معاشرت

وقتی می‌خواستیم خونه بگیریم اینجا از یه طرف دو دل بودیم که خونه‌های دانشگاه رو بگیریم یا خودمون تو شهر بگردیم. بالاخره تصمیم گرفتیم که همین خونه‌‌های دانشگاه رو بگیریم. یه مقدار به خاطر اینکه چون باید ندیده خونه رو می‌گرفتیم خونه دانشگاه دیگه می‌دونی اگه شیک نیست ولی یه حداقل استانداردی رو داره. یکی دیگه هم این بود که گفتم احتمالا همسایه‌ها هم بچه داشته باشند و اصلا شاید برنامه‌های جمعی وجود داشته باشه که بتونیم با یکی دو نفر معاشرت کنیم. برنامه‌های جمعی تا حالا فقط یه پیک‌نیک بوده که با یکی دو تا از همسایه‌ها سلام علیک کردیم ولی دیگه نه بیشتر از اون.

ولی تو حیاط و تو محوطه استخر خیلی خانواده‌ها با بچه رو می‌بینم ولی همه از سپهر بزرگ‌ترند که بچه‌هاشون با هم بازی می‌کنند. مخصوصا تو چمن‌های جلوی خونه هر از گاهی چند تا مامان و بابا با بچه‌هاشون رو می‌دیدم که می‌شینند و بچه‌ها تو چمن‌ها بازی می‌کنند و اونا هم حرف می‌زنند. امروز دیگه وسوسه شدم برم منم باهاشون سلام علیک کنم. ولی حالا که پای عمل رسیده بود تازه فکر می‌کردم که شاید اینا خیلی دوست باشند و یهو نخوان یه غریبه بیاد وسطشون. ولی گفتم حالا فوقش ضایع می‌شم. با سپهر رفتم و گفتم می‌شه ما هم بیایم اینجا بازی؟ گفتن آره و بیا.

تا یه حدی اونا با هم خیلی مشترکات داشتند. همه شوهرهاشون رشته‌شون زیست بود و پست داک بودند شاید از اونجا هم‌دیگه رو می‌شناختند. ولی خب منم خودم رو قاطی کردم. سپهر هم عجیب بود که معمولا در حضور غریبه‌ها خیلی جدی می‌شه این‌بار کلی می‌خندید و چهار دست و پا می‌رفت و دستشو به من می‌گرفت بلند می‌شد که راه بره به طرف بقیه. هی هم از زمین، چمن می‌کند و به دیگران تعارف می‌کرد! ازشون یه سری اطلاعات راجع به دکتر و برنامه‌های بچه‌ها و اینا پرسیدم که حالا باید برم خودم ببینم چه جورین. گفتند چهارشنبه‌ها و جمعه‌ها اونجا می‌شینن. تا وقتی سرد نشده شاید بازم برم.

2 thoughts on “معاشرت

  1. امیر

    معاشرت خیلی خوبه. خیلی خیلی زیاد. اصلا” هم مهم نیست که مفترقات بیشتر از مشترکات هست و اینا. مهم اینه که آدم با دیگران معاشرت کنه. لایک خیلی زیاد به شهامتتون و دل به دریا زدنتون و معاشرت کردنتون!

  2. فاطمه

    کشته ی چمن کندن اش شدم :))))))
    و خوشحالم که در تصمیمی که گرفتی سپهر باهات همراهی کرده و غریبی نکرده :)

Comments are closed.