بعضی وقتا بعد از یه خبری مخصوصا اگه پرسر و صدا بشه و راجع بهش حرف زیاد باشه فوری یه متنهایی نوشته میشه که من بهشون میگم مته به خشخاش. بعضی وقتا هم اصلا انقدر این مته به خشخاش گذاشتنها زیاد میشه که اون خبر اصلی تحتالشعاع قرار میگیره. ولی اینها هم خودشون دو دستهان.
یه دسته از این مته به خشخاش گذاشتنها ما رو آدمهای بدتری میکنن. به جای طرفداری از مظلوم ازش ایراد میگیریم که بهانه داده دست ظالم. انقدر شک ایجاد میکنیم که نه تنها اون قضیه، همه موارد مشابه بره زیر سوال. به جای پخش کردن خود خبر، اشتباه خبر رو پخش میکنیم و دو سه تا آدم لب مرز رو هم به طرف ظالم سوق میدیم تا طرف مظلوم.
ولی یه دسته دیگه از این مته به خشخاش گذاشتنها ما رو آدمهای بهتری میکنن. گرچه که اونا هم از همون جنس ایرادگیر هستند ولی آدم رو متوجه نگاه محدودش میکنن و یادش میدن که در حالی که برای این مظلوم باید ناراحت باشه مظلومهای دیگهای هم هستند که نباید فراموش کنه.
کاملا موافقم به خصوص در مورد عصبانیت از اون نوع اول مته به خشخاش گذاشتن که میگی. گاهی بعضی از دوستان فراموش میکنند که وقتی نمیشه هیچ حرف به ظالم واقعی زد و خودشون هم هیچ حرفی نمیزنند، اون وقت چقدر اجحاف در حق مظلوم واقعی جریان میشه که حالا از یه چیزی در حد گرامر روایتش ایراد میگیرند.