هفته پیش تولدم بود. البته امسال چون اینجا سال کبیسه بود دو روز احساس تولد بود. دیروزش رفتیم و یکی دو تا لباس خریدم. علیرضا هم برام همونجا کادو خرید!
سپهر بازم بعد از کلاسش سرما خورده بود ولی خیلی حالش بد نبود و تب هم نکرده بود. فقط آب دماغش میاومد که یه کم اذیتش میکرد ولی در کل سرحال بود. ولی همون شب خیلی بد خوابید. و فرداش از صبح که از خواب پاشد تقریبا به طور پیوسته گریه کرد. دیگه گفتیم ببریمش اورژانس. تا نشستیم تو ماشین و آهنگش رو براش گذاشتیم آروم شد. البته مثل همیشه با ذوق آهنگها رو تکرار نمیکرد ولی گوش میکرد و آروم شده بود. همونجا هم از فرصت استفاده کردم و تو ماشین بهش غذا دادم که خوب هم خورد.
گفتیم پس دیگه آروم شده بریم خونه. تا خونه رسیدیم باز گریه که بریم ددر. ولی خب معلوم بود از قیافهاش که خسته است و تا سرش رو گذاشت رو متکا هم خوابش برد با اینکه هیچ وقت بعد از ظهر نمیخوابه (ساعت ۱۱ صبح میخوابه). دو تا از بچهها دعوت کرده بودند خونهشون که اولش که سپهر خواب بود ولی وقتی بیدار شد گفتیم بریم. این ظوری که بیرون رفتیم آروم شد شاید اونجا هم بقیه رو ببینه سرش گرم شه. بچهها هم حسابی تدارک دیده بودن و کلی خوراکیهای هیجان انگیز درست کرده بودن. ولی اونجا هم اصلا سپهر سرحال نبود و بعد یه مدت کوتاه هم باز گریهاش شروع شد که دیدم نمیشه و باید برگردیم. البته از کیک تولدی که بچهها برام خریده بودن قاچ کردیم و کادوهام رو هم تندی گرفتم و زدیم زیر بغلمون و اومدیم! دیگه فوری بهش شام دادم و با کلی گریه زاری استامینوفن بهش دادیم و خوابید. از وقتی سرنگی که باهاش استامینوفن میخوره رو میبینه تا آخرین قطرهاش رو بخوره کلی گریه میکنه، بعد یهو خودش میگه خب تموم شد!).
با اعصاب داعون و حال خراب دیگه رفتیم چایی ریختیم برای خودمون و کیک تولدم رو خوردیم و کادوها رو باز کردیم و یه کم شاد شدیم.
دیگه خوشبختانه به نسبت اون شب هم خوب خوابید و فرداش سرحال سرحال بود. البته بردیمش دکتر اون روز. گفت که ویروسیه ولی یه مقداری یکی از گوشاش یه کم توش مایع جمع شده که احتمالا از اون بوده که گریه میکرده ولی چون چرکی نیست دیگه باید صبر کنین خوب شه. تجریهام هم شد که لزوما چون تب نداره نگم استامینوفن نمیخواد. خود دکتره بهش گفتم با اینکه تب نداشت بهش استامینوفن دادم گفت آره بعضیها اول شب یه دوز مسکن به بچه میدن که خوب بخوابه. یعنی غیر مسقتیم که شما هم بکنین.منم باید از اول همین کار رو میکردم که بچهای که مریضه وقتی شب نتونه بخوابه از همه چی براش بدتره.
همون روز هم دقیقا یه سال شد که ما اومدیم سندیهگو.
ما هم دکتر بوستون مون میگفت تا یه کم مریض شد، تیلنل و بدین و اصلا نزارین به تب برسه. این کلاسی که میره بازم بچهها مریض بودن که سپهر مریض شده بوده؟ خوبه که زودی خوب شده…
چه کادوهای به جا و مناسبی. ایول سیکس فیگور!