ساعت‌های آخر سال نود

سال ۹۰ هم رو به تموم شدنه. کلی برنامه داشتم که حالا که اومدیم جایی که هم آب و هواش خوبه و می‌شه احساس بهار داشت دم عید و هم مغازه ایرانی داره و می‌تونی سفره هفت‌سین کامل بچینی و شیرینی عید بخری و … امسال عید رو جدی بگیریم.ولی درست همین روزای آخر اینجا هوا سرد شده و بدتر از اون هر سه تامون سرما خوردیم. اونم نه از این سرماخوردگی‌های معمولی. از سرماخوردن سپهر که تقریبا یه هفته می‌گذره و هنوز بهتر نشده. روزهای اول البته تب داشت که خوشبختانه قطع شد. ولی سرفه و آب‌ریزش شدید بینی همچنان به راهه. دکتر هم بردمش ولی گفت که ویروسیه و باید صبر کنی از مدتش بگذره.

بیچارگیش این بود که علیرضا باید می‌رفت کنفرانس و شب قبل رفتنش که اصلا نتونست بخوابه و بعد هم اونجا همه‌اش سرماخورده بود. من هم که هم خودم خیلی سرحال نبودم و هم تنها بودم. سپهر هم شب‌ نمی‌تونست بخوابه و شب‌ها و روزهایی بهم گذشت که امیدوارم فراموششون کنم و دیگه هیچ وقت تکرار نشن. ولی هنوز هم خوب نشدیم و اصلا بدتر شدیم. خونه یه مدت طولانیه تمیز نشده. سفره هفت‌سین نچیده‌ام. لباس عید خوبی برای سپهر نخریده‌ام. قیافه‌ خودم نامرتب و مریضه.

از همه بیشتر غصه اینو خوردم که می‌خواستم بعد از مدت‌ها خونه‌مون مهمونی بگیرم و برای بچه‌ها سبزی‌پلو ماهی بپزم. سپهر با لباس‌های نو با  دوستامون و سفره هفت‌سیت عکس بگیره که مثل پارسال که ونکوور بودیم و خیلی خوش گذشت امسال هم یادگاریش بمونه. ولی خب با این وضع سرماخوردگی کنسل شد.

حالا باز امیدم به اینه که چون سال تحویل اینجا شبه و سپهر خوابه اصلا کل مراسم عید رو فردا بگیریم و شاید تا اون موقع خوب شدیم و خونه رو مرتب کردیم و سفره چیدیم و عید گرفتیم.

2 thoughts on “ساعت‌های آخر سال نود

  1. ali

    سال نو را به شما و خانواده کوچولو و محترمان تبریک میگم
    سال خوبی داشته باشید
    پیروز باشید
    سپهر خان ، بوسسسسس

  2. maryam

    رویا جونم، سال نوت اینجا هم مبارک! انشالله که امسال سال خوبی براتون باشه. و به قول خودت از اون شب‌ها و روزا دیگه تکرار نشه. انشالله هیچوقت.ولی‌ خودمونیم عجب روضه‌ای خوندی واسه خودت :)) بابا جمعش کن تو هم، میتونی واسه خودت شیرزنی باشی‌ عزیزم، افتخار کن به این تجربه ها و اینکه انقدر ظرفیتت رفته بالا. منم فکر می‌کردم می‌میرم ولی‌ اووه کو تا اونجا :)

Comments are closed.