انگار من مجبور نباشم نمینویسم! این مطلب رو دو روزه شورع کردهام به نوشتن. دیگه پستش میکنم.
این روند یادگرفتن کلمهها و مفهومها تو بچهها هم خیلی جالبه. که چهطوری بعضی چیزا رو تعمیم میدن و بعضی چیزا رو نه. مثلا یکی از اولین چیزها توپ که البته اولش سپهر بهش میگفت قلقل. خودش دو مدل توپ داشت و شاید مثلا یک مدل هم تو کتابش دیده بود ولی هر چیز گردی که میدید (گوشت قلقلی، هندونه، …) فوری میگفت قلقل و الان هم میگه توپ.
یا مثلا آب. آب رو فقط آبی که از شیر میاد دیده که ما بهش بگیم آب و وقتی که تو لیوانشه. ولی اولین بار که آب دریا رو هم دید گفت آب (البته با فتحه و تشدید روی ب) . تازگی هم میره دم پنجره استخر رو میبینه میگه آب آب.
یه مورد جالب دیگه دست زدنه. وقتی جلوش دست میزنی یا بهش بگی دست دستی، با بگی آفرین برای خودش دست میزنه. ولی جالبیش برام اینه که تو رادیو صدای دست زدن که میشنوه هم دست میزنه.
بعد حالا ما وقتی به به چیز خطرناکی دست میخواد بزنه بهش میگیم جیزه. یکیش هم بخاری دیواری که خب تا حالا چون تابستونه روشن نبوده ولی خب از ترس اینکه بعدا هم دست نزنه به اون هم هی میگیم جیز. سپهر فقط همین بخاریه رو یاد گرفته و خیال میکنه اسمش جیزه!
یا مثلا اسم خودش رو وقتی صدا میکنی برمیگرده. رو دیوار اتاقش حروف چوبی چسبوندیم که نوشته سپهر. صبحها که از خواب بلند میشه به چیزای مختلف تو اتاقش اشاره میکنه میگه چی؟ ما هم اسم تک تک چیزا رو بهش میگیم. بعد اون روز میخواستم بهش یاد بدم که در جواب اسمت چیه بگه سپهر. بهش میگم اسمت چیه؟ جوابی که نمیده خودم میگم سپهر. برمیگرده رو دیوار اون جروف چوبی اسمش رو نگاه میکنه!
رویا! برای من اینکه میگی به اسمش اشاره میکنه خیلی خیلی جالبه. اینکه سردرگم نمیشه که سپهر خودشه یا اون که رو دیواره.
جالبه. همین الان فهمیدم که موقعی که جواب یکی از کامنت هات رو دادم رفته “نظر خصوصی” برای خودم! نمی دونم چرا اینطوری شده، این بوده:
“رویا جان! واقعا 800 تا داره اما با کنفرانس ها. مثل آب حوردن پابلیش می کنه.
من تا جمعه هستم. دستت درد نکنه. اما فکر کنم همش برم کنفرانس و برگردم هتل. حالا فردا اگه بارونی نباشه همین طوری میرم کمی اطراف قدم می زنم.
خیلییییییی ممنونم. :*”