خونه خودمون

گفته بودم که در حال خونه خریدن هستیم. بالاخره همه اون خوان‌های رستم رد شد و ما برای اولین بار صاحب خونه خودمون شدیم. (البته خب اگه وام رو در نظر بگیری خونه قسمت عمده‌اش مال بانکه تا مال ما!).

خونه رو خیلی دوست دارم. خیلی از چیزایی که همیشه در آرزوی من از خونه بوده رو داره. کابینت‌های سفید با یخچال و گاز استیل. یه قسمت نشیمن(؟) که وصله به آشپزخونه که می‌شه یه میز کوچیک گذاشت برای غذا خوردن خودمون. یه حیاط کوچیک که توش گل‌های رز داره و یه درخت لیمو، یه پنجره جلوی سینک که رو به حیاط باز می‌شه و می‌شه کنارش گلدون‌های کوچیک گذاشت. نزدیکمون هم یه مرکز خرید با کلی مغازه و رستوران و سینما هست و در کل محله‌اش رو هم دوست دارم.

سه تا اتاق خواب داریم که طبقه دوم هستند. یکی اتاق خودمون، یکی برای سپهر و یکی هم محل کار. البته من ترجیح می‌دادم که اتاق سوم یه طوری باشه که هم بتونیم میز بگذاریم و توش اگه خواستیم کار کنیم و هم اینکه جا داشته باشه برای مهمون. چون خب خیلی از دوستامون دور از ما هستند و امیدواریم زیاد بیان پیش ما بمونن. بابا مامان‌هامون هم هستند که هر از گاهی بیان پیشمون. ولی االان اتاق سومی دور تا دورش کتاب‌خونه و میز و کشو داره که مخصوص اون اتاق ساخته‌ شده. و خب حیفمون اومد که بکنیمشون. اینه که الان جا برای مهمون خیلی کم شده ولی عوضش یه اتاق کار خوب با یه عالم جای کتاب و کشو داریم که قراره مرتب باشیم و یه سر و سامونی به کاغذها و کتابامون بدیم.

اتاق سپهر هم یه کمی کوچیکه. برای الانش خوبه و شاید تا دبستان. ولی برای دبیرستان که بخواد تخت بزرگ‌ داشته باشه و میز و کتاب‌خونه تو اتاقش باشه احتمالا جا کم باشه. که خب شاید هم تا اون موقع بریم جای بزرگ‌تر. اتاق خودمون سایزش خیلی خوبه. یه پنجره بزرگ داره که منظره کوه‌ و جنگل رو داره. صبح هم آفتاب خوبی توش میاد که البته آدم رو از خواب بیدار می‌کنه ولی به هر حال که ما به خاطر سپهر نمی‌تونیم زیاد بخوابیم! و دلمون هنوز نیومده پرده‌هاش رو بکشیم.

ولی مهم‌ترین معضل این خونه برای من همین دو طبقه بودن خونه است. سپهر از همون روز اول که پله‌ها رو دید با ذوق و شوق گفت پله، پله. و بدو بدو رفت بالا. الان هم هر روز کار من همینه که صدبار دنبالش برم بالا و پایین. البته به زودی از این درهای میله‌ای می‌گیریم که جلوی پله‌ها وصل کنیم که نتونه بره بالا و پایین. تا حالا کلی تحقیق کرده‌ام ولی هنوز چیزی که مناسب باشه پیدا نکرده‌ام. شاید یه پست جدا راجع به اون بنویسم. کلا هم هنوز عادت ندارم. لپ‌تاپ رو می‌آرم پایین یهو می‌بینم شارژش داره تموم می‌شه باید برم بالا سیمش رو بیارم بالا. می‌رم شب بخوابم می‌بینم تلفنم پایین مونده. سپهر خب اسباب‌بازی‌هاش تو اتاقش بالاست ولی بیشتر روز پایین هستیم، باید هر روز صبح یه سری رو انتخاب کنم و با خودم بیارم پایین. خلاصه یا باید سپهر بزرگ بشه یا اینکه ما کم‌کم عادت می‌کنیم. شما اگه تجربه‌ای برای زندگی تو خونه چند طبقه مخصوصا با بچه دارین بگین حتما.

9 thoughts on “خونه خودمون

  1. نگار

    خونه جدید مبارک :)
    در مورد خونه… خونه ما سه طبقه است! الان بچه بزرگ‌تر شده بهتره، کمی هم عادت کردیم البته :) ولی خب هنوز در هر طبقه من یه دست لباس اضافی گذاشتم که اگر لباس‌ها کثیف شد مجبور نشم برم بالا یا پایین لباس بیارم. همینطور پوشک. یا دستمال مرطوب. اسباب بازی هم همینطور در طبقات پخش شده :) شارژر در هر طبقه یکی هست :)) ولی خب تلفن و موبایل باید همیشه حواسم باشه با خودم بیارم و ببرم. یا کتاب‌هایی رو که می‌خونم. ولی یه خوبی خیلی بزرگش این بود که بچه یاد گرفت خیلی زود از پله بالا و پایین بره خودش :) البته بچه من دختره و محافظه‌کار هم هست :) و کافیه بهش بگم این کار رو کنی دردت می‌آد که دیگه نکنه و فکر کنم با پسر سخت‌تر باشه. ولی بچه‌ها خیلی زود یاد می‌گیرن.
    باز هم خونه جدید مبارک :)

  2. maryam

    مبارکه رویا خانوم. به خونه دو طبقه هم عادت میکنی‌، خونهٔ راتگرز ما تازه فقط یه دستشویی بالا داشت که اوضاع رو به مراتب سخت تر میکرد! از همه چی‌ دو تا گرفتنم یه سری مشکلات حل می‌کنه. خونه دو طبقه خیلی آرامش بیشتری به زندگی‌ میده. اینجوری هم که تعریف کردی باید خیلی‌ خونهٔ خوشگل و رویایی باشه مثل خودت، منظرهٔ کوه و جنگل! کار خوبی هم کردین خونهٔ کوچیک گرفتین، خونه‌های بزرگ کلی‌ هم باید آدم خرج اسباب و وسایل کنه که پر و خوشگلشون کنه.. راستی‌ یه فضولی، شما یعنی‌ تصمیمتونو گرفتین که دیگه یه بچه کافیست؟ می‌شه یه پست راجع به این بنویسی‌ که مثلا کسایی‌ که دیدی چه جوری بودن و چند تا بچه و خودتون چه جوری تصمیم گرفتین؟ برای این می‌پرسم که فکر کنم یه بار گفتی‌ که بدت نمیاد سپهر خواهر یا برادر هم داشته باشه..وگرنه ببخشید اگه فضولی کردم. چون من خودمم بهش فکر می‌کنم که ایده‌ال چیه و شرایط چی‌ رو ایجاب می‌کنه.

    1. رویا Post author

      آره مریم آرامشش واقعا بیشتره.
      حتما به زودی یه پست می‌نویسم.

  3. یک دسته گل بنفشه

    خونه نو مبارک عزیزم.
    منم اوضاعم همینه.پدر زانوهام دراومده بس که صبح تا شب بالا و پایین میرم.خیلی مراقب باش و حتمن جوری برنامه ریزی کن که کمتر نیاز به بالا و پایین رفتن پیدا کنی…من که مدام تو راه پله هستم.یا دایپر می خوام.یا باید موبایل بیارم یا شارژر لپ تاپ بیارم. یا…..اما با این حال هاوس تو استوری رو بیشتر از بانگلو دوست دارم.

Comments are closed.