آخر هفتهای رفتهایم یه بازار سبزی و میوه محلی که تعریفش رو شنیده بودم. بازار نسبتا بزرگی بود و خیلی هم شلوغ بود. طبق معمول بازارهای محلی میوهها و سبزیها همه ارگانیک بودند و البته نسبتا گرون. ولی خوشم میاد از قدم زدن بین این همه میوه و سبزی. اکثر مردم کیسههای پارچهای به دوش از میوهها و سبزی یکی دو تا دونه برمیدارن. برای من یه تصویر رویایی همینه که هرروز عصر یه کیسه پارچهای بندازم دوشم و برم دو تا میوه و یه دسته سبزی و یه نون کوچیک برای همون روز بخرم و شب بخوریم. ولی خب واقعیت زندگی فعلا اینه که هفته به هفته میریم مغازه ایرانی و برای کل هفته همه چی میخریم. روزهای اول هفته یخچال انقدر چیز توشه که درش بسته نمیشه و آخر هفته همه چیز تموم شده به جز چیزایی که اون عقب بودند و به خاطر شلوغی یخچال فراموش شدهاند و پلاسیدهاند.
ولی خب بعضی وقتا هم یه چیزایی هست که جای دیگهای پیدا نمیشه مثلا یه غرفه همهاش انواع و اقسام قارچ بود. یکی دیگه انواع و اقسام جوونه. من از این یکی خیلی خوشم اومد و برای امتحان یه مقدار از هر کدوم خریدم و همون شب باهاش سالاد درست کردم که خیلی خوب شد.
like you, I don’t get to shop there that oft. en. The prices are above our budget and making time for the trip to the market is not always aligned with my schedule. Nonetheless, I feel LIFE shines more vibrantly in these markets, that’s why I like them.
Now, tonight I am having a small dinner party and Im planning to go to the Wednesday market and buy thin eggplants to cook khoresh baemjoon. Now imagine if the don’t carry it today i have to rethink the whole dinner plan at 4pm!
:)) امیدوارم بادمجون پیدا کنی. این بازار ما که داشت.
سلام رویا
تصمیم پروژه 30 روزه رو تبریک میگم ولی فک کنم شرقیش 40 روزه است ;)
مرسی. :)) راست میگی حالا خدا رو چه دیدی شاید تا ۴۰ روز هم ادامه دادم!
فکرش رو بکن ، بادمجون نداشت !!! مجبور شدم برم سوپرمارکت از این آمریکایی توپولها بخرم
به. ولی خب اونا هم بد نیست. قیافهاش به خوبی اون نازکها نمیشه ولی من از مزهشون بدم نمیآد.