امروز روز دوم از شیر گرفتن بود. چندین بار گفت شیر بخوریم ولی وقتی بهش میگفتم دیگه بزرگ شدی باید تو لیوان شیر بخوری یه کم نق نق میکرد ولی راضی میشد. اما در کل مخصوصا عصر خیلی خیلی بیحوصله و نقنقو شده بود. رفتارش درست مثل وقتایی بود که خوابش میاد.
یکی از توصیههای خوبی که خونده بودم این بود که وقتی تو پروسه از شیر گرفتن هستین به جای اینکه از بچه فاصله بگیرین که یادش نیفته به شیر خوردن، باید بیشتر بغلش کنین و ناز و نوازشش کنین چون مخصوصا تو این سنها دیگه شیر خوردن فقط خوردن نیست. در مورد سپهر این دو روزه واقعا این موثر بوده. سپهر کلا زیاد بغلی نیست و برعکس دوست داره آزاد باشه که بدوه بره این ور اون ور. ولی این دو روزه بعضی وقتا که احساس میکردم ناراحته بغلش میکردم و یهو مثلا نیمساعت همینطور بغلم آروم میموند.
سلام من چند هفته ای می شه که با وبلاگ شما آشنا شدم، وبلاگتون من رو با دریچه تازه ای از ارتباط با مخاطب آشنا کرد بهتون تبریک می گم به خاطر سبک متفاوت وبلاگ نویسی، امیدوارم سپهر جان به راحتی با این قضیه کنار بیاد و هر دوتون زیاد اذیت نشید. راستی چرا هیچ عکسی از سپهر نگذاشتید.
منم امیدوارم سپهر زود عادت کنه. شیر دادن قسمتی که من مطمئنم (اگه خوب پیش رفته باشه!) با وجود اینکه اینقدر مادرو محدود میکنه و وقت گیره، دل مادر بعدا براش خیلی تنگ میشه. از الان فکر کردن به تموم کردنش قلبم میگیره چون نمیدونم چه جوری میشه بچه یه مدت این قدر طولانی تو بغل بمونه و ان قدر آرون تو چشای آدم نگاه کنه و ارتباط برقرار کنه…
kheili gerye dare,oon avalesh ke bache shir mikhad o nemishe bokhore..yadame shabe avali ke mamanam nemikhast be khaharam shir bede ! ! mikhastim koli gerye konim :O