی کنیم و کیک بپزیم و بیرون بریم و اینا. ولی به هیچ کاری نرسیدیم. همه کارای خونه افتاد رو دوش ندا که کاش بشه یه روزی جبران کنم. ولی خب عوضش کلی حرف زدیم. تمام سالهای گذشته رو با هم مرور کردیم و کلی هم غیبت کردیم! واقعا این که آدم دوستاش نزدیکش باشن خیلی خوبه. حیف که ما با اینکه تو ایالتیم باز انقدر دوریم.
پیشرفتهای نه ماهگی و ده ماهگی سپهر رو هم وقت نشده بنویسم که بعد از این که خستگیم در رفت باید بیام بنویسم.
We will be moving to san diego tomorrow!!! Maybe we will meet each other one day in future?????
به من که کلی خوش گذشت، دلم کلی براتون تنگ میشه. زودِ زود بیاید پیش ما لطفا.
چه تجربه ی سختی! ولی حتما کلی پهنای باند کانکشنت با سپهر بیشتر شده ;) و مطمئنم که با ندا کلی کیف کردین از حرف زدن، خیلی دلم خواست.