Nursemaid’s Elbow

دیروز رفته بودیم خرید. سپهر با علیرضا بود و مثل همیشه که از خرید خوشش نمی‌آد داشت سعی می‌کرد این ور اون ور بره. بعد یه بار دستش رو محکم کشیده بوده که بره به یه چیزی دست بزنه و یهو دستش درد گرفته بود و شروع کرده بود به گریه کردن. علیرضا خیلی نگران شده بود و می‌گفت بریم دکتر. من فکر می‌کردم که نیافتاده که دستش بشکنه. گفتم صبر کنیم اگه خوب نشد بعدتر می‌ریم. بعد ولی معلوم بود دستش ناراحته. هی می‌گفت دستو بشوریم، دستو بشوریم. دو بار بردمش دستش رو زیر آب گرفتم ولی باز هی می‌گفت دستو بشوریم. فکر کنم دست کثیف و دستی که درد می‌کنه رو فرقش رو نمی‌تونست بگه!

بعد اومدیم خونه براش میوه گذاشتم تو بشقاب که بخوره. می‌اومد با دست راستش برداره گریه می‌کرد. دیگه زنگ زدم به دکترش. تا گفتم چه اتفاقی افتاده گفت آره می‌دونم چی‌ شده و راحت درست می‌شه. گفت دستش رو برگردونین طوری که کف دستش رو به بالا باشه و بعد خم کنین. ولی ما که کردیم انقدر سپهر گریه کرد که نفسش بند اومد. دیگه دکترش گفت پس من زنگ می‌زنم به اورژانس شما برین اونجا. تو راه براش آهنگ‌های همیشگیش رو گذاشتیم آروم می‌شد ولی یهو می‌زد زیر گریه. دیگه به اورژانس که رسیدیم پشت هم گریه می‌کرد. فکر کنم یه کم هم ترسیده بود. اونجا تو همون اتاق تشخیص اولیه دکتر اومد و همون‌کاری که دکترقبلی گفته بود رو انجام داد و گفت آره صدای جا افتادنش رو هم شنیدم و درست شد. اصلا از قیافه سپهر هم معلوم بود که درست شده. با اینکه هنوز یه کم ترسیده بود ولی فوری دست راستش رو اورد بالا. دیگه گفتند یه کم صبر کنین تا مطمئن بشیم همه چیز خوبه. که خوشبختانه سپهر دوباره سرحال شده بود و انگار نه انگار و باز مشغول شیطونی شده بود. دکتره توضیح داد برامون که تو بچه‌ها هنوز  لیگامنت‌هایی که مفاصلش رو حمایت می‌کنه قوی نشده و اگه یهو دست بچه کشیده بشه یه کمی از جاش جابه جا می‌شه. اصلا اسمش هم هست nursemaid’s elbow یا babysitter’s elbow. خیلی چیز معمولیه ظاهرا ولی باید موقع دست بچه رو گرفتن یا تاب دادنش با دست مخصوصا قبل از سه سالگی خیلی دقت کرد.

9 thoughts on “Nursemaid’s Elbow

  1. Sepid

    آخــــی! نازی… خوشحالم که چیز مهمی نبود و امید که دیگه پیش نیاد

  2. نگار

    ناقلا! قسمت غرهات به علیرضا رو تعریف نکردی یا واقعا اینقدر خونسردی که غر نزدی؟!!؛))
    ولی عجب چیزی بوده… اصلا آدم فکرش رو هم نمی‌کنه! چه چند ساعت دردناکی داشتید، بچه که حالش خوب می‌شه و بعد هم یادش می‌ره ولی مامان و بابا خیلی ناراحت می‌شن… و وای از پسرها! یعنی من همش می‌خونم می‌بینم دختر من این کارها رو نکرده! حالا یعنی پسرم از این کارها می‌کنه؟ و خودم رو برای شیطنت و این بلاها دارم آماده می‌کنم :) :)

    1. رویا Post author

      نه اینکه آدم غرغرو نیستم ولی این دفعه علیرضا بیشتر از من نگران بود. یعنی می‌دونستم که وقتی دست سپهر رو می‌گیری هی دستت رو می‌کشه که فرار کنه. یعنی ممکن بود پیش خودم باشه و همین پیش بیاد.
      جدی یعنی دخترا این ور اون ور که می‌ری نمی‌خوان برن ببینن بقیه جاها چه خبره؟ من همه‌اش خودم رو دلداری می‌دم که خب بچه همینه !

      1. نگار

        ببین دختر من تازه شروع کرده به کشیدن دست من! که خب چون می‌فهمه خیلی زیاد بهش می‌گم نکش و این کار رو نکن و گوش می‌ده تا حدی! ولی خب من با پسر دوستمون مقایسه می‌کنم واقعا دخترها آروم‌تر و حرف‌گوش‌کن‌تر هستن! البته که استثنا هم داریم!! و البته دختر من خیلی هم جون‌دوسته و مثلا اگر یه بار دستمون رو ول کنه و بیفته، دیگه دستمون رو ول نمی‌کنه از ترس دوباره افتادن! :)

  3. نورا

    خدا رو شکر که زودی دستش خوبی شد سپهر کوچولو.
    رویا این نوشته ات منو یاد اکشن مامان بابا انداخت که ازسرمحبت دست بچه هاشونو میگرفتن (از کف دست) ودور اطاق میچرخوننشون !!!
    واقعا چه چیزای ساده ای میتونه مشکل ساز شه.
    راستی شاید اینک میگفته دستمو بشور به خاطر ین بوده که در اثر در رفتگی دستش داغ شده بوده و میخواسته اینجوری خنکش کنه

    1. رویا Post author

      آره من خودم همیشه یادم بود که خودم خوشم می‌اومد مامان بابام بلندم می‌کردن اینه که برای سپهر هم یکی دو قدم تابش می‌دادیم ولی حالا که این اتفاق افتاد و دکتر به طور خاص همین کار رو گفت که خیلی باعثش می‌شه دیگه نمی‌کنیم. البته سپهر هر ازگاهی می‌گه مامان، بابا دستو بگیره، یک، دو، سه! یعنی ببرینم هوا. ولی ما دیگه می‌ترسیم.

  4. maryam

    خوب شد گفتی‌، من خیلی‌ بی‌ هوا سام و بالا پایین می‌کنم :پ

  5. gol

    I have similar problem with my son, he never grab my hand and running away like crazy. I hurt him by pooling his hand to not let him fall. although I was so against it, finally I decided to buy him a child harness with Elmo’s doll on it. He loves his harness…. and well I have to run faster!

Comments are closed.