Monthly Archives: February 2012

آلبوم سال اول

گفته بودم که مخصوصا تا یک‌سالگی سپهر خیلی ازش عکس داریم (الان نمی‌گذاره خیلی ازش عکس بگیریم و فوری میاد که دوربین رو بگیره). از همون اول می‌‌خواستم سال به سال از عکساش آلبوم چاپ کنم. کلی هم تحقیق کرده بودم که کجاها خوبه و قیمت‌ها چه جوریه. جایی که به نظرم از همه معقول‌تر می‌اومد (+) نرم‌افزارش زیاد راحت نبود، همون موقع‌ که داشتم باهاش کلنجار می‌رفتم یه کوپن ۷۰ درصد تخفیف برای یه شرکت دیگه (+) گیرم اومد که بازم تو رده جاهای خوب بود.

بعد حالا مصیبت انتخاب کردن از بین اون همه عکس بود  که یه ۶-۷ ماهی طول کشید! بالاخره چند وقت پیش فرستادمش. ولی وقتی رسید کلی خورد تو ذوقم. تعداد زیادی از عکسا پر از لکه‌های نارنجی بود. ولی اونایی که خوب شد خیلی خوب بود و کیفیت کاغذش هم حسابی سنگین و حرفه‌ای بود. با خدمات پشتیبانیش تماس گرفتم و اونا هم فوری گفتن باشه دوباره برات چاپ می‌کنیم ولی خب در واقع فکر کنم سعی نکردن بفهمن که چی شده دقیقا و گفتن شاید به خاطر نوع کاغذش بوده و اگه موافقی روی کاغذ سبک‌تر که بر عکس اون اولی که مات بود، این دفعه براقه چاپ کنیم. دیگه منم گفتم باشه.

بالاخره دیروز بعد از اینکه هرروز چک کرده بودم که بسته‌ با دی.اچ.ال. از مالزی راه افتاده بود و رفته بود  هنگ‌کنگ و بعد رسیده بود اینجا، قرار بود بسته بیاد. ولی بعدازظهر که رفتم دوباره چک کردم دیدم نوشته بسته تحویل داده شده  و من هم امضا کرده‌ام ولی پشت در ما چیزی نبود. گفتم انگار تا سه نشه بازی نشه. ولی خوشبختانه شب یکی از همسایه‌ها که ظاهرا اشتباهی تحویل گرفته بود اومد بهمون دادش.

کیفیت کاغذش واقعا نسبت به اون مدل اول واقعا پایین‌تره. شاید اگه اون اولی رو ندیده بودم به نظرم این خوب می‌اومد ولی خب الان اونقدر هیجان زده نیستم بهش ولی حتما بازم کتاب عکس چاپ می‌کنم شاید با یه شرکت دیگه.

تا حالا اینجا از سپهر عکس نگذاشته‌ام ولی حالا به مناسبت اینکه هم خودم همت کردم عکسا رو انتخاب کردم هم بالاخره به دستم رسید یه سری عکس از صفحه‌های کتابش رو می‌گذارم اینجا:

روی جلدش عکس کلاهی که برای تولدش درست کرده بود رو گذاشتم که برای سال‌های دیگه هم قراره به جای ۱، سن همون سالش رو بگذاریم.صفحه اول هم اولین عکسش که چند لحظه بعد از به دنیا اومدنه. اون دو تا هم از سری عکس‌هاییه که هر ماه ازش می‌گرفتیم.

سبزی

فکر نکنین حرف زدن بچه همه‌اش بامزگیه. دیروز این پسر ما بعد از این که چراغ راهنمایی رو نشون داده و پرسیده چیه؟ و من بهش گفتم چراغ سبز شده دیگه می‌تونیم بریم، تمام مسیر ۲۰ دقیقه‌ای رو پشت سر هم و بدون وقفه تکرار کرد سبزی، سبزی، سبزی!

 

افاضات سپهر

دیگه تا مدت‌ها فکر کنم پیشرفت‌های سپهر بیشترش حرف زدنی باشه.

– اگه اسم «ددر» بیاد می‌ره طرف در و کفشش میاره  و می‌گه بیپوشم بیپوشم. و کفش‌های منم میاره و می‌گه «کپش مامانی».

– دو سه روز پیش برای اولین بار اسم خودش رو درست گفت. قبلا «س» اولش رو نمی‌گفت و می‌گفت «ئِپهر». ولی یهو گفت «سپهر» و خودش هم کلی ذوق کرد و حالا همش می‌گه «سپهرِ مامانی»، «سپهر بابایی»، «سپهر کوچولو»، «سپهر مموش»!

– تازگی یاد گرفته و یه چیزی می‌گه شبیه «کودوم». ولی در واقع می‌خواد بگه خودم. سر آیفون و کامپیوتر که می‌ره من بهش می‌گم نه اینا مال مامانه، برو با اسباب‌بازی خودت بازی کن. حالا هی می‌گه خودم.

– بعضی‌ وقتا می‌ره سراغ کتاب‌های ما و میاره که من بخونم. بعد من ورقش می‌زدم و می‌گفتم ببین این هیچی عکس نداره. کتاب‌های خودت رو بیار برات بخونم. حالا که این کتاب‌های ما رو می‌یاره می‌گه عکس عکس. من اول می‌فهمیدم یه ربطی به حرف من داره ولی نمی‌فهمیدم که خودش چی فهمیده از حرف من. حالا  تازگی کشف کرده‌ام که منظورش اینه که ورق بزن کتابه رو.

– کلمه «می‌خوام» رو حسابی خوب یاد گرفته. دستش که به چیزی نمی‌رسه فوری می‌گه می‌خوام می‌خوام (با تشدید فراوان روی خ) اگه چیزی هم دست من باشه (معمولا در مورد قاشق غذا) که می‌‌خواد خودش بگیره می‌گه «دستم».

– این یکی شاید برای شما بی‌مزه باشه ولی خودم و علیرضا با این یه مورد از همه بیشتر کیف کردیم. امروز و دیروز هر بار بعد از یه مدت تمرکز! و انجام علمیات مربوطه!‌ برگشته می‌گه «عوض».

روتین

یکی از چیزایی که تو تربیت بچه خیلی می‌گن داشتن روتینه. بعد از یه مدتی بچه‌داری هم واقعا آدم می‌بینه که چقدر عادت چیز مهمیه. البته این که بچه‌ها این روتین رو یاد می‌گیرن توش شکی نیست ولی اینکه اون نتیجه‌ای که آدم می‌خواد بده یا نه، یه حرف دیگه‌است.

مثلا روتین شب‌های ما با سپهر اینه که بعد از شام، دست و صورتش رو یه کم تمیز می‌کنیم و مسواک می‌زنیم. بعد می‌ره حموم. بعد از حموم پوشک شب و لباس خواب می‌پوشه. بعد در حالی که دراز کشیده علیرضا براش کتاب می‌خونه. بعد چراغ‌ رو خاموش می‌کنیم و من بهش شیر می‌دم و بعد شب‌به‌خیر می‌گم و من می‌رم و علیرضا می‌خوابونتش.

دیگه حسابی این روتین رو یاد گرفته و شامش که تموم می‌شه بدو بدو می‌دوه جلوی دستشویی. ولی حالا اگه نخوایم ببریمش حموم مثلا وقتی که سرما خورده بود یا یه روز که انقدر روز رو خودش غذا ریخته بود که من ظهر برده بودمش حموم و دیگه دو بار نمی‌‌خواستم ببرمش، بعد از مسواک که می‌خوایم از دستشویی بریم بیرون گریه که حموم حموم!

ولی خب می‌دونه هم که بعد از شیر خوردن نوبت خوابیدنه. اینه که یهو وسط شیر خوردن بدو بدو بلند می‌شه می‌ره چراغ رو روشن می‌کنه می‌ره سر کتاب‌خونه، کتاب میاره که نخواد بخوابه.

و البته یه چیزایی هست که با اینکه هزاران بار تکرار شده بازم چون دوست نداره انجام بده، هیچ آسون‌تر نشده. مثلا لباس پوشیدن، یا غذا خوردن به جز صبحونه (عاشق صبحونه است که البته باید فقط نون و پنیر و شیر موز باشه) که هر دفعه باید کلی شعر بخونیم و توضیح بدیم تا تموم شه.