تو کامنتها راجع به زبانی که ما با سپهر حرف میزنیم پرسیده بودند. من قبل از اینکه سپهر بیاد تصمیم اساسی داشتم که حتما فارسی زدن رو جدی بگیریم. به چند دلیل:
یکی اینکه تو این چند تا دانشگاهی که بودیم خیلی میدیدم که بچههای ایرانی که اینجا به دنیا اومدهاند میرفتند کلاس فارسی یا با ایرانیها رفت و آمد میکردند و دوست داشتند فارسی رو خوب یاد بگیرند. و بعضیها بودند که معلوم بود تو خونه باهاشون با جدیت بیشتری فارسی حرف زده شده و خیلی بهتر حرف میزدند و بعضیها مخصوصا اگه فقط یکی از پدر یا مادرشون ایرانی بود هیچی نمیتونستند حرف بزنند و سختشون بود. میدونم که شاید همه بچههای نسل دوم تو یه دورانهایی مخصوصا نوجوونی دلشون بخواد که همرنگ محیطشون بشن و از هرچی زبون فارسی و پدر و مادر ایرانیه بیزار بشن ولی تا جایی که دیدهام بعد از اون مرحله عبور میکنن و دوباره دوست دارن با این هویت ایرانیشون هم دوباره آشنا بشن و اونوقت اگه همون سلام حالت چطوره رو از بچگی یادشون مونده باشه به نظرم کمک بزرگیه.
یکی دیگه اینکه با اینکه فکر نکنم من هیچوقت این طوری باشم که بخوام مرتب هرسال برم ایران ولی خب دوست دارم سپهر در حد یه مکالمه ساده با بابا مامانهای ما و فامیلها بتونه حرف بزنه.
دیگه اینکه لهجهاش بد نشه. ترجیح میدادم انگلیسی رو نه با لهجه ایرانی ما که درست و حسابی از خود محیط یاد بگیره. حتی انقدر جدی بودم قبل از به دنیا اومدنش که حتی فکر کرده بودم کتابهای انگلیسی که میخوام براش بخونم رو ببرم بدم کتابخونه مامانهای دیگه یا مسوول کتابخونه برام به انگلیسی بخونن من ضبط کنم اونطوری براش بگذارم.
ولی خب از اون موقعیت سفت و سختم اومدهام بیرون و کتابهای انگلیسی رو به انگلیسی میخونم چون واقعا خیلیهاش ریتمشه که جالبه و نه داستان و با ترجمه همه خوبیش از بین میره. بیرون هم که هستیم اگه مثلا کسی به سپهر نگاه کنه یا بچه دیگهای باشه به انگلیسی بهش میگم که مثلا نینی رو نگاه کن یا بگو بایبای. میدونم که اینا رو خوب نمیفهمه ولی خب اینجوری در واقع با طرف مقابل هم دارم یه مکالمهای میکنم.
اینکه بعدا بره مهدکودک و انگلیسی بلد نباشه خیلی برام مسالهای نیست چون خیلی دیدهام بچههایی که هیچی بلد نبودن و خیلی خیلی زود یاد گرفتهاند. ولی خب به همین دلیل اگر بتونم حتما خیلی زودتر از وقتی که بخواد تمام وقت بره مهدکودک دوست دارم جایی باشه که با بقیه بچهها بازی کنه و حرف بزنه مثلا مهدکودک نیمه وقت یا کلاسهای بازی یا حتی با همسایهها.
کلا علاوه بر دلایلی که گفتم که دوست دارم فارسی بدونه، انگلیسی حرف زدن تو خونه هم یه چیز تقریبا غیر ممکنه برام. قربون صدقه رفتن پاهای توپولی رو آخه نمیشه انگلیسی گفت!