من مشکل بسیار شدیدی در تصمیم گرفتن دارم. یه مساله که میاد جلوم باید همه پارامترهای مربوط بهش رو بدونم تا بتونم راحت تصمیم بگیرم و خیلی وقتا این پارامترها تو آینده معلوم میشن اینه که تصمیمگیری برام غیرممکن میشه. مثلا یه پرده ساده خریدن. بعد از کلی گشتن توی اینترنت و مغازهها به نظرم میاد که قیافه یکیش خوبه. ولی تا وقتی که نصب نشه چهجوری بفهمم واقعا به رنگ دیوار، به رنگ روتختی و بقیه چیزای تو اتاق میاد یا نه؟ یا اینکه دو تا برنامه افتاده رو هم. چه جوری تصمیم بگیرم کدوم رو برم؟ از کجا بفهمم کدوم بیشتر خوش میگذره؟ کدوم مفیدتره تا وقتی که نرفتهام.
اینا که چیزای خیلی کوچیکیه. سر انتخاب مهدکودک برای سپهر که دیگه میتونین حدس بزنین چقدر تصمیمگیری برام سخته. دقیقا همین مساله باعث شد یادم بیفته تو رادیو خیلی وقت پیش با یک نویسندهای حرف میزد که کتابی نوشته بود راجع به اینکه چه طوری تصمیم بگیریم. تو کتابخونه گشتم که برم بگیرم کتابش رو و بخونم. که حالا امروز دیدم طرف معلوم شده (البته شروع مسالهها مال مدتی پیش بوده) که چیزایی که برای وبلاگ نیویوکر مینوشته با اینکه قرار بوده تازه باشه از مطالب قدیمی خودش برداشته بوده که سر همین اخراج شده، تو کتابهاش یه جاهایی رو از خودش در اورده و تو کتاب آخریش انقدر این مساله جدی بوده (از باب دیلان نقلقولهایی رو اورده که اصلا اون نگفته بوده!) که کتاب رو ناشر از کتابفروشیها جمع کرده.
خلاصه اینم از یه راه حلی که برای خودم پیدا کرده بودم. شما پیشنهادی ندارین؟
یه وقتایی فقط یه خودت بگو هر چه پیش آید خوش آید! البته این واسه تصمیمات مهم زندگی خوب نیست ولی واسه چیزای پیش پا افتاده چرا. آخه مثلن حتی اگه پرده عالی در نیومد، تا آخر که همون رو نخواهی داشت، چند سال دیگه شاید عوضش کنی و….
رویا جان، من واقعا فکر می کنم که این با یکی دو تا تصمیم گیری آسون حل میشه یا حداقل کمرنگ میشه. ولی هرچی بیشتر جلو بری اگه نپری جلوش، مثل رزونانس توی فیزیک، هر تصمیم گیری سخت، تصمیم های بعدی رو هم سخت تر می کنه. (تشدید می کنه قضیه رو توی ذهنت)
من تونستم بهش غلبه کنم از همین تصمیم گیری های کوچولو. جلوشون وایستادم و خیلی وقتی ها پریدم توی کار. نتیجه هم خوب بود.
مثلا می تونی از همین خرید شروع کنی ( به اندازه معقولی جستجو کن) اما با خودن باور کن که مساله مرگ و زندگی نیست که. یک تصمیم آسون، کم کم راه رو برات باز می کنه. ه
من جات بود اون کتاب رو یکجوری تهیه میکردم و میخوندم.بالاخره اون آدم شاید نظراتی داشته و خواسته با مطرح کردن از دهان آدمهای معروف دیگه قابل قبول بودنش رو ثابت کنه .بعد از خوندنش با خودت هست حرفهاش رو بپذیری یا نه؟خیلی وقتها آدمهای خیلی معمولی توصیه های خوبی دارند.
بازم سلام
من تو تصمیم گیری سخت گیری های تو رو کم وبیش دارم ولی دیگرون رو این جوری دلداری میدم که تصمیمی که در لحظه قطعی شده برای همون لحظه با توجه به شرایط و موقعیت موجود بهترین بوده پس لازمه که اگر بد هم از کار در اومد اونو به شانس و اگر خوب شد به خوش فکری مون نسبت بدیم.این جوری اعتماد به نفسمون هم به روز رسانی یا به قول فرنگیا اپ تو دیت می شه.
سخت می گیریا کلا.
برام جالب بدونم هیچ وقت به اینکه بیرون کار بکنی فکر کردی؟؟؟؟