Monthly Archives: January 2012

عکس

دیروز اومدم با تلفنم از سپهر عکس بگیرم پیغام داد که حافظه پر شده. اومدم عکس‌ها و فیلم‌ها رو منتقل کنم به کامپیوترم، اونم می‌گه حافظه‌اش پر شده و هیچی جا نداره. نگاه کردم می‌بینم ۱۷۰ گیگ عکس دارم رو لپ‌تاپم. حالا یه کار دیگه هم اضافه شد که بشینم عکسا رو کپی کنم رو هارد اضافی و از اینجا پاک کنم. البته این کار راحتی نیست برای من. چون اصلا طاقت اینکه همه چیز رو لپ‌تاپ خودم نباشه برام خیلی سخته.

ولی از من می‌شنوین مخصوصا اگه بچه دارین و خیلی ازش عکس می‌گیرین ماه به ماه بشینین و عکسا رو یه نگاهی بکنین و اونایی که اصلا خوب نیست رو پاک کنید، یه تعداد معدودی از اونایی که خوبه رو جدا کنید. اگه اهل چاپ کردن هستید که چاپ کنید اگه هم نه تو فولدرها یا آلبوم‌های جدا بگذارید. وگرنه مثل من چند سال عکستون رو هم جمع می‌شه که دیگه انتخاب کردن بینشون کار حضرت فیله.

از سپهر

– دیروز بارون می‌اومد و یه کم هوا سرد شده بود. تو خونه آشپزی کرده بودم و به همین خاطر پنجره‌ها حسابی بخار گرفته بود. سپهر رفته دم پنجره بعد کشف کرده که می‌تونه رو بخارها شکل بشه. با ذوق می‌گه چشم چشم. (بنده چون خیلی نقاشی‌ام خوبه تنها چیزی که بلدم بکشم چشم چشم دو ابرو ئه. اینه که سپهر هم بسیار به این چشم چشم علاقه داره و به مداد شمعی و کاغذ و نقاشی و هر چیز مربوط می‌گه چشم چشم.)

– یاد گرفته به من بگه مامانی و به علیرضا هم بگه بابایی و فهمیده که اینا موثرتر از مامان و بابای خالیه.

– معمولا وقتی شیر می‌‌خواد می‌گه بغل. بعد که میاد بغل می‌گه شیر. تازگی انگار دیده به صرفه‌تره هر دوتا رو قاطی کنه، می‌گه بغبش. بعضی وقتا هم وقتی می‌گفت شیر من بهش می‌گفتم شیر می‌خوای؟ و می‌گفت بله. حالا انگار فکر می‌کنه بله کلا یه ربطی به شیر داره. می یاد و می‌گه بله بله.

– کم کم داره کلمه‌های پیچیده‌تر و حتی عبارت‌های دو کلمه‌ای رو هم استفاده می‌کنه. قبلا به قورباغه می‌گفت باغه. الان کامل می‌گه قورباغه. دو کلمه‌ای‌هایی که می‌گه یکی نون و منیر (نون و پنیر) که عاشقشه و می‌تونه صبح و ظهر و شب فقط همینا رو بخوره. و یکی دیگه هم توپ بازی و آب بازی.

– بازی مورد علاقه‌اش قایم موشکه. علیرضا می‌ره یه جا قایم می‌شه و من بهش می‌گم بابا کو؟ می‌دوه می‌ره پیداش می‌کنه و بلند بلند می‌گه دالی دالی. این دالی رو هم با یه لهجه‌ای می‌گه که خیلی دوست دارم بتونم ضبط کنم، اگه شد می‌گذارم اینجا.

 

تایپ کتاب جمعه

نگین پیشنهاد داد که بیایم هرکسی هرچقدر می‌تونه از کتاب جمعه رو تایپ کنه که وقتی پرستو آزاد شد که امیدوارم زود زود باشه خوشحال شه. حتی اگه پرستو رو نمی‌شناسین یا براتون خوشحال کردنش مهم نیست اینکه این متن‌ها باشن روی اینترنت خیلی ارزشمنده و تایپ کردن یا ویرایش کردنشون بهانه خوبی هم هست که بخونیشون. برای خود من که خیلی متنی که دارم تایپ می‌کنم جالبه.

باید یه حساب کاربری اینجا باز کنین. راهنمای خیلی خوبی هم برای شروع کار داره. حتی اگه فقط می‌رسین یه چندتا جمله تایپ کنین هم خوبه. همون چندتا رو تایپ کنید و بعد دوباره متن رو از حالت در حال ویرایش به ناقص برگردونید تا یکی دیگه بقیه‌اش رو تایپ کنه.

پ.ن. بعضی وقتا ممکنه سایتش کند باشه یا بالا نیاد، یه کوچولو صبر کنید درست می‌شه.

من و آشپزی

رابطه من و آشپزی هیچ‌وقت خوب نبوده به دلایل زیر:

  • فکر کردن به اینکه چی بپزم خیلی سخته. ۷ روز هفته، تکراری نباشه، خوشمزه باشه، سپهر هم ترجیحا بتونه بخوره که نخوام یه سری هم برای اون غذا درست کنم و البته سالم باشه و چاق کننده هم نباشه.
  • مدیریت کردن چیزایی که باید تو یخچال باشه که وقتی هم تصمیم گرفتی چی درست کنی وسایلش تو یخچال باشه خیلی سخته. نمی‌شه هم همیشه همه چی خرید چون خراب می‌شه.
  • زمان گذاشتن برای اشپزی وقتی سپهر بیداره که سخته. چون هی می‌خواد بیاد تو آشپزخونه و بکن نکن‌ها زیاد می‌شه. می‌مونه شب بعد از خوابیدنش که اون هم یعنی از یکی دو ساعت وقت کتاب خوندن و اینترنت‌گردی مقدار خوبیش رو بگذاری برای کاری که زیاد دوست نداری!
  • بعدش هم که مصیبت جا دادن باقیمانده‌ها تو یخچال و شستن قابلمه.