علیرضا یه توصیفی میکنه از شطرنج بازی کردنش که بعضی وقتا یه حرکتی رو انقدر جلو جلو تحلیل میکنه بعد میبینه نه این حرکت خوب نیست چون چند تا حرکت بعد به مشکل برمیخوره بعد همون موقع یه حرکت دیگه به ذهنش میرسه و فوری همون رو اجرا میکنه، غافل از اینکه این یکی از همون اول مشکل داره.
حالا منم خیلی از کارام همین میشه. از جمله این که یکی از دوستامون رو خیلی وقته میخوام دعوت کنم. هی هر دفعه به هزارتا دلیل فکر کرده بودم که این روز و این زمان خوب نیست. دیگه امروز صبح زنگ زدم بهش و گفتم این ویکند بیان. و اصلا حواسم نبود که خونهمون در یکی از نامرتبترین وضعیتهاشه و داره منفجر میشه. خرید هم چند وقته نرفتیم و هیچی نداریم. خلاصه که تو همین یکی دو ساعت خرید رفتیم وخونه رو به حالت سرهم بندی مرتب کردیم و الان دارم از خستگی میمیرم. همه آشپزیها رو هم گذاشتم برای یکی دو ساعت فردا صبح :(
من هم معمولا وقتی یه کاری مدتیه فکرم رو مشغول کرده و هر دفعه به یه دلیلی عقب مونده، دقیقا همین روش رو پیش میگیرم. همون لحظه بدون اینکه روش تحلیل زیادی بکنم، انجامش میدم. ممکنه خیلی مجبور شم کار کنم اما بعدش ذهنم آزاد میشه. حالا اگه اینکار مهمونی باشه که دیگه بهتر :)) کار خوبی کردی، خوش بگذره خیلی زیاد!