این مدت خیلی سرمون شلوغ بود. البته بیشتر از لحاظ فکری. یعنی هنوز هم هست و بیشتر هم خواهد شد ولی خب دیگه گفتم بیشتر از این وبلاگم خاک نخوره.
گفته بودم که دنبال خونه میگشتیم. با اینکه خونه بزرگ حیاط دار حسابی وسوسه انگیز بود ولی هرچی فکر کردم دیدم نمیتونم برم انقدر دور. برای اینکه یه مقیاسی بدم مثل این بود که در حالی که کارمون تهرانه می رفتیم کرج زندگی میکردیم. نه فقط مسافت کلا انگار که رفته باشیم یه شهر دیگه. البته علیرضا خودش کرج زندگی کرده و دوران دانشجویی هر روز میرفته تهران میاومده، به همین خاطر برای علیرضا راحتتر بود ولی من دیدم برام راحت نیست. اینه که به خونه کوچیکتر رضایت دادیم و تصمیم گرفتم همینجا بگردیم. دیگه هرروز کارمون این شده بود که لیست این خونهها رو شخم بزنیم تا شاید یه چیز خوبی پیدا کنیم و بعد آخر هفتهها میرفتیم و میدیدمشون. هر خونهای هم که عکسش خوب بود میرفتی توش میدیدی اون هال که تو عکس زمین فوتبال به نظر میاد قد قوطی چوبکبریته. ولی بالاخره یکی از خونههایی که دیدیم رو پسندیدیم. علیرضا مسافرت بود که آگهی فروشش رو گذاشته بودن رو اینترنت. از اونجا بهم زنگ زده که حتما به agentمون تاکید زیاد کن که این خونه رو ببینیم. و به محض اینکه وارد خونه شدیم هم agentمون و هم ما میدونستیم که این خونه خوبیه. با اینکه کوچیکه ولی خیلی مرتب و تمیز نگهش داشتن و این خیلی تو ذهن ما تاثیر گذاشت.و نقشه خونه هم خیلی از خصوصیاتی که دوستداشتیم رو داره.
بعدش دیگه ما باید قیمت پیشنهادیمون رو میگفتیم و قاعدتا چون خونه خوبی بود تو رقابت با چند نفر دیگه افتادیم که خودش خیلی اضطرابآور بود تا اینکه با بالابردن قیمت و چونه و اینا ما رو قبول کردند. و بعد تازه هفتخوان رستم شروع شد. هزارتا فرم رو خوندیم و امضا کردیم. برای وام هزارتا مدرک جمع کردیم و پشت تلفن ساعتها چونه زدیم و امکانات مختلف رو خودمون هی بحث کردیم. یه کسی رو باید میبردیم که ریز و پیز خونه رو بازرسی میکرد که چه ایراداتی ممکنه داشته باشه. بعد مثلا دمای یکی از کانالهای کولر به اون قدری که باید خنک نمیشد یا یکی از تیرهای چوبی سقف ایراد داشت. این بازرسها مثل دکتر عمومیاند و فقط کلیت چیزا رو چک میکنن. بعد حالا باید متخصص این کار رو میبردیم که بگه که آیا واقعا این ایراد جدیه؟ و اگه بخوایم درستش کنیم چقدر خرج داره. بعد بازرسی موریانه. بعد ارزیابی قیمت خونه برای بانک که وام میده. و باز هم هزارتا فرم و دفترچه که باید بخونی و امضا کنی. اما بالاخره این قسمتها تموم شد و حالا به مرحلهای رسیدیم که فقط باید صبر کنیم تا مراحل وام طی بشه. خلاصه که هنوز خونهدار نشدهایم ولی سرم خلوتتر شده که بیام اینا رو بنویسم.
پيشاپيش مبارك.انشالله عروسي سپهر.
kheili kheili mobarake roya jun, nagofti chand khabe hast o chejurie? jaye mehmun ke darin inshala? ;)
مبارکه. به سلامتی.
سلام
ان شاء الله مبارک باشه (بعدا !)