معصومه ناصری امروز وبلاگش رو بازنشسته کرد. نمیدونم چرا. نمیدونم در کل، وب لاگستان چقدر فعاله. وبلاگهایی که من میخوندهام که حسابی سوت و کور شدهاند.
به اعظم میگم چرا نمینویسی. میگه تو ایران میتونسته هرروز بنویسه. از راننده تاکسی و از خانومه که تو خیابون راه میرفته. ولی اینجا نه. میفهمم چی میگه و خودم هم خیلی وقتا این حس رو دارم. یه مقدارش البته به خاطر اینه که وقتی نیستی و دوباره برمیگردی اتفاقها و چیزا جالبند. شاید اگه تا همین الان ایران زندگی کرده بودیم دیگه اونا هم جالب و قابل نوشتن نبود.
ولی در کل احساس میکنم مهاجرت مثل خیلی از جنبههای دیگه زندگی، وبلاگ نویسی رو هم نه اینجایی نه اونجایی کرده. داریم خارج از ایران زندگی میکنیم، به زبانی غیر از فارسی کتاب میخونیم و اخبار میشنویم ولی میخوایم به زبان فارسی و برای کسایی که وجه مشترکمون همچنان ایرانه بنویسیم.
نجیه یه بار خوب نوشته بود که وقتی تو ایران زندگی میکنه اتفاقات خوب و بد اطرافش براش مهماند. تا حد زیادی باهاش موافقم. شاید آدم هیچ وقت هیچ جای دنیا به اندازه کشور خودش جزو جامعه نشه و به همین خاطر اتفاقهای کوچیک و بزرگش براش به اون اندازه مهم نشن. ولی به هر حال وقتی طولانی اینجا زندگی میکنی جنبههایی از زندگی اینجا هم برات مهم میشن. مثلا درسته که شاید هنوز هم عید برات حال و هوای دیگهای داشته باشه ولی به هرحال وقتی موقع کریسمس همه شهرتون رو تزیین میکنن و همه تو مغازهها خرید میکنن و … به هر حال کریسمس هم برای تو مهم میشه.
و البته آدمهای مختلف بسته به شخصیتشون به درجههای مختلفی سعی میکنن به جامعه جدید نزدیک بشن. کسایی هستند که سالهای سال یه جا زندگی میکنن و شهروند هم میشن ولی نمیرن رای بدن و اصلا نمیدونند کی رایگیریه. یا نه برعکس دیگه اصلا اخبار ایران رو نگاه هم نمیکنند. کسایی که هیچ غذای دیگهای غیر از ایرانی بهشون نمیچسبه. کسایی که با اینکه درس میخونند و زبون کشوری که توش زندگی میکنند رو قاعدتا خوب بلدند ولی هنوز کتاب فارسی فقط میخونند و فیلم ایرانی میبینند. و هزار مورد دیگه.
ولی هر درجهای هم که اتفاقات اینجا برامون جالب و مهم بشن باز هم در یه مرحله دیگه تردید میکنیم تو نوشتنشون برای اینکه فکر نمیکنیم که برای کسی که میخونه مهم هست یا نه. اگه من از کتاب جدیدی که خوندهام بنویسم برای چند درصد از خوانندههای اینجا جالب خواهد بود؟ تو ایران مخصوصا تهراننشینها اگه رستورانی برن که خیلی خوششون بیاد راجع بهش مینویسند. و حتی منی که اینجام میخونم و برام جالبه. یا قبلا رفتهام و میدونم کجاست یا اگه نه با خودم میگم رفتم ایران برم. ولی اگه من از یه رستوران سندیهگو بنویسم برای کی جالب خواهد بود؟ سارا داره برای پسرش که میخواد بره کلاس اول دنبال مدرسه میگرده و گرچه که مسائلی که بهش توجه میکنه تا حد زیادی مشترکه با هرجای دیگهای ولی اسم مدرسهها رو هم با نظرشو راجع بهشون مینویسه چون میدونه که به درد خیلیها خواهد خورد. ولی مثلا من وقتی از محلههای مختلف اینجا وقتی دنبال خونه میگشتیم بنویسم اسم اوردن فایدهای نداره چون فوقش دو نفر براشون آشنا باشه.
کل استدلالت رو قبول ندارم رویا. وب لاگ نویسی یک فرآیندی است که از درون خود آدم شروع می شه. اگه بخوای براساس سلیقه مخاطب بنویسی دیگه خودت نیستی. یعنی داری یک جور سانسور business ی بهش اضافه می کنی. بعد هم اگه تو بنویسی درمورد مدرسه، درسته که ممکنه برای کسی مدرسه های دم خونه تو مهم نباشه ولی اینکه آدم های مختلف وقتی دارن به مدرسه بچه شون فکر می کنن چی براشون مهمه خودش به قول دانشگاهی ها contribution است. از طرفی به نظر من از دید خواننده وب لاگ هم، عموما این مهمه که تو داری چه کار می کنی. یعنی رویای این روزها تو مغزش چی می گذره نه اینکه چقدر مشتری پسند می نویسه.
البته قبول دارم که همه حرف من از دلایل وب لاگ نوشتن خودم می آد و ممکنه برای تو کاملا فرق کنه جریان.
این بود انشای امروز من
پرستو قبول دارم که خیلی خوبه اگه آدم بتونه کاملا برای خودش بنویسه. ولی خب من تقریبا هیچ وقت اون مدلی نبودهام که کاملا شخصی بنویسم. همیشه به وبلاگ نویسیام همونطوری فکر میکنم که به تعریف کردن چیزا (از اخبار تا خاطره تا تجربه) برای دوستام. به هر حال آدم تا حدی مخاطبش رو در نظر میگیره، وقتی با بچههای دانشگاه هستی تا بشه میتونی از خاطره استادها تعریف کنی ولی برای بقیه فقط خسته کننده میشه.
رویا جونم موافقم با این حرف پرستو که میام اینجا حال دوستم رویا رو بپرسم حتا اگه از خونه و خیابونهایی بگه که من ندیدم و شاید هیچوقت نبینمشون. دوست دارم بدونم رویا در چه حالیه چه فکریه.
بنویس رویا جون هرچی بیشتر بهتر :*
(نماینده گروهی از مخاطبان وبلاگ رویا ;) )
رویا جون منم با پرستو موافقم اینم اضافه می کنم که ما آدما دنبال چیزایی هستیم که نداریم یا ندیدیم .مثلا” خود من از اون مطلبی که سپهر رو می بری جایی که 45 دقیقه تو این سن باهاشون کار می کننخیلی استفاده کردم.حتی اگر لطف کنی و وقت کنی از این مطالب بازم بنویسی البته با جزئیات ممنون می شم.وبلاگ نویسی یه جور نوشتن صحبتاییه که تو این زمانه خواندنشون بیشتر می چسبه تا شنیدنشون.دانشمند کوچولوت رو ببوس.